هرمز چهارم: شاه توركزاد ساساني
مهران بهاري
http://sozumuz.blogspot.com/
موضوع نوشته زير، "هرمز چهارم" ملقب به "ترك" و يا "تركزاد- تركزاده"، يكي از پادشاهان تورك سلسله ساساني است. وي از سال ٥٧٩ تا٥٩٠ ميلادي يعني سال قتل خويش بر تخت شاهي ساسانيان نشسته است. مادر هرمز چهارم "قاين"، دختر ايستمي خان، خاقان امپراتوري گؤك تورك بود. پدر هرمز چهارم، خسرو اول انوشيروان است كه خود فرزند شاهزاده خانمي از قوم زردپوست هپتاليت و يا آغ هون بنام نويان دخت بود. "خسرو پرويز"، جانشين و پسر هرمز چهارم نيز حاصل ازدواج وي با يك شاهزاده ديگر هپتاليت (دختر خوراد خاقان هپتاليت) است.
براي بدست آوردن اطلاعات بيشتر در باره دولتهاي توركي كه در اين نوشته از آنها نام برده شده است، ميتوان به وبلاگ "سؤزوموز`ون تورك دئوله تله ري بؤلومو" http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/ مراجعه نمود.
سؤزوموز
نژادپرستي آريائي از يك سو به وجود نژادي سفيد پوست و پاك بنام "آريا" معتقد بوده و از سوئي ديگر "ترك" را مترادف زرد پوست دانسته و زردپوستان را نژادي پست ميشمارد. تاريخنگاري رسمي و آموزش دولتي در ايران نيز كه در راستاي باستانگرائي، آرياپرستي و برتريت قومي فارسي بنيان گذارده شده، تصويري كاملا مخدوش و غيرواقعي در باره تاريخ دول حاكم بر ايران از جمله در باره خاندانها و سلسله هاي موسوم به هخامنشي و ساساني و نيز آيين زردشتي ترسيم مينمايد و به آرماني ساختن آنها ميپردازد. اما واقعيتهاي تاريخي بر خلاف اين آموزه هاي رسمي است. همانگونه كه در اين نوشته نيز نشان داده خواهد شد خاندان ساساني نه تنها نژادا آريائي نيست بلكه به لحاظ تباري خانداني دورگه و ايراني-آلتائي و از جنبه فيزيوتيپ نيمه زردپوست (منقولوئيد) است.
برخي از محققين ادعا نموده اند كه" سطری سند درست در باره ساسانيان نداريم و حکايتشان، به تمامی و بارها بدتر از موضوع اشکانيان، جعل کامل است" (ناصر پورپيرار). با اينهمه از لابلاي همين آموزه هاي خدشه دار دولتي پان ايرانيستي نيز ميتوان به برخي گوشه هاي تاريك تاريخ مردم و ملل ساكن در اين كشور دست يافت.
در سال ٥٣١ بعد از مرگ قباد اول (٥٣١-٤٨٤)، يكي از پسرانش به نام خسرو اول (٥٧٩-٥١٥) كه بعدها لقب انوشيروان يافت به سلطنت (٥٣١ تا ٥٧٩) رسيد. مادر خسرو اول شاهزاده خانمي از قوم زردپوست هپتاليت و يا آغ هون بنام نويان دخت (١) بود. (قباد بنا به آئين زرتشتي، با خواهرزاده خود بنام زنبق نيز ازدواج كرده بود. زنبق نيمه تورك، حاصل ازدواج خواهر قباد با خاقان تورك است). خسرو انوشيروان، اين پادشاه نيمه زردپوست، از نامدارترين سلاطين ساساني محسوب شده و او را به سبب برخي اصلاحات مالي و اداري، لقب عادل داده اند. ادعا شده است كه دوران سلطنت خسرو انوشيروان دوران شكوه و اقتدار سياسي و نظامي و فرهنگي حكومت ساسانيان بود. او قبل از جلوس به تخت شاهي، به كمك اشراف و روحانيان زردشتي، و با ياري ٣٠ هزار جنگاور زردپوست آغ هون، مزدك و پيروان وي را كشت و شورش مردمي و روشنگرانه مزدكيان را سركوب كرد. خسرو اول انوشيروان بعد از نيم قرن سلطنت در سال ٥٧٩ بدرود حيات گفت و با مرگ او، دوران سلطنت پسرش هرمز چهارم، شاه تورك ساساني آغاز گرديد.
"ايستمي خان"، امپراتور گؤك ترك غربي
هرچند پيش از قرن ششم ميلادي دولتهائي چند بدست اقوام و گروهاي توركي تاسيس شده اند، با اينهمه نخستين دولت تورك كه نام "تورك" را نيز بر خود دارد، دولت گؤك تورك (توركهاي آسماني و يا آبي، به چيني Tu-chüeh)(٢) است. دولت گؤك تورك توسط بومين خان (Bumin) تاسيس شده است . وي كه در سال تاسيس دولتش فوت نمود اداره شاخه غربي دولت خويش را به برادر كوچكش "ايستمي" (ايسته مي و يا ايشتمي) (٣) سپرده بود. "ايستمي خان" ملقب به "ديزابول (چين يابغو) قاغان چيگين ياندو" (٤)، مطيع شاخه شرقي كه تحت حاكميت "موكان" (٥) قرار داشت بود. ايستمي خان از برجسته ترين شاهان دولت گؤك تورك است. شاخه غربي دولت گؤك تورك تحت فرماندهي ايستمي خان و در اثر فعاليتهاي گسترده نظامي و سياسي وي، در مدت كوتاهي سرزمينهاي بسيار وسيعي را در شرق ايسيق گؤل و تانري داغلاري در غرب آلتايها به كنترل خود در آورده و در غرب با دو دولت بزرگ عصر، ساساني و بيزانس تماس پيدا كرد. ايستمي خان پس از تجربه نخستين درگيري با دولت آغ هونهاي زرد پوست (هپتاليتها- هياطله) كه راه ابريشم را در كنترل خود داشتند، براي از ميان برداشتن آنها، با امپراتوري ساساني متفق شد. سفيران ايستمي براي مذاكره به دربار خسرو انوشيروان نيمه زردپوست كه در صدد خاتمه بخشيدن به تجاوزات و تهديدهاي هياطله خويشاوند و اعاده اعتبار دولت ساساني بود، رفتند. انوشيروان آنها را به گرمي پذيرفت و مقاوله اي براي بر انداختن دولت هياطله بسته شد.
