زبان ترکی آذربایجانی در سدة 19 میلادی
بنام خدا
سدهی سيزدهم هجری/ نوزدهم ميلادی در آذربايجان، با جنگهای ايران و روس آغاز شد. آذربايجان صحنهی جنگ ميان ايران و روسيه بود. فعاليت ادبی که لازمهی آن آرامش ذهنی است، به رکود گراييد و ادبيات حماسی در جنگ با کفار ادامه يافت. در پايان دورهی اول جنگهای ايران و روس، قرارداد گلستان در 12 اکتبر 1813م/ 29 شوال 1228ق ميان دو کشور منعقد شد و به موجب آن دربند، باکو، شيروان، شکی، گنجه، قرهباغ، داغستان و گرجستان برای هميشه به روسيه واگذار شد.[1]
بدين ترتيب بخشهای شمالی آذربايجان به ويژه شيروان، گنجه و قرهباغ که يکی از کانونهای مهم ادبيات آذربايجان بودند، به سرزمين روسيه پيوستند. با اين حال حيات فرهنگی اين مناطق حتی پس از قرارداد ترکمن چای نيز وابسته به ايران بود و ريشههای فرهنگی مشترک چنان مستحکم بود که تنها با يک قرارداد سياسی گسسته نشد. سدهی سيزدهم از نظر ادبی يکی از پربارترين دوران ادبيات ترکی بود. هم در بخش جنوبی و هم بخش شمالی آذربايجان، آثار زیادی به زبان ترکی پديد آمد.
در بخش جنوبی محمد کاظم اسرار عليشاه (که تخلص اسرار) داشت (متولد 1265ق) دو کتاب در شرح شاعران ترکی سرای سدهی سيزدهم به نامهای حديقة الشعراء و بهجت الشعراء تأليف کرد. کتاب بهجت الشعراء در فاصلهی سالهای 1294 تا 1298ق تأليف و شامل 86 شاعر آذربايجانی است که ترکی نيز میسرودند. او دربارهی علت تأليف اين کتاب، میگويد که ريشخند يکی از فارسی زبانان در مورد نبود شاعران ترکی سرا در آذربايجان، انگيزهی او از اين کار است. در کتاب بهجت الشعراء آگاهیهاي خوبی در مورد اين شاعران داده شده است.[2]
از شاعران ترکی سرای ديگر میتوان الهی اردبيلی (مرگ 1296ق)، ذکری اردبيلی، مجروح مغانی، نباتی (مرگ 1262ق)، عبدالرشيد افشار نويسندهی تاريخ افشار، شيدای شبستری، ذکری کوزه کنانی و حيران خانيم را نام برد. ميرزا علی آقا ثقه الاسلامی (1277-1330ق) در آذربايجان به ترکی شعر میسرود.
يکی از سبکهای مهم شعر ترکی در آذربايجان اشعار نوحه و مرثيه در رثای سالار شهيدان حسين بن علی است. اين سبک از شعر ترکی، نفوذ فراوانی در بين مردم شيعه آذربايجان داشت. آذربايجان که سابقهی طولانی در علاقمندی به اهل بيت (سلام خدا بر آنان باد) دارد، محفلی مناسب برای اشعار رثايي و مذهبی بود. شاعران اغلب در اين زمينه نيز دستی داشتهاند و شاعران مرثيه سراي بزرگی چون صرّاف تبريزی در جنوب آذربايجان و میرزا محمد تقی قمری گلزار دربندی (1309-1235 ه.ق.) در شمال آذربايجان از جمله آنان هستند. جالب اين که اشعار اين دو هيچ تفاوتی در دستور زبان ندارد و تقريباً مضامين نيز يکسان است. با رسيدن ماه محرم شاعران جوان برای حضور در مراسم عزاداری آماده شده و در سرودن اشعار رثايي دستی میبردند و اصولاً اين جنبه از شعر ترکی، حضوری مستمر و گسترده در ميان مردم عامی داشته و يکی از عوامل تشويق مردم به خواندن و نوشتن ترکی بوده و میباشد.
