Thursday, December 20, 2007



جلایریان‌ یا ایلكانیان

سلسله‌ مغولْ نژاد حاكم‌ بر عراق‌ عرب‌ و عراق‌ عجم‌ (از 740ـ 835). این‌ مقاله‌ مشتمل‌ است‌ بر تاریخ‌ اوضاع‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ و هنر و معماری‌ جلایریان‌.

1) تاریخ‌. نام‌ این‌ سلسله‌ از جلایر * یكی‌ از قبایل‌ مهم‌ و بزرگ‌ مغول‌ گرفته‌ شده‌ است‌. نیای‌ جلایریان‌ ایلكانویان‌ پسر جوجی‌ ترمله‌ و از امیران‌ بزرگ‌ قبیله‌ جلایر در زمان‌ هولاكوخان‌ * (حك: 654ـ663 سرسلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌ در ایران‌) بود كه‌ همراه‌ او به‌ ایران‌ لشكر كشید (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌67 327) و در فتح‌ بغداد (656) نیز از فرماندهان‌ سپاه‌ هولاكو بود و به‌ فرمان‌ او بر بغداد نظارت‌ داشت‌ (جوینی‌ ج‌3 ص‌283 پانویس‌ 1 رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌2 ص‌1012 1019 رشیدوو ص‌152ـ153). در 657 ایلكانویان‌ به‌ دستور هولاكو در ركاب‌ یشموت‌ (اشموط‌) پسر هولاكو مأمور فتح‌ میافارقین‌ شد و سپس‌ واسط‌ و خوزستان‌ را تصرف‌ كرد (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌2 ص‌1035 ابن‌فوطی‌ ص‌164 حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌590). ایلكانویان‌ پس‌ از مرگ‌ هولاكو نیز از امرای‌ برجسته‌ بود و در مراسم‌ جانشینی‌ اباقاخان‌ (حك: 663ـ680 دومین‌ پادشاه‌ سلسله‌ ایلخانان‌) شركت‌ داشت‌ (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌2 ص‌1059). او ده‌ پسر داشت‌ كه‌ در اشرافیت‌ نظامی‌ مغولان‌ مقام‌ و منزلتی‌ داشتند و برخی‌ از دخترانشان‌ عروس‌ دربار ایلخانان‌ بودند (همان‌ ج‌1 ص‌67 ج‌2 ص‌1189).

مشهورترین‌ فرزند ایلكانویان‌ آقبوقا نام‌ داشت‌. به‌ گفته‌ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ (ج‌2 ص‌1125) آقبوقا در مسئله‌ جانشینی‌ میان‌ احمد و ارغون‌ پسران‌ اباقاخان‌ از ارغون‌ جانبداری‌ كرد اما پس‌ از جلوس‌ سلطان‌ احمد تگودار * به‌ خدمت‌ وی‌ درآمد و در 681 احمد تگودار او را برای‌ فرونشاندن‌ شورش‌ روم‌ به‌ آن‌ ناحیه‌ فرستاد (همان‌ ج‌2 ص‌1129). آقبوقا در 683 در زمان‌ ارغون‌ (حك: 683ـ690) مدتی‌ زندانی‌ شد و پس‌ از آزادی‌ به‌ خدمت‌ وی‌ درآمد. پس‌ از ارغون‌ برادرش‌ گیخاتو (حك:690ـ694) به‌ سلطنت‌ رسید و آقبوقا امیرالامرای‌ او گردید (همان‌ ج‌1 ص‌68 ابن‌فوطی‌ ص‌207 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌135). آقبوقا در 691 به‌ وساطت‌ شرف‌الدین‌ سمنانی‌ از نزدیكان‌ صدرالدین‌ احمد زنجانی‌ (وزیر گیخاتو ملقب‌ به‌ صدرجهان‌) در دستگاه‌ وزارت‌ موقعیت‌ خوبی‌ یافت‌ (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌2 ص‌1195). گیخاتو در دوره‌ سلطنت‌ خود خزانه‌ را با اسرافكاری‌ خالی‌ كرد و از این‌رو به‌ صدرجهان‌ و آقبوقا و طغاچار (از امرای‌ ارغون‌) فرمان‌ داد پول‌ كاغذی‌ (چاو * ) تهیه‌ كنند و آنان‌ در 693 این‌ فرمان‌ را در تبریز اجرا كردند (همان‌ ج‌2 ص‌1198 حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌601).

در زمان‌ گیخاتو بایدو * نوه‌ هولاكو و حاكم‌ بغداد و عراق‌ بر او شورش‌ كرد. گیخاتو نیز سپاهی‌ به‌ سركردگی‌ آقبوقا و طغاچار به‌ جنگ‌ بایدو فرستاد اما با خیانت‌ طغاچار و پیوستن‌ وی‌ به‌ اردوی‌ بایدو سپاهیان‌ شكست‌ خوردند و آقبوقا نزد گیخاتو بازگشت‌. سرانجام‌ بایدو در 694 گیخاتو را كشت‌ و سپاهیان‌ وی‌ نیز آقبوقا را در همان‌ سال‌ در كنار رود چغاتو نزدیك‌ هشترود به‌ قتل‌ رساندند (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌2 1199ـ1202 حمدالله‌ مستوفی‌ همانجا خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌138ـ140).

از آقبوقا سه‌ پسر به‌ جا ماند: حسین‌ موساییل‌ و اودونْچی‌. مشهورترین‌ آنها حسین‌ ملقب‌ به‌ گوركان‌ بود زیرا دختر ارغون‌ را به‌ همسری‌ برگزیده‌ بود. وی‌ از سرداران‌ بانفوذ اولجایتو (حك: 703ـ716) و در فتح‌ گیلان‌ (706) و شام‌ (712) همراه‌ او بود و سپس‌ اولجایتو حسین‌ را حاكم‌ اران‌ كرد (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌68 كاشانی‌ ص‌8 66 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌53ـ 55).

پس‌ از اولجایتو و در زمان‌ سلطان‌ ابوسعید (حك: 717ـ 736) شاهزاده‌ یساور/ یسور ــكه‌ در زمان‌ اولجایتو در مازندران‌ شورش‌ كرده‌ بودــ به‌ مشهد رفت‌ و در آنجا به‌ كار خود ادامه‌ داد. ابوسعید نیز در 718 امیرحسین‌ گوركان‌ را به‌ مقابله‌ با یساور فرستاد (حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌104 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌32). یساور از مشهد به‌ هرات‌ رفت‌ و امیرحسین‌ گوركان‌ سپاهی‌گران‌ را به‌ كمك‌ ملك‌ غیاث‌الدین‌ امیر هرات‌ فرستاد. سرانجام‌ در 720 یساور به‌ قتل‌ رسید و امیرحسین‌ گوركان‌ به‌ شورش‌ وی‌ خاتمه‌ داد و به‌ امارت‌ خراسان‌ رسید و تا هنگام‌ مرگ‌ (722) حاكم‌ آنجا بود. از او دو پسر به‌نامهای‌ شیخ‌ حسن‌ و شیخ‌ علی‌ به‌ جاماند (حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌104ـ108 111ـ112 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌45ـ47 51ـ52 54).

حسن‌ بزرگ‌ (حك: 740ـ757) سر سلسله‌ جلایریان‌. وی‌ پس‌ از مرگ‌ ابوسعید ایلخانی‌ (736) و از هم‌ پاشیدگی‌ سلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌ توانست‌ در شمال‌غربی‌ ایران‌ به‌ مركزیت‌ تبریز سلسله‌ جلایریان‌ را بنا نهد (برای‌ آگاهی‌ بیشتر رجوع کنید به حسن‌ بزرگ‌ * ).

سلطان‌اویس‌ (حك: 757ـ776).معزالدین‌اویس‌ مشهورترین‌ سلطان‌ جلایری‌ فرزند دلشاد خاتون‌ * و حسن‌ بزرگ‌ بود. وی‌ احتمالا در 740 به‌ دنیا آمد (رجوع کنید به حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌138 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌251 غیاثی‌ ص‌88) و پس‌ از درگذشت‌ پدر به‌ حكومت‌ رسید. او ابتدا عراق‌ عرب‌ و دیار بكر را تصرف‌ كرد. در 758 جانی‌بیگ‌ خان‌قبچاق‌ راهی‌ تبریز شد (شبانكاره‌ای‌ ص‌313 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌185 مقریزی‌ ج‌4 ص‌227 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌288ـ290) و پس‌ از رفتن‌ جانی‌بیگ‌ و پسرش‌ از تبریز اخی‌جوق‌ نایب‌ جانی‌بیگ‌ به‌ تبریز هجوم‌ آورد و بر مردم‌ ستم‌ بسیار كرد. در 759 سلطان‌ اویس‌ به‌ تبریز لشكر كشید اخی‌جوق‌ و سپاهیانش‌ به‌ نخجوان‌ عقب‌ نشستند و سلطان‌ اویس‌ وارد تبریز شد و آنجا را مقر خود كرد و در عمارت‌ رشیدی‌ (= ربْع‌ رشیدی‌) مستقر شد (قطبی‌ اهری‌ ص‌180ـ 181 زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌66ـ67 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌189 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌293ـ294). دومین‌ جنگ‌ اخی‌جوق‌ و سپاه‌ سلطان‌ اویس‌ به‌ شكست‌ سلطان‌ اویس‌ انجامید و در پی‌ آن‌ او از تبریز به‌ بغداد بازگشت‌ و اخی‌جوق‌ بر تبریز مسلط‌ شد اما در 760 امیر مبارزالدین‌ محمد مظفری‌ (حك: 713ـ759) تبریز را تصرف‌ كرد و چون‌ سلطان‌ اویس‌ بار دیگر به‌ تبریز لشكر كشید او بدون‌ درگیری‌ از آنجا خارج‌ شد و سلطان‌ اویس‌ تبریز را تصرف‌ كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌67ـ70 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌190 قس‌ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌297ـ300 كه‌ تاریخ‌ این‌ رویداد را 759 ذكر كرده‌ است‌).

سلطان‌ اویس‌ در 761 اخی‌جوق‌ و دو تن‌ از یاران‌ او یعنی‌ امیرعلی‌ پیلتن‌ و خواجه‌ جلال‌الدین‌ قزوینی‌ را كشت‌ زیرا برضد او متحد شده‌ بودند. در زمان‌ سلطان‌ اویس‌ میان‌ جلایریان‌ و مظفریان‌ * برخورد پیش‌ آمد از جمله‌ در 765 میان‌ شاه‌ محمود مظفری‌ (پسر امیر مبارزالدین‌) و برادرش‌ شاه‌ شجاع‌ اختلاف‌ افتاد و شاه‌ محمود از سلطان‌ اویس‌ یاری‌ خواست‌. سلطان‌ اویس‌ به‌ شاه‌ محمود سپاهی‌ داد تا وی‌ فارس‌ را كه‌ در اختیار شاه‌ شجاع‌ بود تصرف‌ كند. شاه‌ محمود نیز فارس‌ را تصرف‌ كرد و در 766 پس‌ از جنگ‌ میان‌ شاه‌ شجاع‌ و شاه‌ محمود شاه‌ شجاع‌ دوباره‌ بر فارس‌ مسلط‌ شد (حافظ ‌ابرو بخش‌1 ص‌191 دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌299 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌342ـ347 354ـ356 365ـ369). در همین‌ سال‌ (765) سلطان‌ اویس‌ كه‌ قصد داشت‌ به‌ قره‌باغ‌ برود و كاووس‌ شروانی‌ را كه‌ عصیان‌ كرده‌ بود سركوب‌ كند به‌ آزربايجان‌ لشكر كشید اما خواجه‌ مرجان‌ * (از امرای‌ معروف‌ سلطان‌ اویس‌ و حاكم‌ بغداد) در بغداد شورش‌ كرد و سلطان‌ اویس‌ به‌ سوی‌ بغداد شتافت‌. تعدادی‌ از خوانین‌ بغداد از جمله‌ كیخسرو و شیخ‌ علی‌ و محمود پیلتن‌ با خواجه‌ مرجان‌ متحد شده‌ بودند. در 766 دو سپاه‌ مقابل‌ یكدیگر قرار گرفتند اما خواجه‌ مرجان‌ با دیدن‌ سپاه‌ سلطان‌ اویس‌ گریخت‌ و متحدانش‌ به‌ مجازات‌ رسیدند. سلطان‌ اویس‌ خواجه‌ مرجان‌ را بخشید و سلیمان‌ شاه‌ خازن‌ را حاكم‌ بغداد كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌74ـ77 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌192ـ193 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌369ـ371 غیاثی‌ ص‌92). در 767 سلطان‌ اویس‌ با بیرام‌ خواجه‌ تركمان‌ (رئیس‌ قبیله‌ قراقوینلو) جنگید و او را شكست‌ داد و تا قره ‌كلیسا (در آزربايجان‌) پیش‌ رفت‌ و در 768 رهسپار شروان‌ شد. كاووس‌ شروانی‌ در قلعه‌ متحصن‌ گردید و سلطان‌ اویس‌ با میانجیگری‌ بزرگان‌ شروان‌ حكومت‌ آنجا را به‌ او واگذاشت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌79ـ82 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌194ـ195).

سلطان‌ اویس‌ در 776 درگذشت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌92 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌197 ابن‌عربشاه‌ ص‌122 قس‌ غیاثی‌ ص‌98). او سه‌ ماه‌ پیش‌ از مرگ‌ پسرش‌ سلطان‌ حسین‌ را ولیعهد نمود. مدت‌ حكومت‌ سلطان‌ اویس‌ نوزده‌ سال‌ بود. قبر او در شادی‌آباد مشایخ‌ در شش‌ كیلومتری‌ جنوب‌شرقی‌ تبریز است‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌93 بیانی‌ ص‌51 سلماسی‌زاده‌ ص‌280).

در زمان‌ سلطان‌ اویس‌ قلمرو جلایریان‌ به‌ منتهای‌ وسعت‌ خود رسید و سكه‌های‌ این‌ سلسله‌ در شهرهایی‌ چون‌ بغداد واسط‌ تبریز اردبیل‌ خوی‌ كاشان‌ شیراز نخجوان‌ و شروان‌ ضرب‌ می‌شد. عجلان‌بن‌ ابونمیه‌ یا رمیثه‌ والی‌ مكه‌ به‌ نام‌ اویس‌ در مكه‌ خطبه‌ خواند (غیاثی‌ ص‌88 نیز رجوع کنید به بخش‌3. هنر و معماری‌).

سلطان‌ اویس‌ به‌ عدل‌ و شجاعت‌ و زیبایی‌ شهرت‌ داشت‌ و نقاشی‌ توانا بود و خطی‌خوش‌ داشت.‌ ظاهرا آهنگهایی‌ ساخته‌ بود و شعر نیز می‌سرود. نامه‌های‌ او به‌ سلاطین‌ دیگر به‌ نظم‌ بود. استاد وی‌ در شعر سلمان ساوجی‌ * بود و اویس‌ از ممدوحان‌ وی‌ بود (دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌257ـ258 301 عزاوی‌ ج‌2 ص‌82).

سلطان‌ اویس‌ به‌ مكانهای‌ مقدس‌ اهمیت‌ بسیار می‌داد و در كعبه‌ خیرات‌ بسیار كرد (غیاثی‌ همانجا) اما شرابخوار و عیاش‌ نیز بود و داستان‌ عشق‌ منحرف‌ او به‌ بیرام‌شاه‌ پسر سلیمان‌ شاه‌ خازن‌ شهره‌ بود (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌83 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌191 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌312ـ313 بیانی‌ ص‌50).