دولت آغ هون و يا هپتاليتها بين سالهاي ٥٦٣ و ٥٦٧ با هجوم نيروهاي گؤك تورك غربي تحت فرماندهي خاقان بزرگ ايستمي خان فروريخت. با سقوط دولت آغ هونها ماوراءالنهر، بخشي از فرغانه، جنوب تركستان غربي، كاشغر و ختن و ..... ضميمه دولت گؤك تورك شد و براي بار سوم راههاي تجاري آسياي دروني به تصرف توركان در آمد و بدين ترتيب دو دولت فاتح گؤك تورك و ساساني در شرق همسايه گرديدند. اين همسايگي زمينه افزايش نفوذ توركان در سياستهاي داخلي و خارجي دولت ساساني را فراهم آورد. ايستمي خان نخست با همكاري بيزانسها، خسرو انوشيروان را مجبور به گشودن راههاي ابريشم نمود و پس از شروع جنگهاي ساساني و بيزانس در سال ٥٧١، درصدد گسترش نفوذ و حاكميت خود در نواحي اي از خوارزم تا رود كوبان در قفقاز شمالي بر آمد. در سالهاي نخستين دهه ٧٠ نيروهاي گؤك تورك به نيت اتفاق و ملحق شدن به توركهاي سابار (٦) و اون اوقور و ..... در آزربايجان و قفقاز جنوبي، تا دربند آزربايجان پيش آمدند. (در دوره ساساني بويژه گروههايي از مناطق روستايي و شباني آزربايجان متشكل از توركان ساراقور، بلغار، خزر (٧)، سابير، ان اغور، اوقور، بارسيل، كنگر، آغاچري، هون، بون تورك، پچنك، آوار، قپچاق، يازير، ..... بود). بدين ترتيب دولت ساساني علاوه بر شرق و شمال شرق، در شمال غرب نيز با دولت توركي گؤك تورك همسايه گشت. خود ايستمي خان نيز در سال ٥٧١ به آزربايجان وارد شد.
ازدواج خسرو انوشيروان با شاهزاده خانم تورك "قاين"
يكي از نشانه هاي نزديكي دو دولت گؤك تورك و ساساني، ازدواج خسرو انوشيروان (نيمه زردپوست و از مادري هپتاليت) با "قاين" دختر ايستمي خاقان بود. اين ازدواج باعث اتحاد دولتين ساساني و گؤك تورك گرديد. قاين دومين همسر خسرو انوشيروان بود. با اين ازدواج دختر ايستمي خاقان ملكه دولت ساساني، خسرو انوشيروان نيز داماد دولت گؤك تورك گرديد. البلاذوري در كتاب خود كتاب فتوح البلدان مينويسد: "انوشيروان حكمدار ساساني نامه اي به پادشاه توركان خزر نوشته و به او اعلام دوستي كرده و براي نزديكي خواستار ازدواج با دختر او شده است. خاقان خزر نيز دختر خويش را به وي داد و بعد نيز خود به ديدار وي آمد. آنها در بارشيله (٨) (بورچالي در آزربايجان شمالي) ديدار نمودند". لازم به ياد آوري است كه خاندان حاكم خزرها، شاخه اي از خاندان حاكم گؤك توركها، آشينا-آچينا-انسا بوده است. فرزند ديگر ايستمي خان و برادر قاين، "تونگ يابغو زيبال" (T'ung Yabghu Ziebal)، همچنين پسران تونگ يابغو زيبال و يا برادرزادگان قاين، "هاربيس" (Harbis) و "بوليشاد" (Buli-shad) همه از خاقانهاي خزرها ميباشند.
نام قاين مادر هرمزد چهارم را مسعودي به شكل "فاقم"، ابن بلخي "قاقم"، يك اثر متاخر "تاكوم" و بسياري از منابع غربي "قاين" (Kayen of the T'etalats'ik) ثبت كرده اند (٩). مادر قاين، "چانگ لو" (Ch'ang-lo) شاهزاده اي چيني است. Roux دركتاب آسياي ميانه، تاريخ و تمدن در باره قاين چنين ميگويد: ازدواج دختر ايستمي خان با شاه ساساني خسرو انوشيروان، حادثه اي شگفت انگيز است كه مشابه آن بعدها بسيار تكرار شده است. شاهزاده خانم جوان بر خلاف ديگر همسران وي، مقام و بستر خود را به زيبايان ديگر تسليم ننمود. او براي خود قدرت و نفوذي ايجاد كرد، همراه با خسرو كشور را اداره نمود و به وي وارث، هرمزد چهارم توركزاد (تورك اوغلو) را تقديم كرد.