ميرزا لطف علی نصيری امينی تبريزی ملقب به صدرالافاضل (1268-1350ق) متخلص به دانش، تحقيقات بسياری در بارهی زبان ترکی انجام داده و دو کتاب او در اين زمينه اهميت ويژهای دارند:
1. الباحث عن لغة ابن يافث (در نحو و لغت ترکی)
2. تلخيص شرح خطبة القاموس (به زبان ترکی).
نوشتن اين کتابها نشانگر عمق وجودی زبان ترکی و بالندگی آن در آذربايجان بود. جهانگردان اروپايي که در سدهی نوزدهم از آذربايجان ديدن کردهاند، در کتابهای خود به اين نکته اشاره دارند. جيمز موريه در سال 1809م/ 1224ق وقتی به ارمغانهی زنجان رسيد، چنين نوشت:
«در حقيقت از اين جا به بعد زبان ترکی لهجهی بومی و محلی است که اهالی دهات بدان صحبت میکنند.»
سه سال بعد فردريک فريگان ديپلمات آلمانی الاصل که در دربار تزار روس خدمت میکرد، به ايران آمده و نوشت:
«امروزه به سه زبان مشخص و مجزا در کشور سخن میگويند يعنی علاوه بر فارسی که خيلی خوب مطرح و مقبول شده، لهجهی بومی و اصلی است، ترکی و عربی متداول است. اشخاص صاحب شأن به سه زبان مذکور آشنا هستند. حتی زبانشان هم آن را میآموزند. هر سه آنها برای برقراری ارتباط عمومی، ضرورت پيدا میکند، زبان لطيف فارسی مخصوص شعر و ادبيات عمومی است. ترکی در دربار و در بين ارتشيان صحبت میشود. زبان عربی اختصاص به امور مذهبی دارد.»
ليدی شيل در سال 1849م/ 1265ق مینويسد:
«تعجب آور است که در يکی از شهرهای مهم ايران، حتی يک کلمه فارسی شنيده نشود. در تبريز تنها زبانی که در خيابان و بازار به گوش میرسد، ترکی است... ترکی به صورت زبان محلی آذربايجان، به قدری در اين ايالت اشاعه دارد که جز در شهرهای مهم و آن هم در بين جماعت سطح بالا، اصولا کسی قادر به فهميدن زبان فارسی نيست.»
کنت دوگوبينو در سال 1858م/ 1275ق مینويسد:
«در تبريز به استثنای کارمندان دولت، هيچ کس در اين شهر فارسی صحبت نمیکند و زبان عمومی يکی از لهجههای ترکی است. اين زبان از زنجان به بعد به گوش میرسد.»
ارنست اورسل در سال 1882 م مینويسد:
«مردم شمال را جمعيتی از ريشهی ترکها تشکيل میدهند و در جنوب عنصر پارسی فارسها غلبه دارد ولی هر دو به وسيلهی یک دين مشترک – که با ساير فرق اسلامی فرقهايی دارد- به هم گره خورده و يک ملت واحد به نام ملت ايران را تشکيل دادهاند. شاه فعلی که از دودمان قاجار است، تبار ترک دارد. کمی پيش زبان ترکی، زبان درباری ايران بود و در ارتش نيز بيشتر از تبار ترک سربازگيری میشود.»[3]
در قسمت شمالی آذربايجان نيز نويسندگان و شاعران بزرگی در فعاليت بودند. از جمله مشهورترين آنها میتوان به عباسقلی بيگ باکيخانوف (1846-1794م) و ميرزا فتحعلی آخوندزاده (1812-1878م) اشاره کرد. باکيخانوف نخستين مترجم روسی به ترکی است. نخستين اثر مهم او، کتاب رياض القدس (به نثر ترکی) است که آن را به تأثير از روضة الشهدای کاشفی، حديقة السعدای فضولی و جلاء العيون علامه حلّی نوشته است. کتاب از نثر مسجع است و در لابلای آن قطعات منظوم به کار رفته است. دومين کتاب او قانون قدسی (به فارسی) است که دربارهی تعليم صرف و نحو فارسی به زبان ساده است. او در مقدمهی کتاب قانون قدسی، ضمن تعريف از حلاوت و زيبايي فارسی آن را شيرينترين زبان مینامد و انگيزهی خود را از تأليف اين کتاب، گسترش زبان فارسی در ميان اهالی قفقاز بيان میکند. سومين اثر او گلستان ارم (به فارسی) دربارهی تاريخ قفقاز و کتاب اسرار الملکوت (به عربی) در نجوم است.