در زمان‌ سلطان‌ اویس‌ بغداد و تبریز بسیار آباد شد و بناهای‌ عالی‌ مساجد و بازارهای‌ بسیاری‌ در آنها ساخته‌ شد (غیاثی‌ ص‌90ـ92 عزاوی‌ همانجا). ابن‌بطوطه‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ بغداد را دیده‌ آبادی‌ آنجا و مساجد و بازارهای‌ آن‌ را وصف‌ كرده‌ است‌ (رجوع کنید به ج‌1 ص‌233ـ234). اویس‌ شش‌ پسر به‌ نامهای‌ حسن‌ حسین‌ بایزید احمد اسماعیل‌ و شیخ‌ علی‌ داشت‌ و دخترش‌ دندی‌ خاتون‌ * همسر شاه‌ محمود مظفری‌ بود (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌86 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌196 قس‌ غیاثی‌ ص‌98).

سلطان‌ حسین‌ (حك: 776ـ784). پس‌ از درگذشت‌ سلطان‌ اویس‌ امرای‌ آزربايجان‌ پسرش‌ جلال‌الدین‌ حسین‌ بهادرخان‌ را به‌ سلطنت‌ برگزیدند و برادر بزرگش‌ حسن‌ را از بیم‌ كشتند (حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌197 عزاوی‌ ج‌2 ص‌141).

سلطان‌ حسین‌ از ابتدای‌ سلطنت‌ با شورشهای‌ متعددی‌ مواجه‌ شد از جمله‌ شورش‌ بیرام‌ خواجه‌ قراقوینلو و برادر او قرامحمد. آنان‌ در جنوب‌ دریاچه‌ وان‌ و شهر موش‌ و موصل‌ قدرت‌ یافتند و از آن‌ ناحیه‌ عراق‌ عرب‌ و آزربايجان‌ را تهدید كردند اما سرانجام‌ در 777 قرامحمد مطیع‌ سلطان‌ حسین‌ شد (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌94 غیاثی‌ ص‌99 میرخواند ج‌5 ص‌579 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌243).

شاه‌ محمود مظفری‌ داماد سلطان‌ اویس‌ نیز به‌ قصد تصرف‌ تبریز حركت‌ كرد اما در میانه‌ راه‌ درگذشت‌. شاه‌ شجاع‌ سپاهی‌ از شیراز و اصفهان‌ به‌ تبریز فرستاد و در 778 این‌ شهر را گشود و در پی‌ آن‌ سلطان‌ حسین‌ به‌ بغداد گریخت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌95ـ96 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌198ـ 199 غیاثی‌ ص‌99ـ100 خواندمیر 1362ش‌ همانجا). پس‌ از بازگشت‌ شاه‌ شجاع‌ سلطان‌ حسین‌ به‌ تبریز برگشت‌ و از شاه‌ شجاع‌ تقاضای‌ صلح‌ كرد. صلح‌ با شرایطی‌ منعقد شد و برای‌ تحكیم‌ آن‌ خواهر سلطان‌ حسین‌ به‌ همسری‌ سلطان‌ زین‌العابدین‌ پسر شاه‌ شجاع‌ درآمد (حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌202 كتبی‌ ص‌105 خواندمیر 1362ش‌ همانجا). در بغداد امیر اسماعیل‌ و شیخ‌ علی‌ مانند دوره‌ پدرشان‌ (سلطان‌ اویس‌) حكومت‌ می‌كردند تا اینكه‌ شیخ‌ علی‌ برادرش‌ را كشت‌ و خود حاكم‌ شد. بین‌ شیخ‌ علی‌ و سلطان‌ حسین‌ یكی‌ دوبار جنگ‌ درگرفت‌ كه‌ به‌ صلح‌ انجامید (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌101ـ102 غیاثی‌ ص‌99 خواندمیر 1362ش‌ همانجا).

چون‌ سلطان‌ حسین‌ در كودكی‌ به‌ سلطنت‌ رسیده‌ بود تحت‌ نفوذ عادل‌آقا امیر مقتدر جلایری‌ بود. جنگها و شورشهای‌ مكرر در زمان‌ سلطان‌ حسین‌ و به‌ ویژه‌ اختلاف‌ سلطان‌ حسین‌ با عادل‌ آقا سبب‌ ضعف‌ بیشتر سلطنت‌ سلطان‌ حسین‌ شد و شاه‌ شجاع‌ را قادر ساخت‌ تا بار دیگر در 783 به‌ تبریز لشكركشی‌ كند (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌103 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌218).

درگیری‌ امرای‌ جلایری‌ خصوصا با شاه‌ شجاع‌ نیز بر تزلزل‌ حكومت‌ سلطان‌حسین‌ می‌افزود و همین‌ امر برای‌ احمد برادر سلطان‌حسین‌ فرصت‌ مناسبی‌ فراهم‌ آورد. وی‌ در 784 سلطان‌ حسین‌ را كشت‌ و سلطنت‌ را از آن‌ خود كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌101ـ104 106ـ107 حافظ‌ ابرو بخش‌1 ص‌218ـ221 خوافی‌ ص‌118 میرخواند ج‌5 ص‌587 عزاوی‌ ج‌2 ص‌166ـ167). غیاثی‌ (ص‌101) عامل‌ قتل‌ سلطان‌ حسین‌ را امرای‌ شورشی‌ دربار جلایریان‌ دانسته‌ است‌. سلطان‌حسین‌ را در عمارت‌ دمشقیه‌ در تبریز به‌ خاك‌ سپردند (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌107 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌221).

سلطان‌ احمد (حك: 784ـ813). از تاریخ‌ تولد وی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. در آغاز زمامداری‌ سلطان‌ احمد امرا همچنان‌ به‌ سركشی‌ برضد سلطان‌ و درگیری‌ با یكدیگر ادامه‌ دادند. ابتدا عادل‌ آقا برادر بزرگ‌تر سلطان‌ احمد (بایزید) را به‌ سلطنت‌ رساند و به‌ تبریز رفت‌. چون‌ امرا به‌ سلطان‌ احمد پیوستند عادل‌ آقا به‌ سلطانیه‌ و سلطان‌ احمد به‌ تبریز رفت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌107ـ108 حافظ‌ابرو بخش‌1 همانجا).

پیرعلی‌ (حاكم‌ شوشتر) و شیخ‌علی‌ (پسر سلطان‌ اویس‌ و حاكم‌ بغداد) به‌ تحریك‌ عادل‌ آقا از بغداد رهسپار تبریز شدند. سلطان‌ احمد نیز از تبریز خارج‌ شد و به‌ نخجوان‌ نزد قرامحمد تركمان‌ رفت‌ و او با شرایطی‌ دشوار به‌ احمد سپاه‌ داد. سلطان‌ احمد به‌ تبریز بازگشت‌ و پیرعلی‌ و شیخ‌علی‌ را شكست‌ داد و كشت‌. بار دیگر عادل‌ آقا به‌ تبریز آمد و سرانجام‌ آن‌ دو قرارداد صلح‌ بستند و به‌ موجب‌ آن‌ حكومت‌ آزربايجان‌ و اران‌ و مغان‌ به‌ سلطان‌ احمد حكومت‌ عراق‌ عجم‌ به‌ سلطان‌ بایزید و حكومت‌ بغداد به‌ صورت‌ مشترك‌ به‌ عادل‌ آقا و سلطان‌ احمد واگذار شد و عادل‌ آقا برادرزاده‌ و داماد خود تورسون‌ را حاكم‌ بغداد كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌108ـ109 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌224ـ226). سفاكی‌ تورسون‌ در بغداد سبب‌ شد كه‌ سلطان‌ احمد به‌ آنجا حمله‌ كند و در 785 خواجه‌ یحیی‌ سمنانی‌ را حاكم‌ آنجا گرداند. وی‌ سپس‌ به‌ تبریز بازگشت‌ و از این‌رو عادل‌ آقا بار دیگر به‌ سلطان‌ احمد حمله‌ كرد اما شكست‌ خورد. سپس‌ شاه‌ شجاع‌ عازم‌ تبریز شد. عادل‌ آقا و سلطان‌ بایزید به‌ او ملحق‌ شدند و بار دیگر قرار صلح‌ گذاشتند. چندی‌ بعد شاه‌ شجاع‌ خواست‌ تا سلطانیه‌ را در اختیار سلطان‌ بایزید قرار دهد اما خواست‌ وی‌ عملی‌ نشد. مرگ‌ شاه‌ شجاع‌ در 786 سلطان‌ احمد را برای‌ تصرف‌ سلطانیه‌ (كه‌ بنابر قرارداد صلح‌ 785 از آن بایزید شده‌ بود) جسور كرد و سلطان‌احمد پس‌ از تسخیر آنجا پسر دو ساله‌اش‌ آقبوقا را به‌ جای‌ بایزید نشاند (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌111ـ112 حافظ‌ابرو بخش‌1 ص‌227ـ230).

با آغاز سلطنت‌ احمد قدرت‌ امیرتیمور گوركان‌ در غرب‌ ایران‌ بیشتر شد. با انتشار اخبار فتوحات‌ او امرای‌ جلایری‌ نزد سلطان‌ احمد گریختند. تیمور در 787 سلطانیه‌ را فتح‌ كرد و آن‌ را به‌ عادل‌ آقا كه‌ در شیراز بود سپرد (حافظ ‌ابرو بخش‌1 ص‌230ـ231 غیاثی‌ ص‌105 نظام‌الدین‌ شامی‌ ص‌97 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌437). سلطان‌ احمد از بغداد به‌ تبریز رفت‌ اما اختلاف‌ او با عادل‌ آقا سبب‌ شد تا به‌ بغداد برگردد و در 787 یا 788 امیرتیمور تبریز را فتح‌ كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌121 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌437ـ438). تیمور در حمله‌ دوم‌ خود (یورش‌ پنج‌ ساله‌) به‌ آزربايجان‌ در 795 از سلطان‌ احمد خواست‌ تا تسلیم‌ شود اما وی‌ نپذیرفت‌ و از خواندن‌ خطبه‌ و زدن‌ سكه‌ به‌ نام‌ تیمور خودداری‌ كرد. تیمور نیز عزم‌ كرد با او بجنگد (ابن‌عربشاه‌ ص‌115ـ116 غیاثی‌ ص‌108ـ110 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌455ـ456 اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ ص‌64ـ67). سلطان‌ احمد از سلطان‌ مرادخان‌ عثمانی‌ تقاضای‌ اتحاد و كمك‌ كرد اما او با آنكه‌ موافق‌ وی‌ بودند اقدام‌ مؤثری‌ نكرد ( اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ ص‌28ـ30).

تیمور به‌ بغداد لشكر كشید. سلطان‌ احمد پل‌ دجله‌ را ویران‌ كرده‌ و از شهر گریخته‌ بود. تیمور او را تعقیب‌ و زن‌ و فرزندش‌ را اسیر كرد. سلطان‌ احمد به‌ حلب‌ رفت‌ و با تیمورتاش‌ حاكم‌ آنجا جنگید. او از حلب‌ به‌ دمشق‌ رفت‌ و در 796 عازم‌ مصر شد. سلطان‌ مصر ملك‌ برقوق‌ * از بیم‌ تیمور با سلطان‌ احمد متحد شد و به‌ او سپاه‌ داد. سلطان‌ احمد به‌ حلب‌ لشكر كشید سپس‌ به‌ بغداد رفت‌ و در پی‌ فرار حاكم‌ دست‌ نشانده‌ تیمور مسعود سبزواری‌ در 797 شهر را فتح‌ كرد (ابن‌عربشاه‌ ص‌116 نظام‌الدین‌ شامی‌ ص‌139 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌462 غیاثی‌ ص‌110ـ118 185ـ188 197).

در 801 تیمور بار دیگر عزم‌ بغداد كرد. سلطان‌ احمد گریخت‌ و به‌ ایلدرم‌ بایزید سلطان‌ عثمانی‌ نامه‌ نوشت‌ و تقاضای‌ اتحاد كرد و او نیز موافقت‌ نمود. تیمور در 802 (و به‌ قولی‌ 803) بغداد را ــكه‌ در دست‌ حاكم‌ سلطان‌ احمد و ایلدرم‌ بایزید بودــ فتح‌ كرد و دستور قتل‌ عام‌ داد (نظام‌الدین‌ شامی‌ ص‌241ـ242 غیاثی‌ ص‌201ـ202).

سلطان‌ احمد و قرایوسف‌ (از امرای‌ قراقوینلو) به‌ روم‌ (قلمرو عثمانی‌) رفتند تیمور از آنان‌ خواست‌ تسلیم‌ شوند اما آنان‌ نپذیرفتند و تیمور در 804 به‌ روم‌ حمله‌ كرد و آن‌ دو به‌ ناچار به‌ مصر گریختند. ملك‌ فرج‌ (فرخ‌) سلطان‌ مصر برای‌ تیمور پیغام‌ فرستاد كه‌ آنان‌ را به‌ اسارت‌ گرفته‌ است‌ (طهرانی‌ ج‌1 ص‌55ـ 56 نظام‌الدین‌ شامی‌ ص‌245 غیاثی‌ ص‌203ـ 204 211 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌504 530 بدلیسی‌ ص‌490).

با مرگ‌ تیمور در 807 سلطان‌ احمد و قرایوسف‌ آزاد شدند و به‌ عراق‌ بازگشتند. احمد در بغداد بر تخت‌ نشست‌ و قرایوسف‌ به‌ آزربايجان‌ رفت‌ اما میان‌ آن‌ دو بر سر تبریز اختلاف‌ افتاد. علاءالدوله‌ پسر سلطان‌ احمد كه‌ با مرگ‌ تیمور از بند او در سمرقند رها شده‌ بود در 808 به‌ تبریز رفت‌. قرایوسف‌ علاءالدوله‌ را زندانی‌ كرد. سلطان‌ احمد از علاءالدوله‌ حمایت‌ كرد و میان‌ آنان‌ و قرایوسف‌ جنگی‌ در گرفت‌ كه‌ در 813 به‌ كشته‌ شدن‌ سلطان‌ احمد و علاءالدوله‌ انجامید. سلطان‌ احمد در دمشقیه‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد. وی‌ آخرین‌ سلطان‌ قدرتمند جلایریان‌ به‌ شمار می‌آید و پس‌ از مرگ‌ او از اهمیت‌ سلسله‌ جلایریان‌ كاسته‌ شد با این‌ حال‌ پس‌ از او چند تن‌ از افراد این‌ خاندان‌ بر بخش‌ كوچكی‌ از ایران‌ حكومت‌ كردند (ابن‌عربشاه‌ ص‌187 معین‌الدین‌ نطنزی‌ ص‌168 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌2 ص‌137ـ138 غیاثی‌ ص‌239ـ241 244 خواندمیر 1362ش‌ ج‌3 ص‌567ـ568 576ـ578). هر چند روملو (ج‌1 ص‌188) كشته‌ شدن‌ سلطان‌ احمد را نقطه‌ پایان‌ سلسله‌ جلایریان‌ دانسته‌ است‌ اما حكومت‌ آنان‌ پس‌ از این‌ زمان‌ نیز پا برجا بود.