هرمز چهارم، هرمز تركزاد
(١٠)هرمزد چهارم (Hermisdas, Ormizd, Ormuzd, Hormazd) بعد از مرگ" خسرو انوشيروان" به سال ٥٧٩ بر تخت سلطنت نشست. وي از شاهان تورك تبار سلسله ساساني است. ايرانيان هرمزد چهارم، نوه ايستمي خان خاقان دولت گؤك تورك را "تركزاد، تركزاده" و توركان وي را "توركده ن دوغما" و يا "تورك اوغلو" ناميده اند (در منابع انگليسي Turkish-born, The Turk). مفاتيح العلوم در باره هرمزد مينويسد: "هرمز و لقبه: تركزاد, أي ابن التركية، لأن أمه كانت ابنة خاقان ملك الترك". (لقب او تركزاد بود، همان كه فرزند تورك بود و مادرش دختر خاقان حكمدار تورك). در باره هرمز چهارم حكايات و روايات بسيار ي در منابع تاريخي از جمله از سوي طبري نقل شده است. منبعي ايراني در باره وي چنين ميگويد: "پس از مرگ خسرو فرزند قباد، پسر وي هرمز بر سرزمين ايران فرمان راند. مادر وي قاين دختر خاقان بزرگ ترك، شاه تتلاتسيك بود. هرمز طبيعتي بد از سوي پدر و خوي شيطاني بدتري از سوي مادر به ارث برده بود". ديگري چنين ميگويد: "به خالوهاي ترك خويش كشيده بود. هميشه پيروز بود و هر آنچه را كه ميخواست بدست ميآورد. باهوش و بدطينت بود".
پادشاهي مردمي و مخالف با اعيان و اشراف:
پدر هرمز خسرو انوشيروان هواخواه و متكي به اشراف و روحانيون زرتشتي بود. اما آنچنانكه از منابع تاريخي برميآيد هرمز حكمراني مستبد، اما خوش قلب و عادل بوده است. وي مدافع مردم عادي، طرفدار توده هاي ساده و زحمتكش خلق بود و بر ثروتمندان و اعيان سخت ميگرفت. گفته شده است كه هرمزد به تحقير طبقات برگزيده و خاندانهاي اشرافي کهن (اسواران) که خود را اصيل و توده مردم را فرومايه ميدانستند و در عين حال از ارکان اصلي رزمنده سپاه بودند و نقشي اساسي در ثبات حکومت ساساني داشتند پرداخته است. او برخي از افراد اين خاندانها را زنداني کرده يا از مقام و منزلتشان کاست. به سپاهيان عادي متوجه شد و امور مهم را به دست ايشان و ديگر غير اصيلزادگان سپرد. در نتيجه اين اقدامات، درباريان، اعيان و اشراف به دشمني با وي برخاستند و به توطئه چيني آغاز نمودند.
مخالفت با طبقه روحانيون (موبدان، مغان) و بنيادگرايي زردشتي در دولت ساساني:
علاوه بر درباريان، روحانيان زرتشتي نيز از هرمزد دل خوشي نداشتند. اين درست است كه در تاريخ سرزمين ايران نابردباري ديني با حاكميت دولت هخامنشي كه آيين زرتشتي را دين رسمي دولت خويش نمودند آغاز شده است، با اينهمه، دين دولتي و سياست دولتي آزار و سركوب سيستماتيك ديگرانديشان و معتقدان به آيينها و اديان (موسوي، بوديسم، براهمائي، مسيحي و مانوي) در دوره ساسانيان آغاز گرديده است. ساسانيان به گونه اي از آئين ديرين ايرانيان هخامنشي يعني نوعي زردشتيگري باز گشته بودند و از مروجين خشك و متعصب اين مذهب شده، درصدد تحميل اين كيش به همه اتباع و مستملكات خود بر آمده بودند. در عهد ساسانيان بين دو دستگاه دين و دولت ارتباط محكمي ايجاد شد. طبقه و هيرارشي ديني، سيستم منظم آموزش ديني و درك استانداردي از دين با اصول و مفاهيم خاص خود ايجاد گرديد. در اين دوره صنف متشكل روحانيت به تمام امور ديني و غير ديني دولت مداخله نموده و هر كس و گروه و انديشه اي كه مخالف درك استاندارد و تفسير رسمي آنان بود را نابود كرده است.
هرمزد چهارم، پادشاه تورك ساساني، در صدد قلع و قمع روحانيون زرتشتي و محدود نمودن نفوذ و قدرت آنان در دستگاه دولتي برآمده و به مخالفت با برخي از اصول و فرائض زرتشتي مانند ازدواج با محارم و آزار و اذيت معتقدان ساير اديان برخاست. او با خوشرفتاري و مدارايي كه نسبت به مسيحيان در امپراتوري خويش نشان ميداد خشم روحانيون زرتشتي را برانگيخت. هرمز تركزاد هنگامي كه موبدان زرتشتي از وي خواستار آزار و تعقيب مسيحيان شدند، چنين پاسخ داد: "تخت و دولت تنها زماني مصونيت خواهند داشت كه خوشبختي هر دو دين رعايت شود".
