موقعیت زبان ترکی در ایران پس از دوم خرداد 76
بنام خدا
پرویز زارع شاهمرسی
shahmarasi.persianblog.com
--------------------------------------------------------------------------------
انتخابات رياست جمهوری سال 1376 نقطهی عطفی مهم، در روند مطالبات فرهنگی و سياسی و اقتصادی آذربايجان محسوب میشود. در اين انتخابات، دو جريان محافظه کار و اصلاح طلب رقابت داشتند. جناح محافظه کار که سعی در باقی ماندن در قدرت داشت، کارنامهی قابل قبولی در مسألهی قوميتها نداشت و عملکرد آن مورد اعتراض بود. جناح اصلاح طلب، رهبری سيد محمد خاتمی با رويکردی نو به ميدان آمده بود. شعار قانون گرايي اين نويد را میداد که بسياری از مطالبات پاسخ داده خواهند شد. خاتمی در سنندج چنين گفته بود: «کردها حقوقی داشتند که در طول تاريخ ضايع شده است و بايد آن حقوق را به آنها ادا کنيم.» با اين حال خاتمی هيچ برنامهی مدون و مشخصی برای مسايل قوميتها نداشت. او هيچ راهکار عملی برای رفع مطالبات فرهنگی قوميتها ارائه نکرد ولی با اين حال مورد اقبال عمومی قرار گرفت. خاتمی در آذربايجان نيز برنده بود. پس از پيروزی خاتمی در انتخابات فضای جديدی برقرار شد. چون خاتمی فردی از وادی فرهنگ بود، تغيير در اينحوزه چشمگيرتر بود. آزادی فراوانی در عرصهی کتاب مطبوعات پديد آمد. روزنامههايي چون جامعه، توس، نشاط و ... بیمحابا بسياری از مطالبات حتی ممنوعه را عنوان کرده و به بسياری از حريمهای ممنوع به ويژه دين وارد شدند. این آزادی مطبوعات در تاريخ ايران واقعاً بیسابقه بود. در آذربايجان نيز امواج اين آزادی مشاهده شد. کتابهای صمد بهرنگی که تا پيش از آن ممنوع بود، به صورتی گسترده منتشر شد. کتابهای جديدی در بارهی تاريخ آذربايجان و به ويژه دورهی برقراری حکومت جمهوری خود مختار منتشر شد. نام پيشهوری که تا آن زمان با ترس از اتهام هواداری، آهسته نجوا میشد، اينک با بزرگداشت برده میشد و تصوير او بر جلد کتابها نقش میبست. اين آزادی در زمينهی فرهنگ اين نکته را منظور کرد که دورهای جديد از دموکراسی واقعی مانند دورهی حکمرانی مصدق در ايران به وجود آمده است. ولی به زودی ابرها در افق نمايان شدند. روزنامههای بیباک، يک يک توقيف شدند. قتلهای زنجيرهای به مثابهی شوکی بزرگ بر پيکرهی اصلاحات وارد شد. بنا به شایعات در ليست افرادی که قرار بود در اين پروژه سر به نيست شوند، نام رضا براهنی نويسندهی آذربايجانی وجود داشت. از این رو براهنی از ايران خارج شده و به کانادا رفت.در سال 77 کتابی با نام «تاريخ تبار و زبان مردم آذربايجان» در ادامهی آموزههای کسروی و افشار منتشر شد. در اين کتاب به مردم آذربايجان خطاب شده بود که دست از زبان ترکی بردارند. در اين کتاب از قول پيامبر اکرم گفته شده است که زبان فارسی و عربی زبان اهل بهشت است.عنوان نخستين فصل کتاب «نور ز خورشيد خواه» است. در اين بخش گفته شده است.