ميرزا فتحعلی آخوندزاده معروف به مولير شرق به عنوان مترجم زبانهای شرقی و سپس به عنوان مترجم کتبی دفترخانهی کشوری فرمانفرمای قفقاز کار میکرد. او در تفليس کار تدريس زبان ترکی را بر عهده داشت. او نخستين نويسندهی شرقی است که به تقليد از اروپاييان به نمايشنامه نويسی پرداخت. آخوندزاده در جهان اسلام نخستين کسی است که در راه اصلاح خط و تغيير آن به کوشش جدی پرداخت. او اصرار عجيبی در اين مسأله از خود نشان داده و در نامههايي که برای شخصيتهايي چون ميرزا حسين خان مشيرالدوله (سپهسالار)، ميرزا ملکم خان ناظم الدوله و ... مینوشت از تغيير الفبا به عنوان کليد راه يابی به تمدن ذکر کرد. در اين زمان روزنامههای ترقی در استانبول و روزنامهی حريت در لندن به ترکی چاپ میشدند و در آنها در خصوص تغيير الفبا بحث میشد.[4]
علاوه بر اينان، ميرزا نصرالله قربان بيگوف (ديده) (1872-1797) کتاب روضة الاطهار را در شرح واقعهی کربلا، به فارسی و کتاب النصاح را دربارهی اخلاق و خطاب به کودکان و نوجوانان به ترکی نوشت. در سدهی نوزدهم در حدود 10 انجمن ادبی در شمال آذربايجان تشکيل شد که سه انجمن آن در قرهباغ بود. و قره باغ به کانون شعر و ادب آذربايجان تبديل شد. اين سه انجمن ادبی که در شوشا تشکيل شدند، عبارتند از:
1- مجلس فراموشان: اين محفل دارای اعضايي چون ميرزا علی اصغر نورس (1911-1836) نويسنده کتاب پند اطفال، مير محسن نواب (1919-1832) نويسندهی کتاب مجلس نواب يا تذکرهی نواب در شرح احوال شاعران قرهباغ به زبان ترکی و کتابهای کشف الحقيقه، پند نامه، بحر الحزن، کنز المحسن، نور الانوار، ضياء الانوار به زبان فارسی، عبدالله بيگ عاصی، فاطمه خانم کمينه (1898-1741)، حسنعلی خان قره داغی و محمد بلبل.
2- بيت خاموشان: دارای اعضايي چون محمدعلی مخفی (1891-1821)
3- مجلس انس: دارای اعضايي چون ميرزا رحيم فنا، ميرزا علی اصغر نورس، اسکندر رستم بيگوف (1918-1745).
از ديگر شاعران آذربايجانی که هم به ترکی و هم به فارسی شعر میسرودند، میتوان به شمس قرهباغی، زينالعابدين ساغری، صفیقلیخان قرهباغی(1835-1776)، شکور قرهباغی، ميرزا ابوالحسن شهيد (1884-1819)، حسن قرههادی (1900-1826)، ميرزا حسين سالار (1879-؟)، خورشيدبانو ناتوان (1906-1839)، آغابيگم جوانشير، عبدل شاهين(1900-1749)، ايوب باکی (1909-1869) و قاسم بيگ ذاکر (1857-1784) اشاره کرد.