دوره‌ حكومت‌ سلطان‌ احمد برای‌ مردم‌ رنجبار بود و خود او نیز بخش‌ مهمی‌ از این‌ دوره‌ را در جنگ‌ و گریز و زندان‌ گذراند. وی‌ تندخو و سفاك‌ بود و از این‌رو اطرافیانش‌ همواره‌ از ترس‌ به‌ او خیانت‌ می‌كردند. وی‌ در عین‌ حال‌ شجاع‌ و جنگجو بود. به‌ موسیقی‌ نیز می‌پرداخت‌ و تألیفاتی‌ در این‌ زمینه‌ داشت‌ و دیوان‌ شعری‌ از او باقی‌مانده‌ است‌. او ادبا و هنرمندان‌ و صنعتگران‌ را تشویق‌ و از آنان‌ حمایت‌ می‌كرد. بناهای‌ بسیاری‌ در زمان‌ او ساخته‌ شد. وی‌ پس‌ از حمله‌ تیمور به‌ بغداد دستور مرمت‌ شهر را داد (ابن‌ عربشاه‌ ص‌123 دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌306ـ307 روملو ج‌1 ص‌187). سلطان‌ احمد به‌ حافظ‌ شیرازی‌ ارادت‌ داشت‌ حافظ‌ نیز غزلی‌ در مدح‌ او به‌ بغداد فرستاد (رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌305).

سلطان‌ ولد (حك: 813ـ813). وی‌ پسر شیخ‌ علی‌ و نواده‌ سلطان‌ اویس‌ بود كه‌ پس‌ از عمویش‌ بر تخت‌ نشست‌ اما از همان‌ آغاز جلوس‌ با شاه‌ محمد پسر قرایوسف‌ بر سر حكومت‌ بغداد درگیر بود و در همان‌ سال‌ كشته‌ شد (بیانی‌ ص‌109 نیز رجوع کنید به خوافی‌ ص‌203). همسر سلطان‌ولد دندی‌ خاتون‌ (دختر سلطان‌ حسین‌) كه‌ زنی‌ توانا بود زمام‌ امور را در دست‌ گرفت‌ و به‌ جنگ‌ ادامه‌ داد اما چون‌ نتوانست‌ مقاومت‌ كند به‌ شوشتر گریخت‌. از این‌ سال‌ به‌ بعد بغداد نیز از دست‌ جلایریان‌ خارج‌ شد و به‌ دست‌ قراقوینلوها افتاد (بیانی‌ همانجا).

محمود (حك: 813ـ815). وی‌ بزرگ‌ترین‌ پسر سلطان‌ ولد بود. او در محاصره‌ بغداد عمویش‌ سلطان‌ احمد را همراهی‌ كرد. سپس‌ به‌ شوشتر رفت‌ و دو سال‌ در آنجا حكومت‌ كرد (غیاثی‌ ص‌136ـ137 عزاوی‌ ج‌2 ص‌312 قس‌ اقبال‌ آشتیانی‌ ص‌465 بیانی‌ ص‌110ـ111 كه‌ حكومت‌ اویس‌ دوم‌ را مقدم‌ بر محمود ذكر كرده‌اند).

اویس‌ دوم‌ (حك: 815ـ824). وی‌ پس‌ از مرگ‌ برادرش‌ محمود حاكم‌ شوشتر شد. در 824 به‌ بغداد رفت‌ اما چون‌ شنید كه‌ اسكندر میرزا قراقوینلو عازم‌ عراق‌ است‌ به‌ شوشتر بازگشت‌ و در همان‌ سال‌ در جنگ‌ با جهانشاه‌ كشته‌ شد (غیاثی‌ ص‌137ـ140 عزاوی‌ ج‌2 ص‌313).

محمد (حك: 824ـ827). وی‌ نیز فرزند سلطان‌ ولد بود كه‌ پس‌ از مرگ‌ اویس‌ دوم‌ به‌ حكومت‌ شوشتر رسید. در 826 ابراهیم‌ میرزا پسر شاهرخ‌ عزم‌ كرد شوشتر را تسخیر كند. محمد با شنیدن‌ این‌ خبر به‌ واسط‌ و سپس‌ به‌ حله‌ رفت‌. در این‌ زمان‌ امیرتورسون‌ حاكم‌ بغداد از بغداد خارج‌ شد و به‌ تبریز نزد اسكندر میرزا رفت‌. محمد عزم‌ تسخیر بغداد را كرد اما نتوانست‌ بغداد را تصرف‌ نماید و به‌ حله‌ بازگشت‌ و مدتی‌ در آنجا حكومت‌ كرد و در 827 درگذشت‌. حكومت‌ وی‌ در شوشتر و حله‌ سه‌ سال‌ طول‌ كشید (غیاثی‌ ص‌141ـ142 عزاوی‌ ج‌2 ص‌313ـ314).

سلطان‌ حسین‌ دوم‌ (حك:828ـ835). وی‌ پسر علاءالدوله‌ و نوه‌ سلطان‌ احمد و آخرین‌ امیر جلایری‌ بود. او با قوایی‌ كه‌ گردآورده‌ بود در عراق‌ عرب‌ شورش‌ كرد و تمام‌ عراق‌ عرب‌ جز بغداد را گرفت‌ و حله‌ را پایتخت‌ خود ساخت‌. امیر اصفهان‌ میرزا قراقوینلو پسر قرایوسف‌ حله‌ را محاصره‌ كرد و سلطان‌ حسین‌ در جنگی‌ در 835 كشته‌ شد و سلسله‌ جلایریان‌ به‌ كلی‌ از میان‌ رفت‌ و تركمانان‌ قراقوینلو بر متصرفات‌ آنان‌ حاكم‌ شدند (غیاثی‌ ص‌142ـ144 اقبال‌ آشتیانی‌ ص‌465 عزاوی‌ ج‌2 ص‌314 قس‌ روملو ج‌1 ص‌338 كه‌ تاریخ‌ قتل‌ سلطان‌ حسین‌ دوم‌ را 837 ذكر كرده‌ است‌).

2) اوضاع‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌. سلسله‌ جلایری‌ هنگامی‌ تشكیل‌ شد كه‌ قلمرو ایلخانان‌ مغول‌ تجزیه‌ شده‌ بود. گروههایی‌ كه‌ به‌ این‌ تجزیه‌ كمك‌ كردند عبارت‌ بودند از: شاهزادگان‌ چنگیزی‌ كه‌ برای‌ بازگرداندن‌ حكومت‌ متمركز مغولان‌ دائما با یكدیگر می‌جنگیدند خاندانهای‌ قدیم‌ ایرانی‌ و سلسله‌های‌ محلی‌ ایران‌ كه‌ در كسوت‌ دیوانیان‌ و امرا به‌ ایلخانان‌ خدمت‌ می‌كردند رهبران‌ مقتدر ایلات‌ و شیعیان‌ و نهضتهای‌ مذهبی‌ كه‌ با هم‌ متحد شده‌ بودند. تضاد دائم‌ كوچ‌نشینان‌ و یكجانشینان‌ نیز به‌ جنگ‌ دائم‌ میان‌ آنان‌ و ورشكستگی‌ اقتصاد مبتنی‌ بر كشاورزی‌ انجامید كه‌ ویرانی‌ شهر و فقر مردم‌ را در پی‌داشت‌. این‌ وضع‌ در سراسر دوره‌ حكومت‌ جلایریان‌ ادامه‌ داشت‌. جلایریان‌ توانستند به‌طور موقت‌ اوضاع‌ را نسبتا آرام‌ و با ثبات‌ كنند اما این‌ امر به‌ وحدت‌ كشور كمكی‌ نكرد.

در این‌ دوره‌ سراسر كشور دچار فقر و نابسامانی‌ بود. رعایا علاوه‌ بر پرداخت‌ مالیاتهای‌ معمول‌ و غیرمعمول‌ به‌ اجبار به‌ خواستهای‌ نامشروع‌ امرا وزرا و اركان‌ دولت‌ تن‌ می‌دادند (شمس‌ منشی‌ ج‌1 ص‌169ـ170 188 196ـ197). اموال‌ وقفی‌ به‌ تصرف‌ غیر شرعی‌ عمال‌ حكومت‌ در آمده‌ بود و نیازمندان‌ از آنها بی‌بهره‌ بودند (همان‌ ج‌1 ص‌175ـ177). در محاكم‌ شرع‌ تقلب‌ شایع‌ بود. عصیانهای‌ پی‌ در پی‌ شاهزادگان‌ و امرا به‌ ضعف‌ دستگاه‌ سلطنت‌ انجامید و دزدی‌ و راهزنی‌ گسترش‌ یافت‌ (همان‌ ج‌1 ص‌162 209ـ210 218 220).

در دوره‌ ایلخانی‌ جامعه‌ ایران‌ متشكل‌ بود از نظامیان‌ روحانیان‌ دیوانیان‌ تاجران‌ دهقانان‌ و صنعتگران‌. دهقانان‌ و صنعتگران‌ و تاجران‌ خرده‌پا دچار فقر و مصائب‌ گوناگون‌ بودند اما گروههای‌ دیگر مزایای‌ اقتصادی‌ بسیاری‌ داشتند.

به‌ دلیل‌ تكیه‌ ایلخانان‌ بر قبایل‌ صحرا گرد بر نقش‌ این‌ قبایل‌ افزوده‌ شد و قسمت‌ اعظم‌ سپاه‌ در دست‌ كوچ‌نشینان‌ خصوصا قبایل‌ ترك‌ و مغول‌ بود و رؤسای‌ آنان‌ نقش‌ مهمی‌ در حكومت‌ داشتند رؤسای‌ قبایل‌ با خاندانهای‌ قدیم‌ ایرانی‌ و اهل‌ دیوان‌ اختلاف‌ منافع‌ داشتند از این‌رو امور كشورداری‌ به‌ دو بخش‌ كاملا مجزا تقسیم‌ شد: بخش‌ نظامیان‌ كه‌ مناصب‌ آن‌ در اختیار رؤسای‌ ایل‌ و فرماندهان‌ آن‌ بود و بخش‌ دیوان‌ كه‌ در اختیار دیوانیان‌ و كاتبان‌ بود كه‌ منشأ آنها از جامعه‌ شهری‌ و خاندانهای‌ قدیم‌ بود.

در رأس‌ نظامیان‌ امیر الوس‌ قرار داشت‌ كه‌ در كلیات‌ امور نایب‌ پادشاه‌ بود و بر نظم‌ سراسر كشور نظارت‌ می‌كرد. سلسله‌ مراتب‌ امرای‌ تحت‌ فرمان‌ او عبارت‌ بود از: امرای‌ اولكا تومان‌ هزاره‌ صده‌ و یارغو (شمس‌ منشی‌ ج‌2 ص‌3 10ـ11 بیانی‌ ص‌130ـ131). سازمان زیرنظر الوس‌ گسترده‌ بود و در سراسر كشور نفوذ داشت‌ و دارای‌ دفتر و كاتب‌ جداگانه‌ بود و اصحاب‌ دیوان‌ به‌ نواب‌ و معتمدان‌ الوس‌ گزارش‌ می‌دادند (شمس‌ منشی‌ ج‌2 ص‌16 42ـ44 نیز رجوع کنید به الوس‌ * ).

اساس‌ كار و تشكیلات‌ اداری‌ جلایریان‌ بر دیوان‌ استوار بود. وزیر در رأس‌ امور اداری این‌ بخش‌ مباشر شاه‌ در امور مملكت‌ و رابط‌ میان‌ او و مردم‌ بود. وزیر بر امور مالی‌ و دیوانی‌ حكومت‌ ایالتها خزانه‌ و بیوتات‌ و نیز امور قضات‌ و اعیان‌ قبایل‌ نظارت‌ داشت‌ (همان‌ ج‌2 ص‌73ـ80). از وزرای‌ مشهور این‌ دوره‌ خواجه‌شمس‌الدین‌ زكریا (وزیر حسن‌ بزرگ‌) خواجه‌غیاث‌الدین‌ محمد علیشاهی‌ (وزیر حسن‌ بزرگ‌) خواجه‌ نجیب‌الدین‌ (وزیر سلطان‌ اویس‌ و برادر شمس‌الدین‌ زكریا) و پس‌ از عزل‌ او خواجه‌ علاءالدین‌ (وزیر سلطان‌ اویس‌) بودند (خواندمیر 1317ش‌ ص‌333ـ334 337ـ338). خواجه‌ شمس‌الدین‌ زكریا و جمال‌الدین‌ یلغز وزیران‌ سلطان‌ حسین‌ اول‌ بودند و عبدالكریم‌بن‌ نجم‌الدین‌ وزیر سلطان‌ حسین‌ دوم‌ بود (غیاثی‌ ص‌144 خواندمیر 1317ش‌ ص‌246). تاج‌الدین‌بن‌ حدید نیز وزارت‌ سلطان‌ محمد را برعهده‌ داشت‌ (غیاثی‌ ص‌142).

مقام‌ امیرالامرایی‌ نیز در زمان‌ حسن‌ بزرگ‌ وجود داشت‌ و او شخصی‌ به‌ نام‌ سلیمان‌ را به‌ این‌ مقام‌ منصوب‌ كرد (رجوع کنید به خواندمیر 1317ش‌ ص‌337).

بخش‌ دیگری‌ از دستگاه‌ اداری‌ دوره‌ جلایریان‌ دیوان‌ استیفاء بود كه‌ فقط‌ به‌ امور مالی‌ رسیدگی‌ می‌كرد و عنوان‌ رئیس‌ آن‌ مستوفی‌الممالك‌ بود. مستوفی‌الممالك‌ را شاه‌ برمی‌گزید و او می‌بایست‌ در فن‌ سیاق‌ استاد می‌بود. جمع‌ و خرج‌ كل‌ مملكت‌ در دست‌ او بود. ادارات‌ و افرادی‌ تحت‌ نظر دیوان‌ استیفاء بودند و مستوفی‌الممالك‌ گاهی‌ نایب‌ نیز داشت‌ (رجوع کنید به شمس‌منشی‌ ج‌2 ص‌94ـ96 99ـ100 بیانی‌ ص‌205ـ 206 نیز رجوع کنید به استیفاء*).

از دیگر دیوانهای‌ مهم‌ دوره‌ جلایریان‌ دیوان‌ انشاء و دیوان‌ قضاء بودند. در دیوان‌ انشاء تمام‌ فرمانها اسناد سیاسی‌ و اداری‌ نامه‌های‌ سلاطین‌ و وزرا تدوین‌ یا گردآوری‌ می‌شد و در رأس‌ آن‌ منشی‌الممالك‌ قرار داشت‌ (رجوع کنید به انشاء * دیوان‌). در دیوان‌ قضاء نیز طبق‌ قوانین‌ شرعی‌ قضاوت‌ صورت‌ می‌گرفت‌. از دوره‌ جلایری‌ دستور داده‌ شد كه‌ تمام‌ قوانینی‌ كه‌ پیش‌ از آن‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بود در هر محلی‌ به‌ زبان‌ همان‌ محل‌ نوشته‌ شود. رئیس‌ این‌ دیوان‌ قاضی‌القضات‌ بود كه‌ سلطان‌ وی‌ را از میان‌ مشایخ‌ انتخاب‌ می‌كرد (رجوع کنید به شمس‌ منشی‌ ج‌2 ص‌117 125ـ126 177ـ180 183 186ـ190 200 272ـ273 بیانی‌ ص‌266).