«چشم دل باز کن جان بينی آن چه ناديدنی است آن بينی
گر به اقليم عشق روی آری همه آفاق گلستان بينی»
در صفحهی 181 کتاب آمده است:«سرانجام امروزه همهی آذربايجانیها میدانند که زبان فارسی ملی ميهنی و تاريخی آن است. اگر ترکی با يک ديگر صحبت میکنند مثل مازندرانیها و گيلانیها روی عادت است. بدان علت است که اين زبان که از 300 سال پيش جايگزين زبان آذری شده در زندگیشان مانده به خصوص برای بیسوادان و کم سوادان زبان دم دست است.» پس از حادثهی 18 تير کوی دانشگاه تهران و 20 تير دانشگاه تبريز، جنبش دانشجويان ايران دچار نوعی سرخوردگی شد. با اين حال خودآگاهی ملی در ميان دانشجويان آذربايجانی در حال رشد بود. در اين ميان که شتاب برای گسترش و ترويج زبان فارسی توسط صدا و سيمای محلی با شدت ادامه داشت و حتی برنامهی جوان به زبان فارسی پخش میشد ولی عوامل ديگری در گسترش و جلوگيری از ایدهی گسترش جبرآميز زبان فارسی بودند. آنچه که مشهود بود اینکه تناقضی منطقی در ادعاهای مطرح شده برعلیه زبان ترکی وجود دارد. کسانی که خود را علاقمند به زبانهای باستانی و نامهای باستانی معرفی میکنند، به تات زبانهای جمهوری آذربایجان سفارش میکنند که از زبان خود مراقبت کنند ولی به مردم آذربایجان اصرار میکنند که زبان مادری خود را کنار بگذارند همچنین زمانی که نام مجعول اردبیل بر استان تازه تأسیس نهاده شد، این افراد که در موارد مشابه مقالههای متعدد به میان میآوردند، هیچ اعتراضی به تاریخی نبودن این نام نکردند. اينترنت به سرعت امکان ارتباط و طرح مطالب را ايجاد کرد. مقالاتی که نشريات محلی قادر به چاپ آنها نبودند، در سايتها و وبلاگهای مختلف ارايه میشد. تعطيلی نشرياتی چون مبين، احرار تبريز و شمس تبريز و ... عرصه را برای کار در اينترنت فراهم کرد. مشخص بود که مطبوعات محلی مناسب برای طرح موضوعات جدی قومی نيستند. مديران مسؤول يا دست اندرکاران اين نشريات از زبان ترکی فقط شعر و قصه را قابل طرح میدانستند. با اين حال نشريهی فروغ آزادی با کمک يحيي شيدا، تلاش فراوانی برای زنده نگه داشتن ادبيات ترکی در هجوم رسانهای زبان فارسی انجام میدادند. وارليق نيز هم چنان در مسير مشخص خود گام برمیداشت.در اين ميان نشريات دانشجويي هم چون اوگرهنجی، چاغری، ساو و ... بيشتر در تهران چاپ میشدند. مطالب اين نشريات اغلب با تکيه بر ميراث ادبی آذربايجان و موضوعات مربوط به تاريخ سياسی اين سرزمين بود. از سويي ديگر با گسترش توريسم داخلی و برگزاری تورهای يک روزه به مکانهايي چون قلعهی بابک و هم چنين محدوديت فعاليت جوانان در داخل شهرها پس از حادثهی کوی دانشگاه، جوانان آذربايجانی در قالب گروههای دوستدار طبيعت به کوهها روی آوردند. قلعهی بابک که تا آن زمان تنها برای عدهی معدودی از کوهنوردان و علاقمندان قابل دسترس بود، به محل برای گردهمايي ملی و برگزاری موسيقی آذربايجانی تبديل شد. شرکت عدهی زيادی در سال روز تولد بابک (که تا آن زمان شايد کمتر کسی زمان آن را میدانست) واکنش دولت مرکزی را برانگيخت. تجليل جوانان آذربايجانی از بابک، حاوی نکتههای مهمی بود که از ديد حکومت مرکزی پنهان نبود.