اصلاحات در ارتش، توطئه بهرام چوبين
هرمز تركزاد (تورك اوغلو)، از پدر خويش دو جنگ به ارث برده بود، جنگ با بيزانس و جنگ با دولتهاي تورك. در زمان هرمز چهارم دولت گؤك تورك به رهبري "تاردو (١١) قاغان"، پسر ايستمي خان قدرت افزوني يافت و به مداخله در امور داخلي دولت ساساني شدت بخشيد. در آخرين سالهاي سلطنت وي، نيروهاي تورك از هر دو سوي شرق و غرب به اراضي دولت ساساني يورش برده وارد آن گرديدند. از سوئي اردوئي از توركان خزر در غرب درياي خزر به قفقاز و آزربايجان و جنوب هجوم آورده، دربند آزربايجان را محاصره نمود، و از سوي ديگر همزمان در شرق درياي خزر، نيروهاي گؤك تورك وارد حدود دولت ساساني گرديده و پس از فتح منطقه ختن، نواحي هرات و بادغيس در خراسان را فتح كردند. سرداري به نام بهرام چوبين توانست كه اين سپاه دوم را شكست داده، پيشرويش را متوقف سازد. پس از اين پيروزي، بهرام چوبين از طرف هرمزد چهارم مامور جنگ با نيروهاي رومي كه به آزربايجان شمالي وارد شده بودند گرديد، اما در جنگ با روميان مغلوب گرديد. هرمز كه ديسيپليني شديد در ارتش و محاكم برقرار نموده بود، به سبب شكست بهرام چوبين از بيزانسيها او را به جبن متهم ساخته بركنار نمود و در مقام تحقير جامه زنانه اي برايش فرستاد. اين امر موجب آزردگي خاطر و دلشکسته عصيان بهرام چوبين و ناخشنودي ارتش گرديد.
مخالفت با سنت زردشتي-ايراني ازدواج با محارم خويدوده
مخالفت با سنت ايراني - زرتشتي ازدواج با محارم (خويدوده)، سبب ديگر كشمكش بين هرمز چهارم پادشاه تورك ساساني با موبدان و بزرگان زرتشتي از جمله بهرام چوبين بود. بهرام چوبين طبق سنن ايراني و فريضه ديني زرتشتي، خواهرش "گردويه" (Gordieh) يا "گرديك" را به زني گرفته بود. (گردويه پس از قتل همسر-برادرش بهرام چوبين، به همسري دائي خسرو پرويز، "گستهم" هپتالي زردپوست درآمد).
دكترين ديني زرتشتي نه تنها رابطه جنسي بين پدر و دختر، مادر و پسر، و خواهران و برادران (خويدوده) را مشروع شمرده است، بلكه آنرا تشويق و تقديس نموده است. نوعي ديگري از ازدواج، بنام پولي آندري – ازدواج همزمان چند مرد با يك زن- نيز در ميان چندين قوم آسياي مركزي شامل آريانهاي هند و ديگر هند و اروپائيها و ايرانيهاي باستان ديده شده است (١٢). با اينهمه خويدوده و پولي آندري هرگز در ميان هونها و توركها ديده نشده است. براي آشنائي با سنت ايراني-زرتشتي ازدواج با محارم بين زرتشتيان و ايراني زبانان باستان، متاتلخيصي (Metanarration) كوتاه برگرفته از منابع علمي مختلف و برخي سايتهاي پان ايرانيستي (آزرگشسب نت، فرهنگ ايران باستان و ......) در داخل علامت [ ] آورده ميشود .(١٣)
[در ميان ايراني زبانان باستان، ازدواج خويشاوندان نزديك با يكديگر, بويژه ازدواج و همبستري پدر با دختر، پسر با مادر و برادر باخواهر جايز بوده است. اينگونه از زناشويي در اغلب اديان باستان حتي هنديان قديم ممنوع بوده و نكوهش شده است. اما آئين زرتشت، اوستا و تاليفهاي متاخر را نقطه مقابل آن دانسته اند. ازدواج با محارم و زناشويي با نزديكان (خويدوده، خوايت ودث، خويدوگدس، خوتيك دوس، خيتودت، خوايت ودثه Xvaetvadatha, Xvedodah, Xvetokdas, ) به تصريح متون زرتشتي يكي از آيينهاي اصيل و كهن دين زرتشت است. اصل خويدوده براي صدها بلكه هزاران سال فريضهاي شرعي در دين زرتشت و عملي عمومي در جامعهي زرتشتي و در ميان زرتشتيان بوده است. به روا بودن اصل خويدوده، نه تنها در اوستا و تمام كتابهاي كهن ديني متون و آموزههاي زرتشتي موجود و كتب پهلوي تأكيد و تصريح شده، بلكه اين نوع ازدواج از مستحبات و از زمره اموري كه به خصوص مورد توجه ذات باري است محسوب و حتي به عنوان فريضهاي شرعي از واجبات ديني به شمار آمده است.
جامعهي زرتشتي در ابتداي شكلگيري به لحاظ شمار اندك پيروان و اعضاي خود، زناشويي درون خانوادگي را باعث افزايش آحاد اين جامعه و نيز پرهيز از آميزش با كافران شمرده و لذا عامل تحكيم پايههاي دين دانسته است. همچنين اهتمام در پاكي اصل و نسب و خون و نژاد يكي از صفات بارز اين جامعه بشمار مي رفت. به عقيده مؤمنان زرتشتي چنين ازدواجهاي نزديكي، خدمت به تحكيم دين و باعث نيرومندي آن و مايه استواري پيوندهاي خانوادگي است و معاصي كبيره را محو مي كند. و بنابراين خويدوگدس به لحاظ مذهبي، عمل و سنتي واجب شمرده شد. در اوستا، يسنهي١٢/٩، ويسپرد ٣/٣، ويشتاسپ يشت/١٧، ونديداد ٨/١٣ به اصل خويدوده به عنوان يك فريضهي ديني تأكيد گرديده است. جز اين، تمام متون پهلوي زبان زرتشتي، از دينكرد تا روايات پهلوي، كه به طور معتبري، آموزهها و عقايد ريشهدار و سنتي زرتشتيان را منعكس ميسازند، آكنده از تصريحات روشن و مفصل و دقيق به اين اصل و رواج آن در ميان زرتشتيان است. دنيكوت (كتاب اعمال ديني زرتشتيان) كاملترين نوع زناشويي را ازدواج ميان پدر و دختر، مادر و پسر و برادر و خواهر ميداند. در كتاب شايست-ناشايست كه از كتابهاي ديني است به صراحت گفته ميشود خوتيك ودس يك گونه از عبادت است و گناهان بزرگ را از ميان ميبرد.