به طور کلی از سدهی هيجدهم تا اوايل سدهی بيستم، دورهی رونق فعاليت ادبی در شمال آذربايجان است. شاعران بسياری به ترکی و فارسی شعر میسرودند. مانند قاسم بيگ ثانی، اسماعيل محزون، ميرزا سمندر، ميرزا عبدالحسين قدسی، عباس جوانشير، عبدالخالق جنتی، محمدتقی صدقی، محمد بن قلم، ابراهيم طاهر موسی اف، ميکائيل صيدی، آقا داداش منيری، هاشم بيگ ثاقب، نوروز نيّر، علی حيدر آصف، مير محمود نوری، زرنشان جهانسوز، صادق صدقی، حسنزاده، محمد رسوا، ملاحسين ثاقب، عبدالرحمن آقا شاعر، مصطفی شوخی، حاج رحيم وحيدی، ملا آقا بيخود، ابراهيم بيگ آرزو و...[5]
در اين زمان زبانهای ترکی، فارسی و عربی هر سه در ايران کاربرد داشتند. ايرانيان ضرب المثلی دارند که موقعيت آنها را نشان میدهد:
«فارسی بلاغت، عربی فصاحت، ترکی سياست، باقی حاجت»
در فاصلهی 90-1830 جمعاً 122 اثر به زبان ترکی آذربايجانی در 20 شهر مختلف چاپ شده که تقريباً 43 اثر در تبريز و 37 اثر در تفليس بود. در اين زمان شاعران آذربايجانی شعر سرودن يا نوشتن به ترکی و فارسی را دوست میداشتند و تعداد بی شمار شاعران دو زبانه گواهی است بر اين مطلب. شاعران بزرگی چون حيران خانم شاعرهی بزرگ آذربايجان، سرآمد زنان شاعر آذربايجان است. اينان هم به ترکی و هم به فارسی مسلط بودند. عبدالرزاق دنبلی (مفتون) فرزند نجفقلی خان بيگلر بيگی که عبرت نامه ترکی را به فارسی ترجمه کرده، در بيتی بسيار پر معنا اين مطلب را چنين بيان میکند:
ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند ساقی بشارتی ده پيران پارسا را
تا اين زمان مسأله زبان ترکی در آذربايجان مسألهای ادبی و فرهنگی بود و هيچ حساسيتی در ايران در اين باره وجود نداشت. ولی اين وضع با حوادثی که در روسيه افتاد، تغيير يافت و به آرامی سياست، مؤلفههای خاص خود را بر زبان ترکی تحميل کرد و آن را مانند هر مسألهی فرهنگی ديگر از مسير طبيعی خود بيرون راند.
جلوس الکساندر اول بر تخت سلطنت روسيه (1801-1835) موجب شد که سياست روسيه نسبت با ايران وضع خشنتری بيابد. تزار جديد پس از شکست دادن قوای شاهزاده الکساندر (برادر گرگين خان گرجي) طی فرمان مورخ 12 سپتامبر 1802، گرجستان را قسمتی از خاک روسيه اعلام کرد. طولی نکشيد که ايران و روسيه وارد جنگ شدند. اين حضور روسيه در قفقاز تنها يک لشکرکشی نظامی موقتی مانند دوران پتر کبير نبود بلکه حوادث بعدی نشانگر آن بود که آنها برنامههای بلند مدتی برای نفوذ به ايران داشتند. هدف آنان نزديک شدن به تنگههای بسفر و داردانل و دست يابی به خليج فارس بود.
پيش از آغاز دورهی اول جنگهای ايران و روس، دولت روسيه مشغول انجام مقدمات مهمی بود. مطالعهی اوضاع سياسی و اجتماعی و بررسی دقيق زبان و فرهنگ ساکنان منطقهی قفقاز، از طرف روسها اهميت فوق العادهای يافت و برنامهی تحقيقاتی آکادمی علوم پترزبورگ شد.[6] با انتخاب و رهبری «جون پوتوکی» استاد آکادمی علوم پترزبورگ، دانشمند نامی آلمانی جوليوس فن کلاپروث مشاورهی عالی قضايي و حقوق امپراتور و عضو آکادمی علوم پترزبورگ مأمور انجام تحقيق شد. کلاپروث نيز يکی از دانشمندان مجرب را به نام فئودور بوبرينزوف که آلمانی و فرانسه میدانست، با خود همراهی کرد.