از سوی ديگر به دليل ضعف کامل رسانههای داخلی، استفاده از ماهواره به سرعت رايج شد. به طور طبيعی مردم آذربايجان بيشتر از کانالهای تلويزيونی کشورهای ترکيه و آذربايجان که برای آنان قابل فهم است، استفاده میکنند. بدين ترتيب استفاده از تلويزيون داخلی به شدت کاهش يافته و به مسايلی چون اخبار و ورزش محدود شده است. از اين رو دولت بيشتر بر روی نظام آموزشی تأکيد میکرد. برای معلمان با تدريس به زبان فارسی تأکيد شده و از دانش آموزان نيز خواسته میشد که به زبان فارسی سخن بگويند. متأسفانه اين گونه القا میشد که تدريس به زبان ترکی، مانعی در راه پيشرفت تحصيلی دانش آموزان محسوب میشود. اگر چه زبان ترکی به صورت محدود در دانشگاه تبريز میشد و اين تنها در سايهی ايستادگی فعالان و فرهيختگان آذربايجانی و اعمال فشار آنان بر دولت بود ولی بحث تدريس زبان ترکی در مدارس همچنان بدون نتيجه باقی مانده است. در گزارش گروه نظارت بر حقوق بشر خاورميانه که توسط اورخان تهرانی ترجمه و در هفته نامهی مبين پنج شنبه 13 شهريور 78 چاپ شد آمده بود: «... ناراحتی اصلی جامعهی آذربايجانی در ايران بيشتر فرهنگی است و به سختی میتوان تبعيض در ساير حصههای زندگی يعنی اقتصاد، بازار يا تحصيل مشاهده نمود. شکايت آذربايجانیها از اين است که مدرسهای به زبان آذربايجان در ايران وجود ندارد و در هيچ دانشگاه يا مؤسسهی عالی بخش ادبيات آذربايجان وجود ندارد. در اين رابطه آنها خود را با يک اقليت کوچک ارمنی مقايسه میکنند و خود را مورد تبعيض قرار گرفته میيابند.»در سال 1379 کتابی با نام «مطالعاتی در بارهی تاريخ و زبان و فرهنگ آذربايجان» منتشر شده بود که ادامهی همان مطالب توهين آميز نسبت به زبان ترکی و آذربايجانیها، البته به وجهی شديدتر و وقيحتر به چشم میآمد. در اين کتاب با استفاده از شگرد قديمی نقل قول، آذربايجانیها به سگ و الاغ تشبيه شدند و در رابطه با خواستههای آنان آمده است: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران جهان شمول نبوده و اصل 15 آن به ادبيات و آثار فرهنگی کشورهای خارجی و اقوام بيگانه نفوذ و مدار نمیيابد.» در جايي ديگر گفته شده است:«و الاّ يکی مدرسهی محلی کردی بخواهد و ديگری ترکی و آن دگر درخواست عربی نمايد، گيلک و بلوچ هم بیبهره نماند و هر قومی سفرهی جداگانه پهن کرده من و سلوی درخواست نمايد، در اين صورت... پس ايران کجاست؟ و ايرانی کيست؟»تجربهی دولت خاتمی نيز نشان داد که اين دولت نگرشی عمیق و برنامهای مدون در مسئلة قومیتها و زبان آنها ندارد. زمانی که دولت مبلغ يک ميليارد تومان برای طرح گفتگوی تمدنها هزينه کرد، اين تناقض به وجود آمد که اگر حکومتی قادر نيست گفتگوی دوستانهی قوميتها را در داخل کشور برقرار نمايد چگونه میتواند گفتگوی تمدنها را به انجام برساند؟بيهوده نيست که حالت ستمديدگی و محروميت و اعتراض در اشعار و نوشتههای آذربايجانیها فراوان به چشم میخورد.از سوی دیگر تجربه دولت خاتمی موید یک نتیجه گیری تلخ می توانست باشد و آن اینکه در هشتادسال گذشته از آغاز سلطنت رضاشاه تا پایان دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی با وجود چهره های مختلف با شعارهای گوناگون که در ایران برمسند حکومت نشسته اند، متاسفانه میان آنها از نظر برخورد تحقیرآمیز با قومیتهای محلی تفاوت ماهوی وجود ندارد. نگرش تمامیت خواه و انحصارطلب قومیت صاحب قدرت در همه این سالها به شکلی بارز وجود داشته و توهین و تحقیر قومیتها و زبان و فرهنگ آنها بطرزی موذیانه از طرف دولت حمایت شده است. روز شنبه 2 خرداد 1383 همايش هويت ملی، بررسی نقش اقوام در وزارت کشور برگزار شد. حميدرضا جلاييپور در سخنرانی خود در اين همايش،باعنوان «سراب فدراليسم و غفلت از پلوراليسم» چنين گفت:«تجربهی دولتها در يک صد سال اخير نشان میدهد که دولتهاي که به دنبال سياستهای يک پارچه ساز سياسی و فرهنگی رفتند، دولتهايي