اصل خويدوده در ميان شاهزادگان و روحانيان و مردم عادي جوامع ايراني زبان باستان زرتشتي اعمال و در ادبيات و متون و اسناد تاريخي آنان تصريح و ستوده ميشد. شاهان و بزرگان زرتشتي هخامنشي، اشكاني و ساساني، كه خود را برترين و كاملترين نماينده و مجري دين ميدانستند، به اصل خويدوده عمل ميكردهاند. شواهد برجسته بسياري از متون فقهي زرتشتي، عمدتا از اوايل دروه ميانه و مشاهدات توصيفي بيگانگان از قرن ٥ پيش از ميلاد تا دوره ميانه و از اروپاي غربي تا تبت و چين در اين مورد وجود دارند. نخستين اشاره تاريخي به اجراي اصل ازدواج با محارم، روايت هردوت (كتاب سوم، بند٣١) است كه ميگويد كبوجيه براي نخستين بار چنين قاعدهاي را نهاد و با خواهرانش ازدواج كرد. او نخستين پادشاه ايراني بوده كه كوشيده اين اصل و سنت را كه همراه دين زرتشت در همان عصر از شرق به غرب ايران راه يافته بود و براي پارسها هنوز غريب و نامأنوس مينمود، به اجرا در آورد. از عمل به اين رسم در ميان ديگر شاهان هخامنشي نيز ياد شده است. مورخان يوناني تصريح كرده اند كه در دوره هخامنشي، مغ ها با مادرانشان ازدواج مي كرده اند. خانتوس ليديايي مورخ معاصر هردوت ميگويد: مغان با مادران خويش همبستر ميشوند. آنان ممكن است چنين رابطهاي هم با دختران و خواهران خود داشته باشند. اسناد دوران اشكانيان نيز گواه عمل به اين اصل در آن روزگار است. برخي از شاهان اشكاني با محارم خويش ازدواج مي كرده اند. كرتير (موبد بزرگ عصر ساساني) در سنگنوشته خود تصريح ميكند كه يكي از كارهاي برجستهاش، گسترش اصل خويدوده در ميان مردم بوده است. اردشير بابكان در نامهاي به يكي از كارگزاران خود سفارش ميكند كه نزديكان را به زني بگيريد تا پيوندهاي خانوادگي استوار گردد. انوشيروان نيز، ازدواج مردان شريف را با زنان گروههاي پايين اجتماع ممنوع ساخته بود.
نمونههاي تاريخي و ثبت شدهي ازدواج با خويشان در كنار نمونههاي اسطورهاي آن مانند ازدواج جم و جميگ، هوشنگ و گوزگ، بهمن و هما، اورمزد و سپندارمذ و…) بسيار است؛ همچون ازدواج ويشتاسپ با خواهرش هوتسا؛ ازدواج ارداويراز با خواهرانش؛ ازدواج كمبوجيه با دو خواهرش آتوسا و ركسانا ؛ ازدواج داريوش دوم با خواهرش پريساتيس؛ ازدواج داريوش سوم با دختر خود، ازدواج اردشير دوم با دخترانش آتوسا و آمستريس؛ ازدواج يك شاه اشكاني با خواهر و دخترش؛ ازدواج اردشير يكم ساساني با دخترش؛ ازدواج شاپور يكم با دخترش؛ ازدواج بهرام دوم با خواهرش؛ ازدواج كواد با خواهرش، ازدواج قباد پدر انوشيروان با دختر يا خواهرزاده خود بنام زنبق (١٤). از آرتا ويراف نامك نقل شده كه هفت خواهر آرتا ويراف در عين حال زنان او بودند. فرمانرواي شهر سيسي با ميتر مادر خود را به زني گرفته بود. فرهاد چهارم براي آينكه موبدان را از خود راضي نگاهدارد مادر خود را بزني گرفت و ....
متون پهلوي زبان زرتشتي كه پس از اسلام به تحرير درآمدهاند، (دينكرد، داتستان دينيك، گزيدههاي زادسپرم، پندنامهي آزرباد مارسپندان، ارداويرافنامه، مينوي خرد، روايات داراب هرمزديار) همگي به اين اصل اشاره دارند. كتابهايي چون روايات پهلوي و روايت اميد اشو وهيشتان نيز به گونه تفصيلي و بسيار دقيق به ماهيت و جوانب شرعي اين موضوع پرداختهاند. در كتابهاي تاريخي دوران اسلامي هم مانند تبصرة العوام مرتضا رازي، تاريخ يعقوبي و… به اجراي اين اصل در ميان زرتشتيان اشاره شده است. عموم زرتشتيان حتا پس از اسلام نيز با وجود فشارهاي وارد شده، به اين اصل مؤكد ديني عمل ميكردند. تا سرانجام پس از حاكميت اعراب و تركها بر مقدرات كشور و گسترش فرهنگهاي اسلامي و تركي در ايران، آيين خويدوده تدريجاً در سده هاي ١٨ و ١٩ كاملا متروك گرديد. پس از آن گروهي از استعمارگران و شرقشناسان غربي، ادعا نمودند كه اصل ياد شده، به لحاظ عدم همخواني با اديان ابراهيمي و به ويژه مسيح، جعلي و غيراصيل است].