در دوره‌ جلایریان‌ حكومتها یا تابع‌ سلطان‌ یا دارای‌ استقلال‌ داخلی‌ بودند. ایالات‌ شروان‌ گیلان‌ و مازندران‌ استقلال‌ داخلی‌ داشتند و آزربايجان‌ اران‌ مغان‌ عراق‌ عرب‌ و عراق‌ عجم‌ تابع‌ حكومت‌ مركزی‌ بودند. این‌ حكومتها به‌ چهار شكل‌ اداره‌ می‌شدند: حكومت‌ «امانت‌» كه‌ در آن‌ حاكم‌ به‌ مدت‌ یك‌ سال‌ انتخاب‌ می‌شد و مرسوم‌ وی‌ از طریق‌ دیوان‌ فرستاده‌ می‌شد حكومت‌ «ضمان‌ و مقاطعه‌» كه‌ مرسوم‌ حاكم‌ آن‌ از محل‌ عایدات‌ همان‌ ولایت‌ تأمین‌ می‌شد حكومت‌ «ولایت‌ مزروعی‌» كه‌ حاكم‌ در كار مزارع‌ و كشاورزی‌ دخالت‌ مستقیم‌ و كامل‌ داشت‌ و حكومت‌ «تمغا» * (بیانی‌ ص‌199ـ201).

مالكیت‌ ارضی‌ در دوره‌ جلایریان‌ عبارت‌ بود از: اراضی‌ سلطنتی‌ دولتی‌ موقوفه‌ اقطاع‌ سیورغال‌ (اقطاع‌ لشكری‌) كه‌ در دوره‌ جلایریان‌ تكوین‌ یافت‌ و مالكیتی‌ موروثی‌ و از پرداخت‌ مالیات‌ معاف‌ بود مالكیت‌ زمینداران‌ محلی‌ و اعیان‌ محلی‌ و سرانجام‌ مالكیت‌ كوچ‌نشینان‌ (شمس‌منشی‌ ج‌2 ص‌48ـ50 پطروشفسكی‌ ص‌520). سندی‌ از سلطان‌ حسین‌ اول‌ موجود است‌ كه‌ طبق‌ آن‌ وی‌ مخالفت‌ خود را با دریافت‌ مالیات‌ از دكانهایی‌ كه‌ جزو اموال‌ موقوفه‌ بودند اعلام‌ كرده‌ است‌ (گوتفرید ص‌116).

در دوره‌ جلایریان‌ كشاورزان‌ از طبقات‌ پایین‌ جامعه‌ به‌ شمار می‌آمدند و زندگی‌ سخت‌ و رقت‌باری‌ داشتند. آنان‌ وابسته‌ به‌ زمین‌ و در تملك‌ مالك‌ آن‌ بودند. وظیفه‌ كشاورزان‌ علاوه‌ بر پرداخت‌ مالیات‌ و عوارض‌ تأمین‌ معاش‌ مأموران‌ دولتی‌ و نظامی‌ بود (رجوع کنید به شمس‌منشی‌ ج‌2 ص‌49 بیانی‌ ص‌154).

جامعه‌ شهری‌ از تاجران‌ صنعتگران‌ و روحانیان‌ تشكیل‌ می‌شد. صنعتگران‌ از كشاورزان‌ وضع‌ بهتری‌ داشتند. مغولان‌ به‌ آنان‌ توجه‌ می‌كردند زیرا منبع‌ درآمد خوبی‌ به‌ شمار می‌آمدند. صنعتگران‌ به‌ طور خصوصی‌ یا در كارگاههای‌ دولتی‌ كار می‌كردند (بیانی‌ ص‌154ـ155).

تاجران‌ در دوره‌ جلایریان‌ به‌ ویژه‌ تاجران‌ جزء به‌ دلیل‌ ناامنی‌ وضع‌ سختی‌ داشتند. تجارت‌ در این‌ دوره‌ رونق‌ چندانی‌ نداشت‌ به‌ خصوص‌ پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ ابوسعید و بروز هرج‌ و مرج‌ و ناامن‌ شدن‌ راهها. اجحاف‌ دولتیان‌ مالیاتهای‌ گزاف‌ و فقر مردم‌ نیز از رونق‌ تجارت‌ كاست‌. با این‌ همه‌ چون‌ ایران‌ در مسیر راههای‌ ارتباطی‌ قرار داشت‌ هنوز مناسبات‌ تجاری‌ آن‌ برقرار بود و شهرهای‌ عمده‌ این‌ دوره‌ بازارهای‌ پر رونق‌ و انباشته‌ از كالاهای‌ گوناگون‌ داشتند (رجوع کنید به ابن‌بطوطه‌ ج‌1 ص‌234 241ـ 242 كلاویخو ص‌161ـ163 بیانی‌ ص‌161ـ162 165).

مالیات‌ در دوره‌ جلایریان‌ مانند زمان‌ ایلخانان‌ مغول‌ بر دو نوع‌ بود: مالیاتهایی‌ كه‌ محصلین‌ دیوان‌ استیفاء می‌گرفتند كه‌ از جمله‌ عواید خزانه‌ بود و شامل‌ بیست‌ درصد محصول‌ كشاورزی‌ و مالیات‌ بر چهارپایان‌ و مالیاتهای‌ دیگر می‌شد و از عواید بیت‌المال‌ بود. این‌ شیوه‌ مالیات‌گیری‌ ــكه‌ در دوره‌ غازان‌ (حك:694ـ703) پایه‌ریزی‌ شده‌ بودــ پس‌ از متلاشی‌ شدن‌ سلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌ به‌ كلی‌ فراموش‌ شد و مأموران‌ دولتی‌ كشاورزان‌ را غارت‌ می‌كردند (رجوع کنید به شمس‌منشی‌ ج‌1 ص‌188 194 196ـ197 200 بیانی‌ ص‌216ـ219).

در دوره‌ جلایری‌ اكثر مردم‌ از اهل‌ تسنن‌ بودند و در برخی‌ شهرها مانند نجف‌ و كربلا و حله‌ و كوفه‌ تعداد شیعیان‌ بیشتر بود. از برخی‌ شواهد می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ سلاطین‌ جلایری‌ نیز گرایشی‌ شیعی‌ داشتند از جمله‌ آنكه‌ نام‌ برخی‌ از فرزندانشان‌ علی‌ حسین‌ قاسم‌ و حسن‌ بود و خانهای‌ آنها اشیای‌ گرانبهایی‌ را وقف‌ اماكن‌ مقدس‌ نجف‌ و كربلا می‌كردند شیخ‌ حسن‌ بزرگ‌ را در نجف‌ دفن‌ كردند و بر برخی‌ از سكه‌هایشان‌ علاوه‌ بر نام‌ خلیفه‌ نام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ نیز حك‌ شده‌ است‌. اما در كلیه‌ مدارس‌ آن‌ دوره‌ مذاهب‌ اربعه‌ و خصوصا فقه‌ شافعی‌ تدریس‌ می‌شد. علمای‌ دین‌ ائمه‌ جمعه‌ و سادات‌ نزد سلاطین‌ بسیار محترم‌ بودند. شیخ‌ صفی‌الدین‌ * اردبیلی‌ و پسرش‌ شیخ‌ صدرالدین‌ احترام‌ خاصی‌ داشتند و سلاطین‌ جلایری‌ نذوراتی‌ وقف‌ خانقاه‌ آنان‌ می‌كردند. برخی‌ مناصب‌ این‌ دوره‌ ویژه‌ روحانیان‌ بود از جمله‌ قاضی‌القضاتی‌ حكومت‌ شهرهای‌ مذهبی‌ ریاست‌ موقوفات‌ تدریس‌ در مدارس‌ و امامت‌ مساجد (رجوع کنید به شمس‌منشی‌ ج‌2 ص‌186ـ187 195 207ـ208 213 217 221 231ـ234 ابن‌بطوطه‌ ج‌1 ص‌234 بیانی‌ ص‌123ـ124 135ـ136).

در قرن‌ هشتم‌ با وجود جنگهای‌ متمادی‌ ادبیات‌ رشد كرد زیرا سلاطین‌ محلی‌ از هنرمندان‌ و ادبا حمایت‌ می‌كردند و میان‌ دربارها رقابت‌ فرهنگی‌ وجود داشت‌. سلاطین‌ پیوسته‌ سعی‌ می‌كردند شعرا و دانشمندان‌ را به‌ دربار خود بیاورند از این‌رو موقعیت‌ فرهنگی‌ مناسبی‌ ایجاد شد (بیانی‌ ص‌375ـ 376). از سوی‌ دیگر فارسی‌نویسی‌ پس‌ از حمله‌ مغول‌ در ایران‌ بسیار شایع‌ شد اما سادگی‌ خود را از دست‌ داد و جملات‌ پیچیده‌ و كلمات‌ تركی‌ و عربی‌ بسیاری‌ وارد كتابها شد. كتابهای‌ بسیاری‌ در ادب‌ قصص‌ تراجم‌ رجال‌ تصوف‌ و عرفان‌ تاریخهای‌ عمومی‌ و محلی‌ جغرافیا منطق‌ حكمت‌ ریاضی‌ نجوم‌ اخلاق‌ و فنون‌ تألیف‌ شد و انشا و ترسل‌ در این‌ دوره‌ ترقی‌ كرد (صفا ج‌3 بخش‌2 ص‌1146ـ1150 بیانی‌ ص‌376ـ377).

در دوره‌ جلایریان‌ سرودن‌ شعر به‌ ویژه‌ غزل‌ اهمیت‌ بسیار یافت‌. برخی‌ از شعرای‌ معروف‌ این‌ دوره‌ عبارت‌اند از: خواجوی‌ كرمانی‌ سلمان‌ ساوجی‌ حافظ‌ شیرازی‌ كمال‌ خجندی‌ ركن‌الدین‌ صاین‌ محمد عصار تبریزی‌ عزالدین‌ مظهربن‌ عبدالله‌بن‌ حسینی‌ و عبید زاكانی‌. شاهان‌ جلایری‌ به‌ خصوص‌ سلطان‌ اویس‌ و احمد نیز شعر می‌سرودند (رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌301 306 هدایت‌ ج‌1 ص‌3 5ـ6 بیانی‌ ص‌397ـ399). سلمان‌ ساوجی‌ (ص‌2ـ11 29ـ32 48ـ53) قصایدی‌ در مدح‌ حسن‌ بزرگ‌ سلطان‌ اویس‌ و دلشادخاتون‌ سروده‌ است‌. حافظ‌ نیز در مدح‌ سلطان‌ احمد جلایر غزلی‌ سرود (رجوع کنید به ص‌333 نیز رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌305 قزوینی‌ ص‌9). از جمله‌ ادبا و نثرنویسان‌ دربار جلایری‌ محمدبن‌ هندوشاه‌ منشی‌ نخجوانی‌ (مؤلف‌ دستورالكاتب‌ فی‌ تعیین‌ مراتب‌ ) و نظام‌ تبریزی‌ بودند. نظام‌ تبریزی‌ ریاض‌ الملوك‌ فی‌ ریاضات‌السلوك‌ را به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ تألیف‌ كرد (بیانی‌ ص‌402ـ406).

منابع‌: ابن‌بطوطه‌ رحلة‌ ابن‌بطوطة چاپ‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌ بیروت‌ 1407/1987 ابن‌عربشاه‌ عجائب‌المقدور فی‌نوائب‌ تیمور چاپ‌ احمد فایز حمصی‌ بیروت‌ 1407/1986 ابن‌فوطی‌ الحوادث‌ الجامعة‌ و التجارب‌ النافعة‌ فی‌المائة‌السابعة بیروت‌ 1407/1987 اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌ 1341ش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌ تاریخ‌ مغول‌: از حمله‌ چنگیز تا تشكیل‌ دولت‌ تیموری‌ تهران‌ 1364ش‌ شرف‌الدین‌بن‌ شمس‌الدین‌ بدلیسی‌ شرفنامه‌: تاریخ‌ مفصل‌ كردستان چاپ‌ محمد عباسی‌ چاپ‌ افست‌ تهران‌]? 1343ش‌ [شیرین‌ بیانی‌ تاریخ‌ آل‌جلایر تهران‌ 1345ش‌ جوینی‌ شمس‌الدین‌ محمد حافظ‌ دیوان‌ چاپ‌ محمد قزوینی‌ و قاسم‌ غنی‌ تهران‌ 1369ش‌ عبدالله‌بن‌ لطف‌الله‌ حافظ‌ابرو ذیل‌ جامع‌التواریخ‌ رشیدی‌ بخش‌1 چاپ‌ خانبابا بیانی‌ تهران‌ 1317ش‌ حمدالله‌ مستوفی‌ تاریخ‌ گزیده‌ احمدبن‌ محمد خوافی‌ مجمل‌ فصیحی‌ چاپ‌ محمود فرخ‌ مشهد 1339ـ1341ش‌ غیاث‌الدین‌بن‌ همام‌الدین‌ خواندمیر تاریخ‌ حبیب‌السیر فی‌ اخبار افرادالبشر چاپ‌ محمد دبیرسیاقی‌ تهران‌ 1362ش‌ همو دستورالوزراء چاپ‌ سعید نفیسی‌ تهران‌ 1317ش‌ دولتشاه‌ سمرقندی‌ كتاب‌ تذكرة‌الشعراء چاپ‌ ادوارد براون‌ لیدن‌ 1318/1901 رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ پی‌ ـ نن‌ رشیدوو سقوط‌ بغداد و حكمروایی‌ مغولان‌ در عراق‌: میان‌ سالهای‌ 1258ـ1335 میلادی‌ ترجمه‌ اسدالله‌ آزاد مشهد 1368ش‌ حسن‌ روملو احسن‌التواریخ‌ چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ تهران‌ 1384ش‌ زین‌الدین‌بن‌ حمدالله‌ مستوفی‌ ذیل‌ تاریخ‌ گزیده‌ چاپ‌ ایرج‌ افشار تهران‌ 1372ش‌ جواد سلماسی‌زاده‌ «قبر معزالدین‌ سلطان‌ اویس‌ ایلكانی‌ در شادی‌آباد مشایخ‌» وحید دوره‌13 ش‌3 (خرداد 1354) سلمان‌بن‌ محمد سلمان‌ ساوجی‌ كلیات‌ سلمان‌ ساوجی‌ چاپ‌ عباسعلی‌ وفایی‌ تهران‌ 1376ش‌ محمدبن‌ علی‌ شبانكاره‌ای‌ مجمع‌الانساب‌ چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌ تهران‌ 1363ش‌ محمدبن‌ هندوشاه‌ شمس‌منشی‌ دستورالكاتب‌ فی‌ تعیین‌ المراتب چاپ‌ عبدالكریم‌ علیزاده‌ مسكو 1964ـ1976 ذبیح‌الله‌ صفا تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌ ج‌3 بخش‌2 تهران‌ 1363ش‌ ابوبكر طهرانی‌ كتاب‌ دیار بكریه‌ چاپ‌ نجاتی‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر آنكارا 1962ـ1964 چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1356ش‌ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ مطلع‌ سعدین‌ و مجمع‌ بحرین‌ ج‌1 چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ تهران‌ 1353ش‌ عباس‌ عزاوی‌ تاریخ‌العراق‌ بین‌ احتلالین‌ بغداد 1353ـ 1376/ 1935ـ1956 چاپ‌ افست‌ قم‌ 1369ش‌ عبدالله‌بن‌ فتح‌الله‌ غیاثی‌ التاریخ‌ الغیاثی‌: الفصل‌ الخامس‌ من‌ سنه‌ 656ـ891ه/ 1258ـ 1486م‌ چاپ‌ طارق‌ نافع‌ حمدانی‌ بغداد 1975 محمد قزوینی‌ «حافظ‌ و سلطان‌ احمد جلایر» یادگار سال‌1 ش‌1 (شهریور 1323) ابوبكر قطبی‌ اهری‌ تاریخ‌ شیخ‌ اویس‌ با مقدمه‌ و ترجمه‌ انگلیسی‌ یوهانز فن‌ لون‌ لاهه‌ 1373 عبدالله‌بن‌ محمد كاشانی‌ تاریخ‌ اولجایتو چاپ‌ مهین‌ همبلی‌ تهران‌ 1348ش‌ محمود كتبی‌ تاریخ‌ آل‌مظفر چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ تهران‌ 1364ش‌ روی‌ گونثالث‌ كلاویخو سفرنامه‌ كلاویخو ترجمه‌ مسعود رجب‌نیا تهران‌ 1344ش‌ هرمان‌ گوتفرید «فرمان‌ سلطان‌ حسین‌ جلایری‌: به‌ تاریخ‌ صفر 780ه.ق‌/ 1378م‌» ترجمه‌ علی‌ عبداللهی‌ وقف‌: میراث‌ جاویدان‌ سال‌8 ش‌1 (بهار 1379) معین‌الدین‌ نطنزی‌ منتخب‌التواریخ‌ معینی‌ چاپ‌ ژان‌اوبن‌ تهران‌ 1336ش‌ احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌ السلوك‌ لمعرفة‌ دول‌الملوك‌ چاپ‌ محمد عبدالقادر عطا بیروت‌ 1418/ 1997 میرخواند نظام‌الدین‌ شامی‌ ظفرنامه‌ چاپ‌ پناهی‌ سمنانی‌ تهران‌ 1363ش‌ رضاقلی‌بن‌ محمدهادی‌ هدایت‌ مجمع‌الفصحا چاپ‌ مظاهر مصفا تهران‌ 1336ـ1340ش‌

Ilia Pavlovich Petrushevskii، "The socio-economic condition of Iran under the Il-khans"، in The Cambridge history of Iran ، vol.5، ed. J. A. Boyle، Cambridge 1968.