آنان از سپتامبر 1807 تا اواخر 1808 در گرجستان و قفقاز تحقيق کرده و حاصل آن را به آکادمی علوم ارائه کردند. از نتيجهی اين گزارشات به غير از دولت روسيه کسی اطلاعی ندارد ولی سفرنامهی کلاپروث در سال 1814 به وسيلهی شوبل از آلمانی به انگليسی ترجمه و منتشر شد. از قرار معلوم برنامهی کار هيأت علمی در 25 ماده به وسيلهی پوتوکی تنظيم و به کلاپروث ابلاغ شده بود. مطالعهی اين برنامه نشانگر اين نکته است که روسها به مسألهی زبان اهميت خاصی قائل بودند.[7]
احتمالاً قدرت و حضور گستردهی زبان فارسی در قفقاز از نظر روسها مهم بود. زبان فارسی قفقاز به ايران پيوند میداد و اين برای منافع دراز مدت آنان خوشايند نبود. اگر زبان فارسی در قفقاز تضعيف میشد، اين پيوندها لاجرم رنگ میباخت و سلطهی روسها با دردسر کمتری عملی میگرديد. روسها دين اسلام و زبان فارسی را به عنوان دو عامل خطرناک در نظر گرفتند. در مورد نخست آنها به انهدام فيزيکی آثار اسلامی، تبديل مساجد به فروشگاه و مغازه، تبليغ دين مسيحيت در ميان مسلمانان با بهره گيری حمايت از فعاليت ميسيونرهای مذهبی اروپايي و آمريکايي و قطع ارتباط مذهبی مسلمانان قفقاز با ايران پرداختند.
در زمينهی تضعيف زبان فارسی نيز آنان تصميم گرفتند با تقويت و تبليغ زبان ترکی، زبان فارسی را مهجور نمايند. همان کاری که انگليسیها در هندوستان به وسيلهی زبان انگليسی انجام داده بودند. به يکباره زبان ترکی از لاک ادبی و فرهنگی خود به در آمده و در دستور جلسات امنيتی و سياسی قرار گرفت. سرگئی زنگوفسکی در کتاب «پان ترکيسم و اسلام در روسيه» به علت اين توجه و نيّت روسها اشاره کرده است. حمايت روسيه از نشرياتی چون اکينچی آذربايجان بعدها در اين راستا بود. هاستلر میگويد:
«قبل از اشغال روسيه، حيات فرهنگی آذربايجان تحت نفوذ تمدن ايرانی قرار داشت. طبقات تحصيل کرده به طور کلی از زبان و ادبيات فارسی استفاده میکردند، رابطهی فرهنگی بين سرزمينهايی که به تازگی فتح شده بودند و همسايهی آن ايران که هنوز از قدرت نسبی برخوردار بود، باعث ناخشنودی روسها بود. بدين ترتيب آنها بر آن شدند که با ترويج فرهنگ محلی ترکی از اين نفوذ بکاهند. اين مسائل به احيای فرهنگ ترکی در اين مناطق کمک کرد.»