قتل هرمزد چهارم:
شاعر نژادپرست تاجيك فردوسي، در باره هرمزد ترکزاد که نفوذ تورکان و فرهنگ توركي را در دولت و جامعه ساسانی افزايش داد و به مخالفت با درباريان و اعيان و اشراف و روحانيت و سنن زرتشتي اي مانند ازدواج با محارم برخاست چنين ميگويد:
بدو گفت بهرام کاي ترك زاد،
بـه خون ريختن تا نباشي تو شاد
تو خاقان نژادي، نـه از کيقباد،
که کسري تو ر اتاج بر سر نهاد،
سخن بس کن از هرمز ترك زاد،
که اندر زمانه مباد آن نژاد!
به همه حال اقدامات و تدابير هرمز توركزاد، به همراه آشفتگيهاي ناشي از جنگهاي درازمدت، ناخشنودي اي عظيم در ميان طبقات حاكمه ايجاد نمود كه منجر به توطئه ها و خونريزيهاي بسيار و در نهايت سبب گرفتاري و مرگ هرمز چهارم گرديد. در دربار، درباريان و اعيان و روحانيت زرتشتي و بهرام چوبين به توطئه برخاستند. شورشي برپا شد، هرمز از تخت عزل و به سرعت توسط پارتيزانهاي فرزند خويش، وبستام (ويستاهم) نخست كور و سپس به قتل رسيد. مقامات عالي دولتي عزل شدند و پسر هرمز، خسرو دوم معروف به "خسرو پرويز" شاه اعلان گرديد (وي نيز نيمه زردپوست و از مادري هپتاليت و آغ هون بود). بدين ترتيب زندگي و سلطنت" هرمز چهارم"، بيست و دومين شاهنشاه سلسله ساساني پايان يافت. با عزل هرمزد چهارم بنيانهاي دولت ساساني متزلزل شد.
بهرام چوبين پادشاهي خسرو دوم را نپذيرفت؛ مصمم شد كه به تيسفون برود و خسرو را از سلطنت بردارد. وي با نيروهاي خود به قصد تيسفون حركت نمود و در آنجا بنام بهرام ششم خود را شاه اعلام نمود. قيام بهرام ادامه يافت و كار وي آنچنان بالا گرفت كه پس از چندي، خسرو گريخت و به موريس (موريكيوس) امپراتور روم شرقي پناه برد و از او ياري خواست. در اين قيام، اينبار توركان از بهرام چوبين پشتيباني ميكردند. امپراطور، به شرط خروج نيروهاي ساساني از ارمنستان او را با سپاهي ياري كرد و خسرو توانست با اين سپاه، بهرام را شكست دهد. بهرام مغلوب، نزد خاقان تورك تاردو گريخت و به دولت توركي گؤك ترك پناهنده شد و در آنجا به سال٥٩١ و به تحريك خسرو بدست يك تورك كشته شد. بسطام، دايي خسرو نيز كه در گرفتاري هرمزد دست داشت و سر به شورش نهاده و در ري اعلام استقلال نموده و به نام خود سكه زده بود، پس از ده سال مقاومت به دست يكي از هياطله كشته شد. دولت بسطام از اولين دولتهاي تورك تاسيس شده در سرزمين ايران و آزربايجان شمرده مي شود.
چند نكته
١- مادران بسياري از شاهان ساساني، شاهزاده هاي قوم و خاندان زرد پوست هپتاليت-آغ هون بوده اند. برخي از منابع آغ هونها را تورك، برخي ديگر مونقول و گروهي نيز ايراني زبان شمرده اند، اما همه بر زرد پوست منقولوئيد بودن آنان متفق اند. از اينرو خاندان ساساني به لحاظ تباري بشدت آميخته و خانداني آلتائي-ايراني و بيشك نيمه زردپوست است. افزون بر آن برخي از شاهان و بزرگان خاندان ساساني و به طور مشخص، هرمزد چهارم ويا فيروز سوم از سوي مادر خالصا تورك ميباشند. اينگونه حكمداران در زمره نخستين حكمرانان تورك بومي دولتهاي حاكم بر ايران شمرده ميشوند.
٢- همانطور كه از بررسي زندگاني هرمزد چهارم و حتي بهرام گور و انوشيروان، ..... بر مي آيد، در دوراني كه هنوز كوچكترين اثر و خبري از زبان فارسي دري در داخل مرزهاي كنوني ايران نبود، زبان توركي - اقلا از هزار و چهار صد سال پيش- در بالاترين و عاليترين سطوح دولتي سلسله هاي حاكم بر بخشهايي از ايران كنوني مانند سلسله ساساني، حضور داشته است. زبان توركي، هميشه زبان تاريخي و طبيعي دولتمردان، دولتزنان و دولتهاي حاكم بر ايران بوده است و پس از اين نيز ميبايست همينطور باشد.
٣- در حاليكه نام و زبان توركي از زمان بهرام گور (توركي گوي) و هرمزد چهارم (تورك زاد) عينا تا به امروز محافظه و منتقل شده است، و زبان و خلق ترك امروزي در ايران، با اندك دگرگوني باقيه زبان و گروههاي توركي دوران ساسانيان در ايران ميباشد، زبان و تبار ساسانيان با در آميختن با توركان و اعراب از صحنه تاريخ پاك و زدوده شده است.
٤- زبان پهلوی دوران ساسانی، جاي خود را نخست به عربي و سپس به زبان بومي تركي داده است. اينكه در دوران هزار و اندي ساله حكومت های تورك، زبان تركی توانست جايگزين زبانهاي ديگر مانند پهلوي گردد و به زباني سراسري و زبان اكثريت مردم ايران تبديل گردد، مسئلهای است فرهنگی و تاريخی مي باشد و ناشی از شرايط و ظرفيت و مقبوليت زبان توركي در پاسخگوئی به نيازهای فرهنگی اقوام ساكن در و دولتهاي حاكم بر ايران است.