/ منیژه‌ ربیعی‌ /

3) هنر و معماری‌ . هنر و معماری‌ دوره‌ جلایریان‌ در دوران‌ حكومتهای‌ ایلخانی‌ و تیموری‌ كه‌ هر دو در بیشتر رشته‌های‌ هنری‌ و نیز معماری‌ صاحب‌سبك‌ و ممتاز بودند شكل‌ گرفت‌. بررسی‌ و ارزیابی‌ همه‌ جانبه‌ اوضاع‌ فرهنگی‌ و هنری‌ دوره‌ جلایریان‌ حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ به‌رغم‌ دوره‌ كوتاه‌ حكومت‌ این‌ سلسله‌ و نزاعها و ناآرامیها هنر اسلامی‌ نه‌ تنها دچار ركود و نقصان‌ نشد بلكه‌ حلقه‌ اتصال‌ و پیوند هنر مغولی‌ و تیموری‌ گردید (حسن‌ ص‌91) و حتی‌ ــ به‌ دلیل‌ آنكه‌ پس‌ از سقوط‌ ایلخانان‌ هیچ‌ وقفه‌ جدی‌ در رشد هنر اسلامی‌ پدید نیامدــ در برخی‌ رشته‌ها از جمله‌ نگارگری‌ و خوشنویسی‌ موقعیت‌ مناسب‌ برای‌ تجربه‌های‌ تازه‌ و ابداع‌ مكاتب‌ جدید هنری‌ نیز فراهم‌ شد. سلاطین‌ جلایری‌ هنرمندان‌ برجسته‌ مقیم‌ تبریز و بغداد را جذب‌ كردند و فعالیتهای‌ هنری‌ را ادامه‌ دادند (ویلبر و گولومبك‌ ص‌66).

الف‌) نقاشی‌. هنر نگارگری‌ در این‌ زمان‌ به‌ سبب‌ تداوم‌ مصورسازی‌ كتابها به‌خصوص‌ در دوره‌ حكومت‌ سلطان‌ اویس‌ و سلطان‌ احمد فضای‌ مساعدی‌ یافت‌ از هنرمندان‌ دربار حسن‌بزرگ‌ (حك: 740ـ757) اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌ (بلر و بلوم‌ ص‌32ـ33). سلطان‌ اویس‌ خود نقاشی‌ می‌كرد (دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌262) و بهترین‌ نگارگران‌ زمانش‌ را در دربار خویش‌ گرد آورده‌ بود كسانی‌ چون‌ عبدالحی‌ * و شمس‌الدین‌ شاگرد ممتاز استاد احمد موسی‌ (دوست‌محمد هروی‌ ص‌269 كوركیان‌ و سیكر ص‌22).

از آثار دوره‌ سلطان‌ اویس‌ بعضی‌ نگاره‌های‌ چهار آلبومی‌ است‌ كه‌ در كتابخانه‌های‌ برلین‌ و استانبول‌ نگهداری‌ می‌شوند. سبك‌ این‌ نگاره‌ها تا حد زیادی‌ به‌ سبك‌ ایلخانی‌ در شاهنامه‌ مصور دموت‌ شباهت‌ دارد ( > فرهنگ‌ هنر < ذیل‌ "Islamic art. III.4" كنبی‌ ص‌41). این‌ نگاره‌ها اوج‌ احساس‌ شاهنامه‌ دموت‌ را ندارند ولی‌ از جنبه‌ نگارگری‌ غنی‌ترند. از دیگر نسخه‌های‌ خاص‌ و شایان‌ توجه‌ این‌ دوره‌ كلیله‌ و دمنه‌ مصوری‌ است‌ كه‌ در كتابخانه‌ دانشگاه‌ استانبول‌ نگهداری‌ می‌شود. در این‌ نسخه‌ تصاویر در حاشیه‌ كشیده‌ شده‌اند و از فضاهای‌ فرعی‌ برای‌ تصویرگری‌ استفاده‌ شده‌ است‌. در پایان‌ دوره‌ سلطان‌ اویس‌ شیوه‌ مصورسازی‌ كتابهای‌ خطی‌ قاعده‌مند شد و زمینه‌ اصلاح‌ نگاره‌ها و ایجاد تعادل‌ بین‌ تجرد و طبیعت‌گرایی‌ و خط‌ و رنگ‌ فراهم‌ آمد (كنبی‌ ص‌41ـ42).

مكتب‌ نگارگری‌ جلایری‌ در زمان‌ سلطان‌ احمد استحكام‌ یافت‌ و به‌ اوج‌ رسید. سلطان‌احمد خود اهل‌ شعر و هنر بود و استادان‌ برجسته‌ای‌ چون‌ عبدالحی‌ و جنید بغدادی‌ * كه‌ شاگردان‌ شمس‌الدین‌ بودند سرپرستی‌ نگارگران‌ را برعهده‌ داشتند. در چنین‌ فضای‌ مستعدی‌ سلطان‌ احمد تحت‌ نظر عبدالحی‌ آموزش‌ طراحی‌ و نقاشی‌ می‌دید (دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌306ـ307 كنبی‌ ص‌42).

درباره‌ تصاویر نسخ‌ مصور دوره‌ سلطان‌ احمد جلایر هنوز جای‌ بحث‌ و بررسی‌ است‌ ولی‌ نسخه‌های‌ كامل‌ و تاریخ‌داری‌ نیز وجود دارند كه‌ شناخت‌ مكتب‌ جلایری‌ را میسر می‌سازند. از اولین‌ كتابهای‌ مصور این‌ دوره‌ نسخه‌ای‌ از خمسه‌ نظامی‌ به‌ تاریخ‌ 788 و 790 است‌ كه‌ كهن‌ترین‌ نسخه‌ مصور خمسه‌ به‌ شمار می‌آید (كنبی‌ همانجا > فرهنگ‌ هنر < ذیل‌ "Jalayirid.1" ) و نیز نسخه‌ای‌ از كتاب‌ عجایب‌المخلوقات‌ به‌ تاریخ‌ 791. برخی‌ از ویژگیهای‌ این‌ كتابها عبارت‌اند از: خطاطی‌ اریب‌ متن‌ افق‌ بلند زمینه‌ گل‌ و گیاهی‌ افشانده‌ و پراكنده‌ و اشكال‌ كوچك‌تر (بلر و بلوم‌ ص‌33). در نگاره‌های‌ خمسه‌ نظامی‌ ضمن‌ رعایت‌ خط‌ افق‌ پیكره‌ها باریك‌تر و علفها و درختها و گلها بی‌روح‌ تصویر شده‌اند و نقاشان‌ دربار سلطان‌ احمد این‌ شیوه‌ را در آثار بعدی‌ تكامل‌ بخشیدند (كنبی‌ همانجا).

علاقه‌ سلطان‌ احمد به‌ متون‌ ادبی‌ و غزلیات‌ عرفانی‌ سبب‌ توجه‌ هنرمندان‌ به‌ مصورسازی‌ متون‌ عرفانی‌ گردید (همان‌ ص‌42ـ44). انتخاب‌ دیوان‌ خواجوی‌ كرمانی‌ رویداد جدیدی‌ در این‌ زمینه‌ به‌شمار می‌آید. این‌ نسخه‌ كه‌ در واقع‌ برجسته‌ترین‌ نسخه‌ مصور دوره‌ جلایری‌ محسوب‌ می‌گردد دارای‌ نه‌ مجلس‌ است‌. در نگاره‌ای‌ به‌ نام‌ «همای‌ در روز پس‌ از ازدواج‌» امضای‌ (رقم‌) جنید بغدادی‌ مشاهده‌ می‌شود ( > فرهنگ‌ هنر < ذیل‌ "Islamic art.III.4" بلر و بلوم‌ ص‌32) كه‌ اولین‌ امضای‌ شناخته‌ شده‌ یك‌ نگارگر ایرانی‌ ذیل‌ اثر خود است‌. تمام‌ نگاره‌های‌ دیوان‌ خواجوی‌ كرمانی‌ شیوه‌ای‌ یكسان‌ و كیفیتی‌ ممتاز دارند. تصاویر تمام‌ متن‌ و حاشیه‌ را پوشانده‌اند. سطح‌ تصاویر و پشت‌ زمینه‌ها صاف‌اند و با اشكال‌ كوچك‌ و باریك‌ به‌ شكل‌ دایره‌ قرار گرفته‌اند. بناها با ازاره‌هایی‌ از كاشیهایی‌ با اشكال‌ هندسی‌ و نقوش‌ اسلیمی‌ با جزئیات‌ بسیار تزئین‌ شده‌اند (بلر و بلوم‌ همانجا). در این‌ شیوه‌ تصویر طبیعت‌ كه‌ پیش‌ از این‌ هم‌ در نگارگری‌ متداول‌ بود با ظرافت‌ و آراستگی‌ بیشتری‌ ترسیم‌ شده‌ است‌ ( > فرهنگ‌ هنر < همانجا).

نسخه‌ حائز اهمیت‌ دیگر این‌ دوره‌ نسخه‌ای‌ از دیوان‌ شعر سلطان‌ احمد است‌ كه‌ به‌ سرپرستی‌ عبدالحی‌ مصور شده‌ است‌. در این‌ نسخه‌ تصاویر با اشعار عرفانی‌ و عاشقانه‌ همخوانی‌ اندكی‌ دارند (بلر و بلوم‌ همانجا). حاشیه‌ هشت‌ صفحه‌ از این‌ نسخه‌ با قلم‌ مو و مركب‌ سیاه‌ و ضربه‌های‌ آرام‌ آبی‌ و طلایی‌ در سطح‌ عالی‌ تصویر شده‌ است‌. در این‌ نگاره‌ها از رنگدانه‌ها و رنگهای‌ ثابت‌ استفاده‌ نشده‌ و فقط‌ با خط‌ كار شده‌ است‌ (همان‌ ص‌33).

در دوران‌ حكومت‌ سلطان‌احمد جلایر علاوه‌ بر نسخه‌های‌ سلطنتی‌ نسخه‌های‌ مصوری‌ نیز برای‌ عموم‌ فراهم‌ شده‌ بود كه‌ از آن‌ جمله‌ سه‌ شاهنامه‌ بدون‌ كتیبه‌ است‌ (همان‌ ص‌34).

تعداد دیگری‌ از نسخ‌ مصور این‌ دوره‌ عبارت‌اند از: كلیله‌ و دمنه‌ جامع‌ التواریخ‌ (موزه‌ طوپقاپی‌سرای‌ استانبول‌) عجایب‌ المخلوقات‌ كتاب‌ البلدان‌ (كتابخانه‌ بادلیان‌) و خمسه‌ نظامی‌ (مجموعه‌ هنری‌ فریر > فرهنگ‌ هنر < همانجا).

تنوع‌ كتابهایی‌ كه‌ در این‌ مدت‌ (شامل‌ كتابهای‌ عرفانی‌ حماسی‌ تاریخی‌ و علمی‌) مصور شدند امكان‌ استفاده‌ از شیوه‌های‌ گوناگون‌ نگارگری‌ را فراهم‌ آورد به‌ گونه‌ای‌ كه‌ این‌ تحولات‌ زمینه‌ نگارگری‌ دوره‌ تیموری‌ و پس‌ از آن‌ را هموار ساخت‌. از سوی‌ دیگر صحنه‌هایی‌ از زندگی‌ روزمره‌ و روستایی‌ نیز در این‌ گونه‌ نگاره‌ها وارد شد كه‌ نشان‌دهنده‌ تحول‌ دیدگاه‌ اجتماعی‌ نگارگران‌ است‌ (رجوع کنید به كنبی‌ ص‌48 > فرهنگ‌ هنر < همانجا).

نقاشی‌ این‌ دوره‌ علاوه‌ بر آنكه‌ به‌ مكتب‌ جلایری‌ شهرت‌ دارد به‌سبب‌ آنكه‌ در تبریز و بغداد نیز در این‌ زمینه‌ فعالیت‌ می‌شد به‌ مكتب‌ تبریز (كه‌ بیشتر تحت‌ تأثیر مكتب‌ مغولی‌ بود) و مكتب‌ بغداد هم‌ مشهور است‌ (رجوع کنید به بغداد * مكتب‌ تبریز * مكتب‌). سبك‌ نقاشی‌ اواخر دوره‌ مظفریان‌ (حك: 713ـ795) در شیراز محققا متأثر از مكتب‌ جلایری‌ بغداد بوده‌ لیكن‌ از نظر ظرافت‌ و تكامل‌ هیچ‌گاه‌ به‌ آن‌ حد نرسیده‌ است‌. با سفر نقاشانی‌ مانند عبدالحی‌ از بغداد به‌ سمرقند سبك‌ نگارگری‌ جلایری‌ به‌ دوره‌ تیموری‌ راه‌ یافت‌. بررسیهایی‌ كه‌ تقریبا بر روی‌ نقاشیهای‌ دو دهه‌ بعد مكتب‌ هرات‌ انجام‌ شده‌ است‌ میزان‌ آشنایی‌ نقاشان‌ دوره‌ تیموری‌ را با كارهای‌ جنید روشن‌ می‌كند (ویلبر و گولومبك‌ ص‌66ـ67 نیز رجوع کنید به هرات‌ * مكتب‌).

