Sunday, May 28, 2006



آذربايجان و ارّان در دوره‌ی صفويه و افشار


پرویز زارع شاهمرسی

shahmarasi.persianblog.com

زمانی که شيخ صفی الدين اردبيلی و جانشينانش فعاليت در عرصه‌ی تشيع را محور کارهای خود قرار داده و قدرت طلبی را نيز با آن همراه کردند بی‌ترديد دوستان و دشمنانی يافتند. دوستانشان از ميان قبايلی ترک زبان مانند شاملو، استاجلو، تکه للو، روملو، ذوالقدر، افشار، قاجار، ارساق و صوفيان قره باغ بودند که پس از شيخ حيدر قزلباش ناميده شدند. دشمنانشان نيز ارباب حکومت آغ قويونلوها، شيروانشاهان و قره قويونلوها بودند. يکی از مناطقی که از آغاز در روند تبليع اين خاندان قرار گرفت ارّان بود. مردم شيعی مذهب قره باغ بارها از قيام شيخ جنيد، شيخ حيدر و اسماعيل حمايت کردند ولی مردم شيروان يعنی آن سوی رود کور مذهب تسنن داشتند. سرانجام اسماعيل در سال 907 ق/ 1502 م در تبريز به نام شاه اسماعيل صفوی تاج گذاری کرد.[1]

در زمان تشکيل دولت صفوی دو عامل اساسی پايه و اساس اين حکومت جديد را تشکيل می‌داد:

1. زبان ترکی 2. مذهب تشيع

زبان ترکی به مثابه زبان هواداران دولت صفويه يعنی قزلباشان و مذهب تشيع به عنوان چکيده‌ی تمامی اعتراضات و ميثاق‌های خونين ضد حکومتی در زمان بنی اميه و بنی عباس اهميت فراوان داشتند. حاکمان صفوی قصد داشتند از اين دو عامل به عنوان ستون‌هايي برای تحکيم فرمانروايي خود استفاده کنند. بيش از هر جای ديگر اين دو عامل در آذربايجان وجود داشت. از اين رو تبريز پايتخت انتخاب شد و آذربايجان نيز جزء اصلی و هسته‌ی مملکت بود. صفويان قصد داشتند به آذربايجان توجه ويژه‌ای داشته باشند.

گفته شد که در زمان مغولان آذربايجان و ارّان همواره تحت حکومت واحد اداره می‌شدند.[2] در دوره‌ی تيموری عنوان «ممالک آذربايجان» بيشتر مورد استفاده قرار می‌گرفت. صفويان در تقسيم بندی جديد ايالت‌هايي را به وجود آوردند که مهم‌ترين آن ايالت آذربايجان بود. اين ايالت شامل بيگلربيگی‌های زير بود:

1. بيگلربيگی‌های تبريز شامل استان‌های آذربايجان، آستارا، تالش- زنجان- سلطانيه- قاپان (زنگه زور)

2. بيگلربيگی‌های قره باغ شامل گنجه، پرتو، برگشاد، لوری و جوانشير

3. بيگلربيگی‌های چخورسعد شامل ايروان، نخجوان، ماکو و بايزيد

4. بيگلربيگی‌های شيروان شامل باکو، شکی، قوبا و ساليان.[3]

در دوره‌ی سلطنت شاه محمد خدابنده (955-985ق) نيز والی آذربايجان اداره‌ی سرزمين وسيع را تا ناحيه‌ی شيروان، مغان، اران، ايروان و کردستان بر عهده داشت. در پايان دوره‌ی صفويه نيز ولايت آذربايجان مشتمل بر ناحيه‌ای بود که تقريبا به آذربايجان امروزی برابر بود و علاوه بر آن مناطق زنجان، سلطانيه، تالش و در آن سوی رود ارس قپان را شامل می‌شد.

در اين زمان اداره‌ی امور ماليه‌ی آذربايجان نيز در دست وزيری بود که در قرن دهم هجری/ 16 م مسؤول تمامی ايالت‌های شمال غرب ايران بود. در سال 966/1559 ميرزا عطاءالله خوزانی اصفهانی به عنوان «وزير با اعتبار کل آذربايجان و شيروانات و شکی و گنجه» انجام وظيفه می‌کرد.[4] او در حين مرگ شاه تهماسب به علت پيری مستعفی شد و قاسم علی جانشين او شد. انگلبرت کمپفر سياح آلمانی که در زمان شاه عباس اول برای رساندن نامه‌ی رودلف به ايران آمده در سفرنامه‌ی خود می‌نويسد:

«در حال حاضر بيگلر بيگی‌های زير در ايران وجود دارد: ناحيه فارس برای ايالات لرستان، خوزستان، کردستان، و سيستان، در ناحيه‌ی خراسان برای ايالات مشهد، هرات، خراسان و قندهار. در ناحيه‌ی ساحلی دريای خزر برای ايالات استرآباد، در ناحيه‌ی آذربايجان برای ايالات تبريز، ايروان، داغستان، آذربايجان، قره باغ، گرجستان و شيروان، در ناحيه‌ی عراق عجم کهگيلويه و همدان.»