٥- "فارسي" با "پارسي" و "پارسها" با "فارسها" ارتباطي باهم ندارند. زبان و خلق فارسي دو پديده جديد كاملا نوظهور در ايران اند. در ايران امروز نه زباني به اسم "پارسي" و نه قومي به اسم "پارس" وجود ندارد. زبان "فارسي دري" امروزي زباني است ژارگون- كرئول كه از آميزش زباني وارد شده به داخل مرزهاي كنوني ايران از كشور همسايه افغانستان، با زبانهاي عربي و تركي و ديگر زبانهاي ايراني غيرفارسي (سغدي، خوارزمي و راجي و ......) و برخي زبانهاي بومي ايران حاصل شده است. اين كه زبان "فارسي دري" شكل تحول يافته زبان "پهلوي" است و يا "پهلوي ساساني"، "فارسي ميانه زرتشتي" است همه ادعاهايي سخيف، بي اساس و باطل اند. همچنين زبان "فارسي دري" به هيچ وجه مادر تمام زبانهاي رايج در فلات ايران نميباشد. همه زبانهاي باستاني و يا مدرن متعلق به خانواده زبانهاي ايراني را لهجه و يا گويشي از فارسي-پارسي-پرشين شماردن، گفتماني پان ايرانيستي و راسيستي است.
٦- فارس زبانهاي ايران امروز با پارسيهاي باستان يكي نيستند، ايندو، دو آنتيته تماما جداگانه اند. پارسها قومي از ايراني زبانهاي باستانند. حال آنكه فارس زبانهاي ايراني امروزي گروهي نامتناجس متشكل از اختلاط بوميان ايران و ايراني زبانها و تركها و اعراب و ..... در سده هاي اخير است. شايد بتوان پارسييان زرتشتي مهاجرت كرده به شبه جزيره هندوستان را باقيمانده پارسيان باستان به شمار آورد (البته عده اي اين تئوري را نيز رد نموده اند)، اما خلق و زبان فارس امروزي به هيچ وجه با گروههاي موسوم به پارسي باستاني كوچكترين عينيتي ندارد. خاندانهاي موسوم به پارسي اما به واقع آلتائي-ايراني و نيمه زردپوست مانند ساسانيان نيز، به لحاظ تاريخي و تباري و زباني با خلق فارس امروزي بي ارتباط اند. ايضا در ايران امروز، چيزي به اسم "پرشين" وجود ندارد، فارس وجود دارد. كاربرد تعبير پرشين-پارسي براي ناميدن قوم و زبان فارسي، به معني قائل شدن به خلوص تباري و نژادي فارس زبانهاي امروزي و يا اعتقاد به پاكي و عدم اختلاط اقوام پارسي باستان در طول دو هزار سال گذشته؛ ناديده گرفتن تاريخ و فعل و انفعالات دو هزار ساله، تحريف آن و گفتماني پان ايرانيستي- نژادپرستانه براي تصاحب هويت و ميراث تاريخي پارسها توسط فارس زبانان امروزي است و ميبايست اكيدا از آن اجتناب نمود.
---------------------------------------------
١- نام اين پرنسس كه به فارسي "نوان (نيوان) دخت" ثبت شده، برگرفته از واژه توركي- آلتائي "نويان" به معني امير و فرمانده و به معني ميرزاده مي باشد.
- ٢-بومين: نام موسس اولين دولت بنام تورك (گؤك تورك) به معني هسته مركزي و اصلي سپاه
- ٣-ايستمي (İstemi, Istemi ,Ishtemi, Iski, İstem) (به چيني She-ti-mi) در توركي باستان به معني اراده، خواست، آرزو و امر است.
- ٤-معاني القاب ايستمي خان در توركي باستان بدين شرح است:
- ديزابول: معادل (Sin-jabgu) (چين+يابغو) در توركي باستان است. فرمهاي گوناگون آن در منابع چيني، بيزانسي و عربي چنين است: (Sin+Djibu, Sinjibu, Silzibul, Silziboulos, Dilzavul, Dizabul, Dilziboulos)
- چين: صادق، مورد اعتماد، اصل، نسب، گرگ و گرگزاده.
- يابغو: از عنوانهاي رايج در دوره گؤك توركها، معني حاكم منطقه خودمختار وابسته به مركز، مدير عاليرتبه و والي عمومي
- قاغان، خاقان، قاآن، خان: بزرگ، محترم، سركرده، سلطان، ارباب، ...... برخي آنرا از منشا چيني دانسته اند.
- چيگين: به معني شاهزاده بوده معادل كلمه توركي ميانه "تكين" ميباشد.
- ياندو: Yandu)) به معني با ايمان، مومن.
- ٥-موكان، موقان: لقب بومين خان (Mokan, Muqan, Mugan, Mukan, Mogan, Muchu, Büken) به معني نيرومند و قوي
- ٦-سابير-سابار ويا ساوار: نام يكي از گروههاي توركي باستان در آزربايجان. همچنين نام شخص نيز بوده است. از ريشه ساو-سابو، ساوا، ساو- چاو به معني زدن، كوبيدن و دفع كردن و پخش كردن، شان، شهرت، صدا و پيغام ....
- ٧-خزرها: از توركان باستاني آزربايجان (قرن دوم ميلادي). در باره خزرها به نوشته آغاج اريها در سؤزوموز مراجعه كنيد.
- ٨-بارسيل: نام يكي از گروههاي توركي باستان در آزربايجان (قرن دوم ميلادي). مركب از بارس+ ايل. بارس به توركي يوزپلنگ. بورچالي و يا بزچلوهاي امروزين بازمانده آنانند.