روسها برای رسيدن به هدف خود، از مسيونرهای اروپايي به ويژه آلمانی استفاده کردند. اين ميسيونرها با حمايت روسيه در قفقاز جای گرفتند و ضمن تبليغ مسيحيت و ترويج زبان ترکی، در جهت اهداف دولت پترزبورگ کوشش میکردند. علت توجه اين ميسيونرها به زبان ترکی اين بود که آنان برای تبليغ مسيحيت در ميان مسلمانان ترک زبان آذربايجان، نياز به جزوههايي به زبان ترکی داشتند. اين جزوهها میبايست ترجمهی متون دين مسيحيان باشد. برای تهيهی اين جزوهها آنان میبايست با دستور زبان و ساختار واژگان ترکی آشنا میشدند. بدين ترتيب آنان مطالعاتی در زمينهی زبان ترکی و تدوين برخی آثار مربوط به آن انجام دادند که اين مسأله درست در راستای سياست دولت روسيه بود.[8]
هراتيوساوت گيت در سال 1837 چنين نوشته است:
«در حقيقت زبان ترکی در ايران زبان توسعه يافته و پرورش يافته نيست. من عقيده دارم که اين زبان قواعد و دستور ندارد. مگر اين که اخيراً ميسيونرهای آلمانی در گرجستان کوششهايي در اين باره انجام میدهند. زبان مزبور زبان حکومتی و دولتی سرزمين مذکور بوده و میباشد ولی آثار ادبی ندارد فقط نوشتهای چند از آن در دست است.»[9]
پی نوشتها:
[1] . برای آگاهی در بارهی چگونگی وقوع جنگ ميان دو کشور ن.ک:
- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا. تاريخ روابط خارجی ايران از ابتدای صفويه تا پايان جنگ جهانی دوم. انتشارات اميرکبير. تهران. 1364
2 . مهمترين شاعرانی که در کتاب بهجت الشعراء به عنوان شاعر آذربايجانی ترکی سرا، ذکری از آنان رفته بدين ترتيب هستند: آخوند ملانقی تبريزی (پروانه) معروف به خلاق المعانی 2. آتشی مراغه 3. اعمی 4. توپچی 5. حليم خلخالی 6. خادم عطار 7. دلريش (کربلايي عسکر) 8 ربيعی 9. سرمست 10. ساقی 11. شاهد گودوشچی 12. شيخ علی اکبر 13. صبوری 14. عبقری 15. فدوی 16. مشهور عطار 17. صابری 18. شاکر تبريزی 19. ساعی ميرزا ابوالقاسم 20. سلطانی 21. زهدی 22. درويش اردبيلی 23. راجی 24. خليفه سرابی 25. چرتاب 26. تالاندی مرندی 27. کربلايي تقی دلال (بلبل) 28. افسر اردوبادی 29. ارشاد کربلايي علی 30. اشکريز 31. بينوا 32. ثاقب اهری 33. حسن سرابی 34. خيام ثانی 35. دلگير جورابچی 36. سير نقاش 37. رضا صراف 38. سرودی 39. شکوهی 40. شايق ذاکر 41. طغرا 42. عاجز مرندی 43. غشی چايچی 44. طلوعی 45. شکری 46. شهباز تبريزی 47. لطف الله شيدا 48. سمطوری 49. راغب اهری 50. ذکری 51. دلسوز تبريزی 52. حقير مرندی 53. جودی 54. پرغم 55. باقر دلاک 56. فنايي خويي 57. فارغ 58. فاخر 59. ملامحمدتقی (اقدسی) 60. نصير 61. قمری 62. حسين آقا اوحدی 63. گلشن 64. گنجی 65. خويي 66. کاشف 67. لعلی 68. لاطف 69. مضطر 70. ميرخويي 71. مؤبد 72. ملا کريم 73. ميرزا جبار 74. مظلوم کربلايي ابراهيم 76. ثباتی 77. ناجی 78. ناطق 79. هوشين 80. واقف 81. يوسف (پالوده پز)
3 . اورسل، ارنست. سفرنامة قفقاز و ايران. ترجمهی علی اصغر سعيدی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. تهران. 1382. ص 313
4 . آخوندزاده، ميرزا فتحعلی. الفبای جديد و مکتوبات. گردآوری حميد محمدزاده. انتشارات احياء. تبريز. 1357. ص140
5 . برای آگاهی بيشتر در بارهی چند و چون فعاليت ادبی در آذربايجان شمالی ن.ک:
- مجتهدزاده، میرزا مهدی. رياض العاشقين (تذکره شعرای قرهباغ) به کوشش یحیی خان محمدآذری. نشرآفرینش. تهران. 1373
- تذکرهی شعرای قرهباغ. بی نا. بی تا. بی جا. نسخهی موجود در کتابخانهی مرکزی تبریز.