ب‌) خوشنویسی‌. هنر خوشنویسی‌ جلایری‌ از قرن‌ هشتم‌ تا دهم‌ یعنی‌ دوران‌ شكوفایی‌ خوشنویسی‌ اسلامی‌ رونق‌ داشت‌. سلاطین‌ جلایری‌ با حمایت‌ جدی‌ از خوشنویسان‌ رشد و تحول‌ این‌ هنر را میسر ساختند (راهجیری‌ ص‌72). سلطان‌ احمد خود خوشنویسی‌ نیز می‌كرد (رجوع کنید به اعظمی‌ ج‌2 ص‌557). در كنار مصورسازی‌ كتب‌ زمینه‌ مساعدی‌ برای‌ رشد هنرهای‌ وابسته‌ به‌ آن‌ و از همه‌ مهم‌تر خوشنویسی‌ بیش‌ از پیش‌ فراهم‌ گشت‌. در این‌ محدوده‌ زمانی‌ ضمن‌ رواج‌ خطوطی‌ مانند خط‌ تعلیق‌ و ثلث‌ كه‌ در گذشته‌ متداول‌ بودند خط‌ نستعلیق‌ به‌ مرحله‌ پختگی‌ و قانونمندی‌ رسید. بیشتر مورخان‌ و تذكره‌نویسان‌ میرعلی‌ تبریزی‌ را واضع‌ و قاعده‌مند كننده‌ خط‌ نستعلیق‌ شناخته‌اند. او در خدمت‌ سلطان‌ احمد بود و بخشی‌ از دیوان‌ خواجوی‌ كرمانی‌ و نیز دیوان‌ سلطان‌ احمد را به‌ خط‌ نستعلیق‌ نوشت‌ (رجوع کنید به دوست‌محمد هروی‌ ص‌265 هروی‌ ص‌94 بیانی‌ ج‌2 ص‌441ـ443 446).

از دیگر مشاهیر خوشنویسی‌ این‌ عهد مباركشاه‌ قطب‌ ملقب‌ به‌ زرین‌قلم‌ است‌ كه‌ اهل‌ تبریز و از شاگردان‌ یاقوت‌ مستعصمی‌ بود و بیشتر خط‌ ثلث‌ می‌نوشت‌. گفته‌ می‌شود سلطان‌ اویس‌ كتابت‌ كتیبه‌ (كتابه‌) حرم‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ در نجف‌ را به‌ او سفارش‌ داد (بیانی‌ ج‌4 ص‌124). زرین‌قلم‌ همچنین‌ كتابت‌ بیشتر كتیبه‌های‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ و خان‌ مرجان (رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌) بغداد را برعهده‌ داشت‌. او نقاش‌ نیز بود (عانی‌ ص‌257).

ارغون‌بن‌ عبدالله‌ كاملی‌ از دیگر خوشنویسان‌ این‌ دوره‌ در بغداد می‌زیست‌. وی‌ اصالتا ایرانی‌ بود. كتابت‌ دو كتیبه‌ در مدارس‌ بغداد از كارهای‌ اوست‌ و آثار بسیاری‌ از او بیشتر به‌ خط‌ ثلث‌ در موزه‌ها از جمله‌ طوپقاپی‌سرای‌ و موزه‌ ملی‌ ایران‌ بخش‌ ایران‌ باستان‌ موجود است‌ (بیانی‌ ج‌4 ص‌33).

از دیگر خوشنویسان‌ این‌ دوره‌ معروف‌ بغدادی‌ بود كه‌ در بغداد به‌ دنیا آمد و در خدمت‌ سلطان‌ احمد بود (منشی‌قمی‌ ص‌26 بیانی‌ ج‌3 ص‌913ـ914).

ج‌) معماری‌. جلایریان‌ به‌ سبب‌ نزاعهای‌ پی‌ در پی‌ و از آن‌رو كه‌ ساخت‌ آثار معماری‌ نسبت‌ به‌ نقاشی‌ و خطاطی‌ نیاز به‌ سرمایه‌ و وقت‌ بیشتری‌ دارد موفق‌ به‌ خلق‌ آثار قوی‌ و ماندگار نشدند (رجوع کنید به بلر و بلوم‌ ص‌16). با وجود این‌ در معماری‌ جلایریان‌ دو گونه‌ آثار را می‌توان‌ بررسی‌ كرد: بناهای‌ مستقل‌ و بخشهای‌ الحاقی‌ و اصلاحی‌ برای‌ بناهای‌ موجود در منطقه‌ عراق‌ و آزربايجان‌.

بناهای‌ مستقل‌. یكی‌ از بناهای‌ مستقل‌ آزربايجان‌ كاخ‌ دولتخانه‌ در تبریز بوده‌ است‌. این‌ بنای‌ بزرگ‌ و شاهانه‌ به‌ فرمان‌ سلطان‌ اویس‌ ساخته‌ شد. كلاویخو كه‌ در 806 از آن‌ دیدن‌ كرده‌ نوشته‌ است‌ كه‌ آنجا بیست‌ هزار اتاق‌ دارد (ص‌163). از این‌ كاخ‌ اثری‌ باقی‌ نمانده‌ است‌. بنای‌ دیگری‌ كه‌ برخی‌ از جمله‌ مینورسكی‌ (ص‌28) آن‌ را به‌ جلایریان‌ نسبت‌ داده‌اند مقبره‌ دمشقیه‌ است‌ كه‌ به‌ سبب‌ دفن‌ میرزا محمد قاضی‌ (متوفی‌ 1167) در آنجا به‌ مقبره‌ قاضی‌ شهرت‌ یافته‌ است‌. این‌ بنا متعلق‌ به‌ دوره‌ چوپانیان‌ * است‌ و آن‌ را بغداد خاتون‌ * دختر امیرچوپان‌ بنا نهاده‌ است‌. شاید انتساب‌ آن‌ به‌ جلایریان‌ به‌سبب‌ دفن‌ سه‌ تن‌ از پسران‌ سلطان‌ اویس‌ به‌ نامهای‌ شیخ‌حسن‌ سلطان‌ حسین‌ و سلطان‌ احمد جلایر در این‌ مكان‌ باشد (رجوع کنید به كارنگ‌ ج‌1 ص‌398ـ399).

از بناهای‌ عراق‌ در این‌ دوره‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ خان مرجان‌ و بنای‌ دارالشفاء باقی‌ مانده‌ است‌ (حمودی‌ اعظمی‌ ص‌100 شریف‌ یوسف‌ ص‌527 رومر ص‌69). مدرسه‌ مرجانیه‌ در 758 به‌ فرمان‌ سلطان‌ اویس‌ و به‌ سرپرستی‌ خواجه‌ مرجان‌ (حاكم‌ عراق‌ در زمان‌ سلطان‌ اویس‌) بنا شد. در این‌ مدرسه‌ فقه‌ حنفی‌ و شافعی‌ و علوم‌ دینی‌ تدریس‌ می‌شد و موقوفه‌های‌ بسیاری‌ به‌ آن‌ اختصاص‌ داشت‌ (غیاثی‌ ص‌90ـ 91 حمودی‌ اعظمی‌ ص‌101 غازی‌ رجب‌ محمد ص‌369). چون‌ چنین‌ مجموعه‌ای‌ به‌ عنوان‌ یك‌ واحد ساختمانی‌ تا آن‌ زمان‌ ساخته‌ نشده‌ بود معماری‌ آن‌ شایان‌ توجه‌ است‌. ورودی‌ آن‌ به‌ شیوه‌ معماری‌ سلجوقی‌ ساخته‌ شده‌ و گنبد خیاره‌دار آن‌ در عراق‌ منحصر به‌فرد است‌ (فیلون‌ ص‌248 برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کنید به مرجانیه‌ * مدرسه‌).

خان مرجان‌ كاروانسرایی‌ است‌ كه‌ خواجه‌ مرجان‌ در 760 وقف‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ كرد. این‌ كاروانسرا بین‌ كاروانسراهای‌ عراق‌ تنها نمونه‌ای‌ است‌ كه‌ صحن‌ رو باز دارد (غازی‌ رجب‌ محمد ص‌385). یكی‌ از طولانی‌ترین‌ كتیبه‌های‌ وقف‌ از سده‌های‌ میانی‌ در این‌ كاروانسرا وجود دارد. كیفیت‌ تحسین‌آمیز مصالح‌ آجری‌ و شیوه‌ طاق‌بندی خان‌ مرجان‌ آن‌ را در زیبایی‌ همانند یك‌ كاخ‌ ساخته‌ است‌ (هیلن‌ برند 1994 ص‌361). از دیگر آثار خواجه‌ مرجان‌ بنای‌ دارالشفاء است‌ كه‌ هم‌اكنون‌ از اوقاف‌ مدرسه‌ آلیانس‌ یهودی‌ محسوب‌ می‌شود (غیاثی‌ ص‌91 شریف‌ یوسف‌ همانجا).

مدرسه‌ مسعودیه‌ را مسعودبن‌ سدیدالدوله‌ در بغداد بنیان‌ نهاد و ساخت‌ آن‌ در عهد سلطان‌احمد پایان‌ پذیرفت‌. آن‌گونه‌ كه‌ از منابع‌ برمی‌آید این‌ مدرسه‌ بنای‌ زیبایی‌ داشته‌ كه‌ از بین‌ رفته‌ است‌. مدرسه‌ مسعودیه‌ مانند مدرسه‌ مستنصریه‌ به‌ هر چهار مذهب‌ فقهی‌ اهل‌ سنت‌ اختصاص‌ داشته‌ است‌ (رجوع کنید به غیاثی‌ ص‌94 حمودی‌ اعظمی‌ ص‌114ـ115).

در دو بنای‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ و خان مرجان‌ از شیوه‌ معماری‌ منطقه‌ای‌ پیروی‌ شده‌ و استفاده‌ از طاقهای‌ متقاطع‌ در آنها به‌ پیروی‌ از همین‌ شیوه‌ است‌ و معماری‌ جلایریان‌ را براساس‌ همین‌ دو بنا می‌توان‌ ارزیابی‌ كرد. با وجود این‌ جلایریان‌ شیوه‌ محلی‌ را در به‌كارگیری‌ تزئینات‌ آجركاری‌ با آجرهای‌ هندسی‌شكل‌ و گچبری‌ و نیز اجرای‌ كتیبه‌ها در سطح‌ بالایی‌ اجرا نمودند ( > فرهنگ‌ هنر < ذیل‌ "Jalayirid" هیلن‌برند 1999 ص‌212).

معماری‌ اصلاحی‌ و الحاقی‌. این‌ معماری‌ شامل‌ تعمیرات‌ و اصلاحاتی‌ است‌ كه‌ جلایریان‌ در عتبات‌ عالیات‌ انجام‌ داده‌اند. حسن‌ بزرگ‌ كه‌ در آبادی‌ بغداد و نجف‌ اهتمام‌ جدی‌ داشت‌ به‌ همراه‌ همسرش‌ دلشاد خاتون‌ * به‌ ساخت‌ بناها و انجام‌ دادن‌ امور خیریه‌ توجه‌ بسیاری‌ داشت‌ (شریف‌ یوسف‌ ص‌516). او تعمیرات‌ گسترده‌ای‌ در حرم‌ امام‌ هادی‌ و امام‌ عسكری‌ (عسكریین‌) علیهماالسلام‌ در سامرا بر روی‌ گنبد گلدسته‌ها حرم‌ و رواقهای‌ آستانه‌ انجام‌ داد. همچنین‌ ضریح‌ را تكمیل‌ كرد و در خارج‌ از شهر محلی‌ را به‌ دفن‌ اموات‌ اختصاص‌ داد و دستور داد دیگر كسی‌ را در صحن‌ حرم‌ عسكریین‌ دفن‌ نكنند (صحتی‌ سردرودی‌ ص‌80).

در 767 سلطان‌ اویس‌ تعمیرات‌ حرم‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام‌ را در كربلا آغاز نمود. با مرگ‌ او فرزندش‌ سلطان‌ احمد در 786 این‌ كار را به‌ پایان‌ رساند. تاریخ‌ تعمیرات‌ مذكور در كتیبه‌ بالای‌ محراب‌ معروف‌ به‌ نحله‌ مریم‌ ثبت‌ شده‌ بود و این‌ كتیبه‌ از آثار حجاری‌ ایرانی‌ محسوب‌ می‌شد اما اكنون‌ محو گردیده‌ است‌. خواجه‌ مرجان‌ در دوران‌ سلطان‌ اویس‌ در ضلع‌ شرقی صحن‌ حرم‌ امام‌ حسین‌ مسجدی‌ با منار زیبا بنا كرد كه‌ اكنون‌ از بین‌ رفته‌ است‌. سلطان‌ احمد نیز از 793 بر تزئینات‌ دو منار حرم‌ افزود (خیاط‌ 1407 ب‌ ص‌266 طعمه‌ ص‌83ـ85). حرم‌ امام‌ كاظم‌ و امام‌ جواد (كاظمین‌) علیهماالسلام‌ در 769 به‌ دستور سلطان‌ اویس‌ ترمیم‌ و دیوارهای‌ صحن‌ كاشی‌كاری‌ شد. دو صندوق‌ مرمرین منقوش‌ نیز بر مزار این‌دو امام‌ نهاده‌ شد. همچنین‌ یك‌ گنبد دیگر و دو منار به‌ بنای‌ سابق‌ افزوده‌ گردید. ساختمان‌ دیگری‌ نیز در اطراف‌ بنای‌ اصلی‌ ساختند كه‌ به‌ سبب‌ تغییراتی‌ كه‌ در دوره‌های‌ بعدی‌ در آن‌ اعمال‌ شد امروز اثری‌ از آن‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ (حمودی‌ اعظمی‌ ص‌114 خیاط‌ 1407 الف‌ ص‌219). مصالح‌ پراكنده‌ای‌ كه‌ در گذشته‌ در اطراف‌ مزار سلطان‌ اویس‌ در گورستان‌ شادباد (شادی‌ آباد) مشایخ‌ در شش‌ كیلومتری‌ جنوب‌شرقی‌ تبریز بود وجود مقبره‌ای‌ بر مزار سلطان‌ اویس‌ را محتمل‌ می‌سازد. سنگ‌ قبر او از سنگ‌ سیاه شفاف‌ با سنگ‌نوشته‌ای‌ به‌ خط‌ ثلث‌ با حجاری‌ نفیس‌ و حاكی‌ از كیفیت‌ هنر حكاكی‌ هنرمندان‌ آن‌ دوره‌ سالم‌ مانده‌ است‌ (كارنگ‌ ج‌1 ص‌617ـ 618 628 سلماسی‌زاده‌ ص‌280ـ281).

د) ضرب‌ سكه‌. نظام‌ پولی‌ حكومت‌ جلایریان‌ براساس‌ دینار طلا و درهم‌ نقره‌ بود و به‌ سبب‌ اوضاع‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ در شهرهای‌ داخل‌ و خارج‌ عراق‌ سكه‌های‌ گوناگونی‌ از نظر شكل‌ و حجم‌ و عیار ضرب‌ می‌شد. به‌ سبب‌ اختلاف‌ ارزشی‌ سكه‌های‌ ضرب‌ شده‌ مبادلات‌ اقتصادی‌ و تجاری‌ بین‌ شهرهای‌ عراق‌ و نیز بین‌ بغداد و تبریز آسان‌ نبود به‌طوری‌ كه‌ گاه‌ ارزش‌ یك‌ درهم‌ در ابتدای‌ حكومت‌ یك‌ سلطان‌ به‌ شدت‌ افزایش‌ و در پایان‌ حكومت‌ او بسیار كاهش‌ می‌یافت‌ (عانی‌ ص‌328ـ329 نیز رجوع کنید به مازندرانی‌ ص‌48 91).