با ثبات و توسعه بخش نبودند. اما دولتهايي که برابر قانون، حافظ تکثر فرهنگی و سياسی موجود در کشور بودند، ثبات بيشتری داشتند و به توسعه کمک پايدارتری کردند. دولتی که حقوق شهروندان گوناگون کشورش را محترم نشمارد، هم کار خود و هم کار مردم را مشکل میکند و از همه بدتر نيروهای مسلحش را هم به دردسر میاندازد. يکی از امتيازات دولت خاتمی و اصلاح طلبان در دوران اصلاحات اين بوده است که به دنبال سياستهای يک پارچه ساز و توتاليتر در مناطق قومی و فرهنگی ايران نبودند و تا آن جا که می توانستند و قدرت داشتند تکثر موجود در کشور را پاس داشتند.»سيدمحمد خاتمی در پيامی به اين همايش گفت:«نفی وجود اقوام و در مقابل دامن زدن به قوم گرايي افراطی که خلاف آموزشهای دين مبين اسلام و ناسازگار با ذات هويت ايرانی است به مثابهی دو روی يک سکه، هويت ملی ايران را با چالشهای جدی رو به رو میکند.»موسوی لاری وزير کشور در اين همايش چنين گفت:«... ناديده گرفتن واقعيتها و افراط و بزرگنمايي برخی اختلافات، ديدگاهها، عادات و سنتها ما را به جايي نمیرساند.»علی ربيعی مشاور اجتماعی رئيس جمهور گفت:«سياست دولت در مسألهی قوميتها بر پايهی هم زيستی استوار است.» وی از نبود مطالعات همه جانبه در مورد قوميت در کشور انتقاد کرد و با بيان اين نکته که «احساس محروميت مبنی در وقميتهايي مختلف در کشور وجود دارد.» گفت: «هم اکنون اکثريت قوميتها در مناطق محروم زندگی میکنند... دولت مردان در گذشته تصور میکردند که هر چه قوميتها فقيرتر باشد قابل کنترلترند.»محمود ميرلوحی معاون پارلمانی وزير کشور گفت:«ما سهم بيشتری از تنوع قوميتها داريم. اگر بتوانيم در روابط اقوام عادی سازی کنيم و مرزها را کم رنگتر کنيم ضمن اين که وجود مرزها را انکار نکنيم میتوان مسايل را حل کرد.»سيد مصطفی تاج زاده در ميز گرد «توسعهی اجتماعی، اقتصادی اقوام ايرانی، چشم اندازها و راهبردها» گفت: «بايد در ارتباط با اقوام، روشهای دموکراتيک را اتخاذ کرد.»در تيرماه 1383 دکتر رضا براهنی نسبت به اتهاماتی که شوونيستهای فارسی به وی وارد آورده بودند، چنين پاسخ داد:«در کنار زبان فارسی من از رسميت بخشيدن به اين زبان میگويم و به خاطر همين خيلیها برچسب پان ترکيست بر من چسباندهاند من اصولاً با هر گونه پان مخالفم که در رأس همهی آنها پان ترکيسم قرار دارد. پان يعنی نوعی نژاد پرستی. با پان ترکيسم مخالفم. با پان عربيسم مخالفم. با پان کرديسم هم همين طور. کشوری ايران، کشوری است متشکل از اقوام مختلف که هر کدام آنها سهم به سزايي در شکل گيری فرهنگ اصيل ايرانی دارند. من معتقدم که حقوق اين اقوام بايد محترم انگاشته شود که از جمله اين حقوق زبان آنهاست. اين دروغ است که میگويند براهنی میخواهد آذربايجان کشور مستقلی بشود و ... من به عنوان يک ايرانی، هيچ احدی اجازه نمیدهم که يک ذره، يک وجب از خاک ميهنم را جا به جا کند. ولی میگويم که حق و حقوق همه اقوام ايرانی بايد محترم شمرده شود... يکی از خيانتهای سلطنت پهلوی تعليمات عمومی به زبان فارسی بود. به دليل همان حس نژاد پرستی رضاخان، در حالی که در هر منطقهای بايد زبان اصيل مردم منطقه هم تدريس بشود. اصلاً در ابتدا زمانی که اولين مدارس ايرانی به سبک جديد تأسيس شد و آن شيوه تدريس مکتب خانهای به کنار رفت. زبان فارسی و آذری در کنار هم تدريس میشد. يعنی ميرزا حسن تبريزی ملقب به رشديه و پدر آموزش و پرورش نوين ايران وقتی مدرسهی رشديه را در سال 1267 هجری شمسی در شهر تبريز تأسيس کرد. بنابر اين گذاشت که اين دو زبان در کنار هم آموزش داده شوند... اين اشتباه است اگر حق و حقوق همهی اقوام را ندهند يک حس گريز از مرکز به وجود میآيد و آن وقت است که میخواهند استقلال پيدا کنند. در حالی که اگر به همهی اين فرهنگها مساوی نگاه شود و همهی آنها محترم شمرده شوند ديگر کسی چنين چيزی را طلب نمیکند.»