- زينالی آلنی، عسکر. سخنوران چند زبانه آذربايجان. انتشارات آذر سبلان. اردبيل. 1376
- کريمی، م.قره باغ شاعيرلر مسکنی. مؤسسة فرهنگی يکتارصد زنجان . 1382
- حصاری، مير هدايت. آغا بيگم جوانشير. مجلهی وارليق. تابستان 72. شماره 2
6 . البته تلاش روسها برای شناخت مسائل مربوط به زبان به سدة 18 بازمیگردد. در سال 1732 کرسی تحصیل زبانهای شرقی (ترکی- فارسی- عربی) زیر نظر ادارة امور خارجة روسیه تشکیل شد. در نیمة دوم سدة 18 کار برای شناخت زبانهای ایرانی گستردهتر شد. در این زمان یکی از دانشمندان پترزبورگ به نام باکمیستر بین سالهای 1773 تا 1784 از دانشمندان ممالک مختلف درخواست کرد تا نمونههایی از زبانهای مختلف را برای او بفرستند. در اواخر سدة 18 محققان روسی به آسیای میانه، سیبری و قفقاز فرستاده شدند. اینان اطلاعات جالبی از زبانهای ایرانی گرد آوردند. این اطلاعات در 1784 در پترزبورگ توسط پاللاس در مجموعهای به نام «لغات تطبیقی در تمام زبانها و لهجهها» منتشر شد. در این مجموعه نمونههایی از زبانهای ایرانی همچون کردی، افغانی، اوستی و ... موجود بود. تلاش برای زبانشناسی ایرانی توسط گودن اشتدت و پاللاس ادامه یافت.
7 . در مقدمهی ابلاغيه آمده است: «... منظور اين است که منطقهی قفقاز شناسايي کامل شود. مقدار جمعيت و قابليت تمدن آنها مورد بررسی قرار گيرد، به ويژه تحقيق و تعميق نمايند مبنی بر اين که چه مقدار از آنان استعداد و تمايل دارند که تحت حاکميت دولت روس قرار گيرند و چه مقدار اين مالکيت را نمیپذيرند. در فقره 17 آمده بود: «وظيفهی اصلی محققان اعزامی در شيروان در مرحلهی نخست تهيهی اطلاعات موثق و قابل اطمينان از لهجهی باستانی مادی میباشد که هم اکنون در ميان يهوديان و ارامنهی شيروان رايج است و تات ناميده میشود يعنی زبان مردم فاتح.» فقره 19: «پژوهشگران تلاش ويژه مبذول نمايند تا با لهجهی تالشی آشنايي کامل پيدا نمايند. لهجهای که زبان کادوسيان يا مادهای کوهستانی میباشد.» فقره 20: «مأموريت پژوهشگران در باکو به پايان میرسد. در آن جا بدون شک توجه آنان به زبان و ادبيات فارسی معطوف خواهد شد. آکادمی برای همکاری و تکميل اطلاعات آنان میتواند نسخههای خطی در اختيار مأمورين قرار دهد. اين موضوع برای ما حائز اهميت میباشد.» برای آگاهی بيشتر ن.ک:
- منصوری، فيروز. مطالعاتی در بارهی تاريخ و زبان و فرهنگ آذربايجان. مؤسسه مطالعاتی تاريخ معاصر ايران. تهران. 1376. ص218
8 . ميسيونرهای اروپايي برای اشاعهی مسيحيت و آشنا کردن مردم بومی با تعاليم مسيحی نياز داشتند تا به زبان آنها تسلط يابند. هم چنان ميسيونرهای ايتاليايي برای استفاده بازرگانان جنوايي و تبليغ دين مسيحيت در سال 1303م/ 703ق فرهنگ معروف «کودکس کومانيکوس» را به زبان لاتينی، فارسی و ترکی تنظيم و تدوين کردند که بعد از لغت فرس اسدی قديمیترين واژه نامهی فارسی است.
9 . ساوت گيت اطلاعی از کتابهای دستور زبان ترکی و فرهنگهای نوشته شده به آن زبان در ايران، عثمانی و هرات نداشته است. ولی مسألهی جالب اين که اولين کتاب گرامر ترکی آذربايجانی در سال 1684م به نام «ترکی عجمی» توسط دومان فرانسوی به زبان لاتينی نوشته شد. ساوت گيت از کتابی که 150 سال پيش از او در اروپا نوشته شده بود، اطلاعی نداشته است.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home