سكه‌هایی‌ كه‌ در این‌ دوره‌ در بغداد متداول‌ بودند از نظر ارزش‌ با سكه‌های‌ عباسی‌ تفاوت‌ چندانی‌ نداشتند. در این‌ دوره‌ دو نوع‌ دینار طلا در بغداد رایج‌ بود: عوال‌ (الْعوال‌) كه‌ متعلق‌ به‌ دوره‌ عباسیان‌ بود و دینار مرسله‌ كه‌ در دوره‌ جلایریان‌ رواج‌ یافت‌ (عزاوی‌ ص‌60).

با آنكه‌ در 698 در دوره‌ ایلخانان‌ به‌ ضرب‌ درهمهای‌ هم‌ارزش‌ امر شده‌ بود درهمها از نظر حجم‌ و وزن‌ تفاوت‌ داشتند (عانی‌ ص‌332 عزاوی‌ ص‌52).
از بررسی‌ سكه‌های‌ دینار موجود در موزه‌ها مشخص‌ شده‌ است‌ كه‌ همه‌ سكه‌های‌ طلا در بغداد ضرب‌ شده‌اند به‌ جز سكه‌ای‌ به‌ تاریخ‌ 790 كه‌ در حله‌ و سكه‌ای‌ به‌ تاریخ‌ 780 متعلق‌ به‌ سلطان‌ احمد كه‌ در تبریز ضرب‌ شده‌اند (عانی‌ ص‌333).

در حكومت‌ جلایریان‌ در بسیاری‌ از شهرها درهم‌ ضرب‌ می‌شد كه‌ نشان‌دهنده‌ میزان‌ نفوذ آنان‌ است‌. این‌ شهرها عبارت‌ بودند از: بغداد بصره‌ حله‌ واسط‌ تبریز آمل‌ ارزروم‌ اردبیل‌ اران‌ موصل‌ حویزه‌ شروان‌ عمادیه‌ باكو مراغه‌ و اربیل‌ (ترابی‌ طباطبائی‌ ص‌108ـ124 عانی‌ ص‌337ـ338 لین‌ ـ پول‌ ج‌10 ص‌128ـ131). با اینكه‌ سكه‌های‌ مسی‌ (فلْس‌) در بغداد متداول‌ بوده‌ (رجوع کنید به حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌35 قلقشندی‌ ج‌4 ص‌422) عانی‌ (ص‌332) مدعی‌ است‌ كه‌ در دوره‌ جلایریان‌ سكه‌ مسی‌ ضرب‌ نشده‌ است‌. سكه‌های‌ مسی‌ شناخته‌ شده‌ اینها هستند: سكه‌ای‌ به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ (محل‌ ضرب‌ نامشخص‌) سكه‌ای‌ به‌ نام‌ سلطان‌ احمد (محل‌ ضرب‌ تبریز) و سكه‌ای‌ به‌ نام‌ سلطان‌ ولد (ترابی‌ طباطبائی‌ ص‌117 120 124).

سكه‌های‌ جلایریان‌ مانند سكه‌های‌ دوره‌ ایلخانی‌ غیرتصویری‌اند. معمولا روی‌ سكه‌ها اسم‌ و لقب‌ سلاطین‌ و در حاشیه‌ آنها سال‌ و محل‌ ضرب‌ حك‌ می‌شد. پشت‌ سكه‌ها عبارات «لااله‌الاالله‌» و «محمد رسول‌الله‌» را در وسط‌ و اسامی‌ خلفای‌ راشدین‌ را در حاشیه‌ نقش‌ می‌كردند. در یكی‌ از سكه‌های‌ حسن‌ بزرگ‌ اسامی‌ دوازده‌ امام‌ در حاشیه‌ نقش‌ بسته‌ است‌. در سكه‌های‌ سلطان‌ اویس‌ و سلطان‌ حسین‌ عباراتی‌ مانند حسبی‌الله‌ و الحمدلله‌ نیز آمده‌ است‌. غیر از تعداد زیادی‌ از سكه‌های‌ حسن‌ بزرگ‌ كه‌ نام‌ او بر آنها به‌ اویغوری‌ ثبت‌ گردیده‌ بقیه‌ مكتوبات‌ سكه‌ها به‌ زبان‌ عربی‌ و به‌ خط‌ كوفی‌ است‌. تزئینات‌ مختصر این‌ سكه‌ها اغلب‌ به‌ شكل‌ بیضی‌ و دایره‌ ساده‌ یا زنجیره‌ای‌ شكل‌ است‌ (همان‌ ص‌108ـ124 عانی‌ ص‌336ـ337).

سلاطین‌ جلایری‌ در سكه‌زنی‌ شیوه‌ ایلخانیان‌ را با اجرایی‌ نازل‌ به‌ كار گرفتند. تلاش‌ آنان‌ برای‌ تنوع‌ بخشی‌ به‌ سكه‌ها چندان‌ هنرمندانه‌ نبود (میچل‌ ـ براون‌ ص‌199). از مهر پادشاهان‌ جلایری‌ تنها مهر سلطان‌ احمد موجود است‌ كه‌ به‌ خط‌ كوفی‌ است‌ (قائم‌مقامی‌ ص‌126).

ه) فلزكاری‌. فلزكاری‌ در زمان‌ جلایریان‌ تحت‌ تأثیر مكتب‌ فلزكاری‌ ایلخانی‌ كه‌ اغلب‌ كارگاههای‌ آن‌ در تبریز بود منشأ پیدایش‌ شیوه‌ محلی‌تری‌ شد كه‌ حاكی‌ از وحدت‌ فرهنگی‌ عراق‌ و غرب‌ ایران‌ بود. از آثاری‌ كه‌ می‌توان‌ آنها را ثمره‌ این‌ شیوه‌ دانست‌ ساخت‌ ابریقهایی‌ با لوله‌هایی‌ بر بدنه‌ یا گردن‌ یا دهانه‌ است‌ كه‌ تا پیش‌ از آن‌ در موصل‌ و عراق‌ شمالی‌ رواج‌ داشت‌ و برای‌ نخستین‌ بار در ایران‌ نیز تولید گردید (آلن‌ ص‌182). از آثار فلزی‌ این‌ دوره‌ ظرف‌ فلزی‌ بزرگی‌ به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ با كتیبه‌های‌ متعدد است‌ كه‌ در موزه‌ ملی‌ ایران‌ نگهداری‌ می‌شود (عانی‌ ص‌247). از اشیای‌ فلزی‌ نفیسی‌ از طلا و نقره‌ متعلق‌ به‌ دوره‌ جلایریان‌ نیز گزارشهایی‌ وجود دارد از جمله‌ قندیلهای‌ طلا و نقره‌ در حرم‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام‌ درهای‌ نقره‌ای حرم‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ همچنین‌ قندیلهایی‌ از طلا كه‌ سلطان‌ اویس‌ برای‌ كعبه‌ هدیه‌ كرد (ابن‌بطوطه‌ ج‌1 ص‌189 231 فاسی‌ ج‌1 ص‌193).

و) شیشه‌گری‌ و پارچه‌بافی‌. شیشه‌گری‌ در این‌ دوره‌ به‌ سبب‌ پیشینه‌ درخشان‌ آن‌ در عراق‌ از سطح‌ مطلوبی‌ برخوردار بود و تولیدات‌ شیشه‌ای‌ از آنجا به‌ دیگر سرزمینها صادر می‌شد (عانی‌ ص‌250). در دوره‌ جلایری‌ شهرهای‌ واسط‌ و تكریت‌ مركز این‌ هنر بود و برخی‌ از اشیای‌ به‌ جا مانده‌ از آن‌ دوران‌ از قبیل‌ مركب‌دان‌ در موزه‌های‌ عراق‌ نگهداری‌ می‌شد (همانجا).

پارچه‌بافی‌ نیز همچون‌ قبل‌ پررونق‌ بود و شهر بغداد كه‌ در گذشته‌ محل‌ تولید پارچه‌های‌ مرغوب‌ بود در دوره‌ جلایریان‌ همچنان‌ در این‌ صنعت‌ پیشرو بود و از میان‌ انواع‌ پارچه‌هایی‌ كه‌ در این‌ دوره‌ تولید گردید پارچه‌های‌ كتان‌ حریر و حریر با بافت‌ زری‌ شهرت‌ بیشتری‌ داشتند (همان‌ ص‌244). ابن‌بطوطه‌ (ج‌1 ص‌189230ـ231) از وجود این‌ منسوجات‌ حریر در اماكن‌ مقدس‌ و مساجد نجف‌ كربلا و حله‌ گزارش‌ داده‌ است‌. مازندرانی‌ (ص‌242) نیز از پارچه‌های‌ حریری‌ كه‌ در 741 در خزانه‌ تبریز از آنها نگهداری‌ می‌شده‌ و احتمالا بسیار نفیس‌ بوده‌اند خبر داده‌ است‌.

پارچه‌های‌ مرغوب‌ نخی‌ ابریشمی‌ و غیره‌ كه‌ در بغداد تولید می‌شد علاوه‌ بر تبریز به‌ مناطق‌ دیگر از جمله‌ مصر نیز صادر می‌گردید (قلقشندی‌ ج‌5 ص‌102). این‌ پارچه‌ها را در زمان‌ سلطان‌ احمد به‌ سلاطین‌ دیگر كشورها هدیه‌ می‌دادند كه‌ نشان‌دهنده‌ نفاست‌ آنهاست‌ (رجوع کنید به ابن‌صیرفی‌ ج‌1 ص‌62).

ز) موسیقی‌. سلاطین‌ جلایری‌ اهل‌ موسیقی‌ و دوستدار آن‌ بودند و از این ‌رو هنر موسیقی‌ در دوره‌ آنها رونق‌ گرفت‌. سلطان‌ اویس‌ موسیقی‌ می‌دانست‌ و با كتاب‌ ادوار آشنا بود (عانی‌ ص‌257). سلطان‌ احمد نیز آثاری‌ در زمینه‌ موسیقی‌ تألیف‌ كرده‌ است‌ (دولتشاه‌ سمرقندی‌ ص‌306).

مشهورترین‌ موسیقیدان‌ این‌ دوره‌ عبدالقادر غیبی‌ مراغی‌ * (متوفی‌ 838) است‌ كه‌ همدم‌ سلطان‌ اویس‌ و فرزندانش‌ سلطان‌ حسین‌ و سلطان‌ احمد بود و در تقویت‌ سطح‌ موسیقی‌ در آن‌ زمان‌ تأثیر فراوان‌ داشت‌ (خواندمیر ج‌3 ص‌578 عانی‌ ص‌257ـ258). از دیگر استادان‌ موسیقی‌ این‌ دوره‌ احمدبن‌ یحیی‌بن‌ محمد بكری‌ شهرزوری‌ (متوفی‌ 741) است‌ كه‌ تصانیف‌ مشهوری‌ دارد (ابن‌حجر عسقلانی‌ 1414 ج‌1 ص‌335). احمدبن‌ محمد تلعفری‌ (متوفی‌ 811) نوازنده‌ زبردست‌ قانون‌ نیز از مشاهیر این‌ دوره‌ است‌ (ابن‌حجر عسقلانی‌ 1387ـ 1396 ج‌6 ص‌115ـ116 سخاوی‌ ج‌2 ص‌217).

منابع‌: ابن‌بطوطه‌ رحلة‌ ابن‌بطوطة چاپ‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌ بیروت‌ 1407/1987 ابن‌حجر عسقلانی انباء الغمر بأبناء العمر حیدرآباد دكن‌ 1387ـ1396/ 1967ـ1976 همو الدررالكامنة‌ فی‌ اعیان‌المائة‌ الثامنة بیروت‌ 1414/1993 ابن‌ صیرفی‌ نزهة‌النفوس‌ و الابدان‌ فی‌ تواریخ‌الزمان‌ چاپ‌ حسن‌ حبشی‌ ج‌1] قاهره‌ [1970 ولید اعظمی‌ جمهرة‌ الخطاطین‌ البغدادیین‌ بغداد 1409/1989 مهدی‌ بیانی‌ احوال‌ و آثار خوش‌نویسان تهران‌ 1345ـ1358ش‌ جمال‌ ترابی‌ طباطبائی‌ سكه‌های‌ شاهان‌ اسلامی‌ ایران‌ تهران‌] 1350ش‌[زكی‌ محمدحسن‌ الفنون‌ الایرانیة فی‌العصر الاسلامی‌ بیروت‌ 1401/1981 حمدالله‌ مستوفی‌ نزهةالقلوب‌ خالد خلیل‌ حمودی‌ اعظمی‌ الزخارف‌ الجداریة فی‌ آثار بغداد بغداد 1980 خواندمیر جعفر خیاط‌ «الكاظمیة‌ فی‌المراجع‌ الغربیة‌» در موسوعة العتبات‌ المقدسة ج‌9: قسم‌الكاظمین جزء1 تألیف‌ جعفر خلیلی‌ بیروت‌: مؤسسه‌الاعلمی‌ للمطبوعات‌ 1407 الف‌ همو «كربلاء فی‌المراجع‌الغربیة‌» در موسوعة‌ العتبات‌المقدسة ج‌8: قسم‌ كربلا تألیف‌ جعفر خلیلی‌ بیروت‌: مؤسسة‌ الاعلمی‌ للمطبوعات‌ 1407 ب‌ دوست‌محمد هروی‌ دیباچه‌ دوست‌محمد گواشانی‌ هروی‌ در نجیب‌ مایل‌ هروی‌ كتاب‌ آرایی‌ در تمدن‌ اسلامی‌ مشهد 1372ش‌ دولتشاه‌ سمرقندی‌ كتاب‌ تذكرة‌الشعراء چاپ‌ ادوارد براون‌ لیدن‌ 1318/1901 علی‌ راهجیری‌ تاریخ‌ مختصر خط‌ و سیر خوشنویسی‌ در ایران‌ تهران‌]? 1345ش‌ [محمدبن‌ عبدالرحمان‌ سخاوی‌ الضوء اللامع‌ لاهل‌ القرن‌ التاسع‌ قاهره‌: دارالكتاب‌ الاسلامی‌] بی‌تا [جواد سلماسی‌زاده‌ «قبر معزالدین‌ سلمان‌ اویس‌ ایلكانی‌ در شادی‌آباد مشایخ‌» وحید دوره‌13 ش‌3 (خرداد 1354) شریف‌ یوسف‌ تاریخ‌ فن‌ العمارة‌ العراقیة‌ فی‌ مختلف‌ العصور] بغداد [1982 محمد صحتی‌ سردرودی‌ سیمای‌ سامراء: سینای‌ سه‌ موسی‌ تهران‌ 1374ش‌ سلمان‌ هادی‌ طعمه‌ تاریخ‌ مرقد الحسین‌ و العباس (علیهماالسلام‌ ) بیروت‌ 1416/1996 نوری‌ عبدالحمید عانی‌ العراق‌ فی‌العهد الجلائری‌ بغداد 1986 عباس‌ عزاوی‌ تاریخ‌النقود العراقیة‌ لمابعد العهود العباسیة‌ من‌ سنة‌ 656هـ 1258م‌ الی‌ سنه‌ 1335هـ 1917م‌ بغداد 1337/1958 غازی‌ رجب‌محمد العمارة‌ العربیة‌ فی‌ العصر الاسلامی‌ فی‌ العراق‌ بغداد 1989 عبدالله‌بن‌ فتح‌الله‌ غیاثی‌ التاریخ‌ الغیاثی‌: الفصل‌ الخامس‌ من‌ سنه‌ 656ـ891ه/ 1258ـ 1486م‌ چاپ‌ طارق‌ نافع‌ حمدانی‌ بغداد 1975 محمدبن‌ احمد فاسی‌ شفاءالغرام‌ بأخبار البلدالحرام‌ چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌ بیروت‌ 1405/1985 جهانگیر قائم‌ مقامی‌ «مهرها طغراها و توقیع‌های‌ پادشاهان‌ ایران‌ از ایلخانیان‌ تا پایان‌ قاجاریه‌» مجله‌ بررسیهای‌ تاریخی‌ سال‌4 ش‌2 و 3 (خرداد ـ شهریور 1348) قلقشندی‌ عبدالعلی‌ كارنگ‌ آثار و ابنیه‌ تاریخی‌ شهرستان‌ تبریز در آثار باستانی‌ آزربايجان‌ ج‌1 تهران‌: انجمن‌ آثار ملی‌ 1351ش‌ روی‌ گونثالث‌ د كلاویخو سفرنامه‌ كلاویخو ترجمه‌ مسعود رجب‌نیا تهران‌ 1344ش‌ آن‌ ـ ماری‌ كوركیان‌ و ژان‌پیر سیكر باغهای‌ خیال‌: هفت‌ قرن‌ مینیاتور ایران‌ ترجمه‌ پرویز مرزبان‌ تهران‌ 1377ش‌ عبدالله‌بن‌ محمد مازندرانی‌ رساله‌ فلكیه‌ در علم‌ سیاقت‌ چاپ‌ والتر هینتس‌ ویسبادن‌ 1331ش‌ احمدبن‌ حسین‌ منشی‌قمی‌ گلستان‌ هنر چاپ‌ احمد سهیلی‌ خوانساری‌ تهران‌ 1359ش‌ ولادیمیر فئودوروویچ‌ مینورسكی‌ تاریخ‌ تبریز ترجمه‌ و تحشیه‌ عبدالعلی‌ كارنگ‌ تبریز 1337ش‌ دونالد نیوتن‌ ویلبر و لیزا گولومبك‌ معماری‌ تیموری‌ در ایران‌ و توران‌ ترجمه‌ كرامت‌الله‌ افسر و محمدیوسف‌ كیانی‌ تهران‌ 1374ش‌ میرعلی‌بن‌ میرباقر هروی‌ مدادالخطوط‌ در نجیب‌ مایل‌ هروی‌ همان‌ منبع