در همان زمان دوباره يکی از اعضای اصلاح طلب جناح چپ، توهينی را نسبت به زبان ترکی روا داشته بود. روزنامهی ارک چاپ تبريز نسبت به آن واکنش نشان داد ولی در سرمقالهی اين روزنامه که به قلم مدير مسؤول آن با عنوان «ياوه سرايي شوونيستی» چاپ شده بود، نکات تازهای به چشم میخورد که با پاسخهای قبلی که صرفاً دفاعی لفظی بود، تفاوت داشت:«اين گونه تقابلها در مورد تحفيف هدفدار شأن و جايگاه زبان ترکی و القاء ترديد در ترک تبار بودن مردم آذربايجان از اغراض سياسی و اهداف خاصی نشأت میگيرد و ثمرهی تلخ دوران پهلوی میباشد... طرفداران استقلال و ارزش زبان ترکی آذربايجانی و ترک تبار بودن بايد به جای دفاع موردی به کارهای اساسی و زير بنايي که احقاق حقوق فرهنگی و قومی مردمی ترک زبان آذربايجان را به آستانهی حصول نزديکتر میکند، مبادرت ورزند. زيرا پاسخگويي به ياوه سرايان قوم گرای مرکز نشين بيشتر به آب در هاون کوفتن و يا به آينه داری در محلهی کوران میماند و بیحاصل است.»
آقای یحیی ذکاء در مقالهی «ردیابی زبانهای ایرانی در قفقاز گویش تاتی یا آرانی» میگوید:
«در پایان سخن جا دارد از این راه دور به برادران تاتی زبان خود پیام فرستاده، سفارش کنیم که از زبان خود استوارانه نگهداری کنند، خود بیاموزند و به کودکان خود نیز بیاموزانند و جوانان دانشمند و تحصیل کردة تات، پیرامون زبان نیاکانشان بررسی و تحقیق کنند و نگذارند نشانة ملیت و فرهنگ کهن آنان از میان برخیزد و نیت سوء بدخواهان و دشمنانشان جامة عمل پوشد.» ن.ک: ورجاوند، پرویز. ایران و قفقاز. (اران وشروان). نشر قطره. تهران. 1378. ص 294 ادعاهای قبلی در خصوص زبان ترکی به صورت مکرّر مطرح میشد. مثلاً آقای کاظم آذری در مقالهای با نام «نگرشی بر گرایشات پان ترکیسم در آذربایجان»، نوشته بود: «ترکی برای آذربایجان یک زبان تحمیلی است. زبان مهاجران و یورش گران و یغماکنندگان ترک اوغوز است که از ترکستان به آذربایجان آمدند.» ن.ک: مجلة آران. شمارة 6. ص 155. نسبت دادن زبان به افراد و سنجیدن آن به سخنگویان آنها کاری منطقی نیست. چرا زبان عربی که زبان یزید و معاویه است، از این منظر مورد انتقاد نمیگیرد؟ این ادعاهای غیرواقعی موجب پاسخهایی به مراتب افراطیتر میشد. هفته نامهی شمس تبریز نوشت: «تهاجمات معاندین و براندازی فارسها نسبت به ترکها آنقدر سنگین است که فرصت نفس کشیدن را از آنها دریغ کرده است.» ن.ک: هفته نامهی شمس تبریز. شمارهی 82. سال 1379. ص 36 . همچنین ن.ک:
موسی زاده، علی. آریایی موهوم. ماهنامهی دیلماج. چاپ تبریز. شمارهی 9 و 10. خرداد و تیر 1384
آقای میشل مالرب دربارهی سیاست زبانی دولت ایران در برابر زبان ترکی میگوید:
«ایران در مقابل زبان ترکی، رفتار یک شهری نسبت به روستایی را اعمال میکند و سیاست تحقیرآمیزی را دنبال میکند.» ن.ک: مالرب، میشل. زبانهای مهم جهان. ترجمهی عفت ملانظر. انتشارات علمی و فرهنگی. تهران. 1382. ص 531
روزنامهی شرق. يک شنبه 3 خرداد 1383
هفته نامهی حيدربابا. چاپ تبريز. سه شنبه 2 تير 83. شمارهی 22
روزنامهی ارک. چاپ تبريز. دوشنبه 12 تير 83
آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!