به نوشته‌ی او ايران به پنج ناحيه يا ايالت اصلی تقسيم می‌شد او در وصف ايالت آذربايجان می‌نويسد:

«- 3. آذربايجان (شمال غرب ايران) که ماد شمالی و قسمتی از ارمنستان را شامل می‌شود و تا سرحد ترکيه امتداد دارد.»[5]

شاردن نيز که در اين دوره به ايران آمده و در سفرنامه‌ی خود کوشش زيادی دارد تا نام‌های باستانی جغرافيايي را ذکر کند می‌نويسد:

«در دربند از توابع ماد آذربايجان هم چنين چمنزارها و چراگاه‌های عالی وجود دارد.»[6]

سام میرزای صفوی در کتاب تذکره‌ی تحفه سامی (سال 968 ه.ق) در معرفی میرزا کافی می‌گوید: «از جمله بزرگ زادگان اردوباد آذربایجان است.» و همچنین در معرفی حبیبی برگشادی او را «از برگشاد آذربایجان» می‌داند.[7]

در سیاحتنامه‌ی اولیاء چلبی آمده است:

«این شهر[اران] از شهرهای آذربایجان است.»[8]

حافظ حسین کربلایی تبریزی در کتاب «روضات الجنان و جنات الجنان» می‌نویسد:

«وفات مولانا ابولوفاء بن مولانا ابن تراب بن مولانا برهان الدین احمد القاری التبریزی در بلدة نخجوان آذربایجان»[9]

موقعيت آذربايجان تا پايان دوره‌ی صفويه به جز زمانی که در تصرف عثمانيان بود حفظ شد. به طور کلی از زمان صفويه نام ارّان کم کم در محافل دولتی از ميان رفت و به جای آن به کرات عناوينی چون «بلاد آذربايجان»، «ممالک آذربايجان» به چشم می‌خورد. بدين ترتيب نام قره‌باغ جانشين ارّان شد و نام ارّان از کتاب‌های تاريخ و جغرافيا رخت بربست. لارنس لاکهارت در وصف پايان دوره‌‌ی صفويه می‌نويسد:

«در جنوب و جنوب شرقی گرجستان ولايت وسيع آذربايجان قرار داشت. اين ولايت در آن ايام از آن چه امروز هست بس بزرگ‌تر بود زيرا شهرهايي چند از قبيل چخور سعد يا ايروان و نخجوان و قره باغ … در بر داشت. تبريز هم چون امروز مرکز آذربايجان و مقر بيگلر بيگی آن بود. ساير شهرهای پر جمعيت آذربايجان عبارت بودند از ايروان و گنجه و اردبيل.»[10]

تاديوز يوداکروسينسکی (1756-1675م) کشيش لهستانی که از 1707 تا 1725 در ايران بود می‌نويسد:

«بقای دولت صفويه از شاه اسماعيل تا شاه تهماسب، مقدار دوازده مملکت در تصرف داشتند: اول عراق عجم، دوم خوزستان، سيم لرستان، چهارم فارس و کرمان، پنجم مکران، ششم سمنان هفتم قندهار، هشتم زابلستان، نهم و دهم خراسان مازندران، هم گيلان، يازدهم و دوازدهم آذربايجان که عبارت از ايروان و شيروان است و گرجستان و داغستان باشد.»[11]

در اواخر دوره‌ی صفويه که افغان‌ها بر ايران يورش آورده بودند و عثمانی‌ها قفقاز و آذربايجان در تصرف داشتند، سرداری از خراسان به نام نادر به مقابله با دشمنان پرداخته و پس از بيرون راندن افغان‌ها، ارتش عثمانی را در جنگ کرکوک در 26 اکتبر 1733/ 1146 شکست داده و طی قراردادی با احمدشاه از دولت عثمانی تعهد گرفت که آن کشور متصرفات ده ساله‌ی اخير خود را پس دهد. سلطان عثمانی (محمود اول) از تصويب قرارداد خودداری کرده و سپاهی را به فرماندهی عبدالله پاشا کوپرو اوغلو به جنگ نادر فرستاد. نادر در نامه‌ای که برای حاکمان عثمانی نوشته چنين می‌گويد:

«… بنابر اين در اين ايام که هنگام اعلام دولت شيعيان حيدر کرّار و طلوع طليعه ملت هشت و چهار است، به امداد بواطن قدسی مواطن ائمه طاهرين، رايات فيروز علامات سعادت قرين پرتو افکن بلاد آذربايجان گرديده، بر عالميان روشن است که ممالک مذکور خانه سيصد ساله قزلباش (بوده) و به تصاريف ادوار زمان و تطرق حدثان به تصرف اوليای دولت آل عثمان درآمده…»[12]

در سال 1147 نادر در جنگی خونين بر عبدالله پاشا غلبه کرد و عبدالله پاشا در جنگ کشته شد. به گفته‌ی محمد کاظم مروی او پس از اين غلبه «تدبير و صلاح چنان ديد که: اولاً معاودت به ايروان و گنجه نماييم و آن بلده را که معظم بلاد آذربايجان است تسخير» نمايد.[13] در 1735م/ 1148ق نادر عثمانيان را از آذربايجان و قفقاز بيرون رانده و برای تعيين تکليف سلطنت به دشت مغان وارد شد.

او پس از آن که به پادشاهی رسيد و تاج گذاری نمود، «چون ولايت آذربايجان محل سر [است]، و ثغور و دهنه‌ی ممالک روم و محل استيلای ولايت روم و لزگی بود، سپهسالاری و صاحب اختياری آن ممالک را در کف برادر خود محمد ابراهيم خان واگذاشت.»[14]

به گفتة محمدکاظم وزیر مروی در عالم آرای نادری، نادرشاه برادرش ابراهيم‏خان ظهيرالدوله را به عنوان فرمانده کل قوای آذربایجان برگزيده و به تمام حکمرانان «از مرز قافلانکوه تا ارپه چای و حدود داغستان و گرجستان» دستور داد از او اطاعت کنند. نادر به ابراهیم‏خان دستور داد تا با «سپاه کینه خیز کل ممالک آذربایجان» عازم قره‏باغ شود.

پی نوشتها:

[1] . عالم آرای صفوی. به کوشش يدالله شکری. انتشارات اطلاعات. 1363. تهران

2 . مستوفی قزوينی، حمدالله. تاريخ گزيده. به کوشش عبدالحسين نوايي. امير کبير. تهران. 1362. ص443

3 . تراب زاده، منيژه و ديگران. ماهيت تحولات در آسياي مركزي و قفقاز. وزارت امور خارجه. تهران. 1373. ص51

4 . رهربرن، کلاوس ميشائيل. نظام ايالات در دوره‌ی صفويه. ترجمه‌ی کيکاوس جهانداری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 2537- تهران. ص 159 در سال 1701 وزير کل ميرزا طاهر (محمد طاهر بيگ) بوده که در تبريز اقامت داشت. او با 1100 مرد به گنجه آمد. افراد وی در آن ناحيه پراکنده شدند تا ماليات سرانه‌ی مقرر را جمع آوری کنند. ماليات‌ها هر سال به اين ترتيب گرفته می‌شد.

5 . سفرنامه‌ی کمپفر. انگلبرت کمپفر. ترجمه‌ی کيکاوس جهانداری. نشرخوارزمی. تهران. 1357. ص157

6 . سياحتنامه‌ی شاردن. ترجمه‌ی محمد عباسی. نشر امير کبير. 1350.جلد سوم. تهران. ص16

7 . سام میرزای صفوی. تذکره تحفه سامی. به تصحیح رکن الدین همایون فرخ. شرکت سهامی علمی. تهران. بی تا. ص 357

8 . سیاحتنامة اولیاء چلبی. ترجمه و تلخیص حاج حسین نخجوانی. تبریز. 1338. ص 67

9. کربلایی تبریزی، حافظ حسین. روضات الجنان و جنات الجنان . به تصحیح حاج میرا جعفر سلطان القرائی تبریزی. بنگاه ترجمه و نشرکتاب. تهران. 1344. ص 584

0[1] . لاکهارت، لارنس. انقراض سلسله‌ی صفويه و ايام استيلای افاغنه در ايران. ترجمه‌ی مصطفی قلی عماد. بی نا. تهران. 1343. ص5 و 6

1[1] . سفرنامه‌ی کروسينسکی. (یادداشتهای کشیش لهستانی عصر صفوی). ترجمه‌ی عبدالرزاق بيگ دنبلی (مفتون). با مقدمه و تصحیح دکتر مریم میراحمدی. انتشارات توس. تهران. 1363. ص 56

2[1] . مروي، محمدكاظم(وزير مرو).عالم آراي نادري.به تصحيح محمد امين رياحي.علم.تهران.1369.ص 380

3[1] . مروی، محمدکاظم (وزير مرو). عالم آرای نادری. همان. ص406

4[1] . لاکهارت، لارنس. نادرشاه آخرين کشورگشای آسيا. ترجمه‌ی دکتر اسماعيل افشار نادری. انتشارات دستان. 1377. تهران. ص362

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home