- "٩-قاييم" (از ريشه قايي) در توركي به معني سخت، محكم، مقاوم، "قايين" به معني خويشاوند سببي، و نيز نام درختي، "تاقيم" به معني ابزار و آلات و دسته و "قاقيم" به معني سرزنش است.
- ١٠-معادل توركي نام هرمز، "خورموست" است. در بعضي از افسانه هاي اقوام آنيميست تورك، از "خورموست-تنگري" سخن ميرود. نام پدر قهرمان داستان آلتاي موغول، "گه¬سه¬رين" نيز خورموست است. توركان مانوي نيز در كنار "بورخان" و "تنگري" براي ناميدن خدا كلمه هرمز- Hormuzta را نيز بكار برده اند.
١١- - تاردو: نام فرزند ايستمي خان، ملقب به قارا چورين (بلاي سياه) و يا بيلگه خاقان (امپراتور دانا). تاردو لقب مديران عالي دوره گؤك تورك بوده است. به توركي به معاني ممتاز، ارجح، و يا ايستا و حيات متوقف شده ميباشد.
١٢- Polyandry has never been associated with any Hun tribe, but is known of several Central Asian ones, including the Aryans in India, other Indo-Europeans and probably in prehistoric Iran. (White Huns – Hephthalites, Silk Road Foundation)
- ١٣-برخي از اين منابع چنين اند: مري بويس، تاريخ كيش زرتشت، ج ٢، ترجمه همايون صنعتي زاده ١٣٧٥؛ مري بويس، زردشتيان، ترجمه عسكر بهرامي ١٣٨١؛ آلبرت اومستد، تاريخي شاهنشاهي هخامنشي، ١٣٨٠؛ ارداويرافنامه، ترجمهي رحيم عفيفي، ١٣٧٢؛ متون پهلوي، تاليف جاماسب جي، دستور منوچهر جي جاماسب، ترجمه سعيد عريان، ١٣٧١؛ بن دهش، نوشته فرنبغ دادگي، ترجمه مهرداد بهار. انتشارات توس. ١٣٦٩؛ يادگار زريران: متون پهلوي، ترجمهي سعيد عريان، ١٣٧١؛ هاشم رضي: ونديداد، ج دوم. ١٣٧٦؛
Justi, "Gesch. Irans bis zum Ausgang der Sasaniden," in Geiger and Kuhn, "Grundriss der Iranischen Philologie," ii; Bucci, O. (١٩78) ‘Il matrimonio fra consanguinei nella khvetukdas tradizione giuridica delle genti iraniche’, Apollinaris 5١; Frye, R. N. (١٩85) “zoroastrian incest”, in Orientalia I. Tucci memoriae dicata. Rome; Studies in zoroastrian Family Law: A Comparative Analysis by Bodil Hjerrild, zoroastrian.incest
١٤-مري بويس در کتاب زرتشتيان مي گويد: "از کمبوجيه نيکي زيادي ياد نکرده اند و مهمترين ادعاي وي اينست که عمل "خودئتودثه" يعني زناشويي با نزديکان را انجام داده است. بر اساس متون پهلوي اين نوع زناشويي شايان ستايش بسيار است و چه بهتر که ميان اعضاي خانواده، يعني پدر و دختر، برادر و خواهر، و حتي مادر با پسر، انجام شود. خود اين اصطلاح در اعتقادنامه ي زردتشتي، موسوم به "فرورانه" مي آيد. عبارت مورد بحث (يسن١٢، بند ٩) چنين است: "من ايمان دارم به دين مزديسنايي، که جنگ را براندازد، باعث شود که سلاح را کنار بگذارد و به خودئتودثه امر کندکه حق است". اما درمورد کهن ترين تاييديه اين رسم گفته اند گمان بر اين بوده است که چون ويشتاسپ و همسرش هوتيوسا، به قبيله نئوتره تعلق داشتند، ممکن است زناشوييشان هم خوئتودثه بوده باشد ولي در اوستا هيچ اشاره اي به آن نشده است و در باره زناشويي کورش با کاسادانه دختر فرنسپ هخامنشي هم صدق مي کند. بنابر اين نخستين زناشويي اين چنيني که محقق شده زناشويي پسر وي يعني کمبوجيه با دو تن از خواهران تني خويش است. به گفته هرودت وي دلباخته يکي از خواهرانش شده بود و مي خواست با او زناشويي کند ولي چون نقشه اش بر خلاف همه ي رسوم بود پس ردان را فراخواند و از آنان پرسيد که آيا قانوني است که اجازه دهد مردي با خواهر خود زناشويي کند. آنان گفتند که قانوني نيافته اند که زناشويي خواهر و برادر را جايز شمارد ولي قانون ديگري يافته اند که اجازه مي دهد شاه پارس ها هر چه دلش خواست انجام دهد. به همين سبب کمبوجيه با خواهر خود و سپس با خواهر ديگر خود به نام آتوسا زناشويي کرد و اين عمل که از بلهوسي يک پادشاه برخواست، وظيفه اي ديني و لازمه ايمان شمرده شد. در جايي ديگر از خانتوس لوديايي تاريخ نويس نقل است که "مغان با مادران خويش همبستر مي شدند، آنان ممکن است چنين رابطه اي را هم با دختران و خواهران خود داشته باشند". وجود عمل زناشويي هم خوني به صورت گسترده در ميان جامعه ايران باستان اثبات شده است و شايد جامعه ديني زردشتي هم درآن روزگاران نخست به دليل شمار اندکشان پيوند درون خانواده را رسميت داده باشند".
گرچه يه هو!!!
آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!