James Wilson Allan، "Metalwork"، in The Arts of Persia ، ed. R. W. Ferrier، New Haven: Yale University Press، 1989; Sheila S. Blair and Jonathan M. Bloom، The art and architecture of Islam: 1250-1800 ، Middlesex، Engl.1995، Sheila R. Canby، Persian painting ، London 1997; The Dictionary of art ، ed. Jane Turner، New York: Grove، 1998، s.vv. "Islamic art. III .4. V. C : Iraq and Iran ، C. 1350-C. 1400" (by Julie Badiee)، "Jalayirid"، "ibid.1: Ahmad Jalayir" (`by Basil Gray); Robert Hillenbrand، Islamic architecture: form، function and meaning ، Edinburgh 1994; idem، Islamic art and architecture ، London 1999; Stanley Lane-Poole، Catalogue of Oriental coins in the British Museum ، London 1875-1890، repr. Bologna 1967; H. Mitchell - Brown، "Coins"، in The Arts of Persia ، ibid; Helen Philon، "Iraq"، in Architecture of the Islamic world ، ed. George Michell، London: Thames and Hudson، 1984; H. R. Roemer، "Timur in Iran"، in The Cambridge history of Iran ، vol.6، ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart، Cambridge 1986.

/ اكرم‌ ارجح‌ /


آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!



جلایر

طایفه‌ای‌ بزرگ‌ از مغولان‌. آنان‌ از گروه‌ مغولان‌ درْلكین‌ (عوام‌) در برابر مغولان‌ نیرون‌ (اصیل‌) بودند (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌40ـ41 145). طایفه‌ جلایر از این‌ ده‌ شعبه‌ تشكیل‌ می‌شد: جات‌ توقْراؤت‌ قنگقاؤت‌ كومْساؤت‌ أوریات‌ نیلْقان‌ كوركین‌ طولانْگْقیت‌ بوری‌ و شنْكقوت‌. آنان‌ پیش‌ از قرن‌ هفتم‌ در اطراف‌ رودخانه‌های‌ اونن‌ و كلوران‌ در مغولستان‌ می‌زیستند لیكن‌ نخستین‌ مسكن‌ آنها ظاهرا در قراقروم‌ بوده‌ است‌ (رجوع کنید به همان‌ ج‌1 ص‌66 229ـ 230 با ضبط‌ اونان‌ ج‌1 ص‌219 حمدالله‌ مستوفی‌ ص‌564ـ565).

چینیها طایفه‌ جلایر را در دوره‌ قیدوخان‌ ششمین‌ نیای‌ چنگیز قتل‌ عام‌ كردند. نجات‌یافتگان‌ در جستجوی‌ اراضی‌ جدید مادر قیدوخان‌ و هشت‌ برادر او را كشتند اما خود به‌ دست‌ گروهی‌ دیگر از جلایرها كه‌ طرفدار قیدوخان‌ بودند به‌ قتل‌ رسیدند و فرزندانشان‌ اسیر و برده‌ قیدوخان‌ شدند (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌229ـ231 گروسه‌ ص‌317 323).

طایفه‌ جلایر از آغاز كشورگشاییهای‌ چنگیزخان‌ در تمام‌ متصرفات‌ مغولان‌ از چین‌ تا آناطولی‌ پراكندند (رجوع کنید به اولیا چلبی‌ ج‌4 ص‌135) و رهبران‌ آنان‌ صاحب‌ مقام‌ شدند. موقلی‌ جلایر كه‌ چینیها به‌ او لقب‌ كویانگ‌ (خان‌ بزرگ‌) داده‌ بودند یكی‌ از فرماندهان‌ سپاه‌ چنگیز و فاتح‌ اصلی‌ چین‌ شمالی‌ بود (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌65ـ66 گروسه‌ ص‌333ـ 334 366 381) اولدور قورجی‌ جلایر شحنه‌ چهار اردوی‌ بزرگ‌ مغول‌ و رابوركه‌ جلایر یكی‌ از سه‌ فرمانده‌ اصلی‌ لشكركشیهای‌ اولیه‌ چنگیز به‌ ماوراءالنهر و ایران‌ بودند. فرزندان‌ و اعقاب‌ جوجی‌ ترْمله‌ جلایر (از امرای‌ چنگیز) به‌ ویژه‌ ایلكانویان‌ (امیر بزرگ‌ عصر هولاكوخان‌) از آغاز دولت‌ ایلخانان‌ ایران‌ (حك:654ـ750) مناصب‌ مهمی‌ همچون‌ شحنگی‌ ممالك‌ ملازمت‌ و سرپرستی‌ شاهزادگان‌ بزرگ‌ حكومت‌ نواحی‌ وسیع‌ و فرماندهی‌ هزاره‌های‌ جنگی‌ را در اختیار داشتند و پس‌ از انقراض‌ سلسله‌ ایلخانان‌ حكومت‌ جلایریان‌ را در عراق‌ عرب‌ و آزربايجان‌ بنیان‌ نهادند (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌67ـ68 وصاف‌الحضره‌ ص‌423 502 ابن‌عنبه‌ ص‌16ـ 17 نیز رجوع کنید به جلایریان‌ * ). تكوجنه‌/ جینانوین‌ جلایر از امرای‌ هولاكو نیز در 658 شبانكاره‌ فارس‌ را تصرف‌ كرد (وصاف‌الحضره‌ ص‌424 تاریخ‌ شاهی‌ قراختائیان‌ ص‌168ـ173). سرْتاق‌ نویان‌ جلایر كه‌ به‌ روایتی‌ جد قبیله‌ قاجار است‌ نیز در دوران‌ اباقاخان‌ (حك: 663ـ680) اتابك‌ و سپهسالار ارغون‌ خان‌ در خراسان‌ و مازندران‌ بود (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ ج‌1 ص‌71 709 اعتمادالسلطنه‌ ج‌1 ص‌62ـ63).

در سده‌ هشتم‌ خجند سرزمین‌ طایفه‌ جلایر بود. پس‌ از انقراض‌ سلسله‌ اول‌ خانات‌ چغتای‌ ماوراءالنهر (حك: 624ـ 760 رجوع کنید به سلیمان‌ ج‌2 ص‌508ـ509) امیر بایزید جلایر حكومت‌ خجند را تصاحب‌ كرد اما تغلق‌ تیمور جد سلسله‌ دوم‌ چغتاییان‌ مغولستان‌ در 763 او را كشت‌ (معین‌الدین‌ نطنزی‌ ص‌117 209) و پسرش‌ علی‌ درویش‌ و دامادش‌ امیرموسی‌ به‌ امیرحسین‌ قراوناس‌ حاكم‌ ماوراءالنهر پیوستند و پس‌ از قتل‌ امیرحسین‌ به‌ دست‌ تیمور در 771 به‌ اطاعت‌ او در آمدند. امیربهرام‌ جلایر نیز از سرداران‌ تیمور بود و در بسیاری‌ از جنگهای‌ وی‌ شركت‌ داشت‌ (رجوع کنید به حافظ‌ ابرو ج‌1 ص‌392ـ 394 410 419 461ـ462 معین‌الدین‌ نطنزی‌ 234ـ235 240 247 297 عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ ج‌1 ص‌314 336 373ـ381). پس‌ از آنكه‌ به‌ دستور تیمور شورش‌ طایفه‌ جلایر در 778 به‌ سركردگی‌ عادل‌ شاه‌ (پسر و جانشین‌ امیر بهرام‌ جلایر) سركوب‌ شد این‌ طایفه‌ میان‌ سایر طوایف‌ پراكنده‌ شدند (واله ‌اصفهانی‌ ص‌104ـ105 بارتولد ص‌245ـ246).

به‌ گفته‌ اولیا چلبی‌ در قرن‌ یازدهم‌ (همانجا) گروهی‌ از جلایرها در آناطولی‌ زندگی‌ می‌كردند و در میان‌ مردم‌ بومی‌ آن‌ سرزمین‌ با عنوان‌ تحقیرآمیز «آقچه‌ قوینلو» (آقچه‌: رنگ‌ پریده‌) شهرت‌ داشتند. در نیمه‌ دوم‌ سده‌ نهم‌ شماری‌ از جلایرها در كرمان‌ و بم‌ سكونت‌ داشتند (یزدی‌ ص‌154 159). برخلاف‌ نظر مینورسكی‌ (رجوع کنید به میرزاسمیعا 1980 تعلیقات‌ ص‌170) در همین‌ سده‌ گروههای‌ بسیاری‌ از جلایرها در استرآباد می‌زیستند و در سازمان‌ اداری‌ صفویان‌ حاكم‌ جلایر تابع‌ بیگلربیگی‌ استرآباد بود (میرزاسمیعا 1332ش‌ ص‌83). جلایریهای‌ استرآباد در 861 پس‌ از تصرف‌ این‌ سرزمین‌ به‌ دست‌ جهانشاه‌قراقوینلو * به‌ اطاعت‌ قراقوینلوها در آمدند (طهرانی‌ ص‌35 روملو ج‌11 ص‌379). در 865 سلطان‌ ابوسعید تیموری‌ (حك: 855ـ873) كه‌ از جلایریهای‌ استرآباد بیمناك‌ بود بسیاری‌ از سران‌ آنها را كشت‌ (روملو ج‌11 ص‌416 تتوی‌ و دیگران‌ ص‌153).

جلایرها در عصر صفویه‌ از گروههای‌ بزرگ‌ مردم‌ نواحی‌ مرو نسا و ابیورد بودند (اسكندر منشی‌ ج‌1 ص‌577 603 نیز رجوع کنید به مستوفی‌ ص‌405) و در دوره‌ سلطان‌ حسین‌ صفوی‌ (حك:1105ـ1135) بخشی‌ از ارتش‌ چریك‌ دولت‌ صفویه‌ را تشكیل‌ می‌دادند (مستوفی‌ ص‌398). جلایرهای‌ خراسان‌ در دوره‌ نادرشاه‌ (حك: 1148ـ1160) اعتبار فراوان‌ یافتند (مروی‌ ج‌1 ص‌47). طهماسب‌قلی‌ خان‌ جلایر (متوفی‌ 1160) به‌ سبب‌ كفایت‌ و لیاقت‌ خود و شجاعتهای‌ اتباعش‌ وكیل‌الدوله‌ شد و بر تمام‌ متصرفات‌ شرقی‌ نادرشاه‌ از تته‌ و سند تا تبت‌ حكومت‌ كرد (همان‌ ج‌3 ص‌1189ـ1190 استرآبادی‌ ص‌31 352ـ353). گروهی‌ از جلایریان‌ كه‌ در شبرغان‌ زندگی‌ می‌كردند در 1149ـ1150 به‌ اطاعت‌ نادرشاه‌ در آمدند (استرآبادی‌ ص‌293). در كشمكش‌ بین‌ طرفداران‌ حكومت‌ صفویه‌ و افشاریان‌ یوسف‌ علی‌خان‌ جلایر حاكم‌ مشهد در به‌ سلطنت‌ رسیدن‌ دوباره‌ شاهرخ‌ در 1163 سهم‌ عمده‌ای‌ داشت‌ (مرعشی‌ صفوی‌ ص‌132ـ138 مرعشی‌ ص‌122ـ132 گلستانه‌ ص‌53ـ58).

حكومت‌ ناحیه‌ كلات‌ تا انقراض‌ قاجاریه‌ در اختیار خانهای‌ جلایر بود. صید محمدخان‌ جلایر در اواخر سلطنت‌ فتحعلی‌شاه‌ (1212ـ1250) به‌ خدمت‌ الله‌ قلی‌خان‌ حاكم‌ خیوه‌ در آمد و در 1246 در جنگ‌ با حاكم‌ آنجا كشته‌ شد (سپهر ج‌1 ص‌262ـ263 اعتمادالسلطنه‌ ج‌1 ص‌893ـ 894). پس‌ از صید محمدخان‌ برادرش‌ یلنگ‌توش‌خان‌ (طرب‌ نایینی‌ ص‌655) به‌ قصد كین‌خواهی‌ به‌ الله‌ قلی‌خان‌ پیوست‌. یلنگ‌توش‌خان‌ نیز بعد از چند سال‌ جنگ‌ و گریز مطیع‌ دولت‌ ایران‌ گشت‌ اما در 1264 به‌ دست‌ حسن‌خان‌ سالار كشته‌ شد (توحدی‌ ج‌3 ص‌241). پس‌ از او به‌ ترتیب‌ بهبودخان‌ و یلنگ‌توش‌خان‌ دوم‌ و پس‌ از فترتی‌ چند ساله‌ فتحعلی‌خان‌ فتح‌الملك‌ پسر یلنگ‌توش‌خان‌ دوم‌ حاكم‌ كلات‌ شدند (ییت‌ ص‌145 قاسمی‌ ص‌411 توحدی‌ ج‌3 ص‌341ـ349).

منابع‌: ابن‌عنبه‌ الفصول‌ الفخریة چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌ تهران‌ 1363ش‌ محمد مهدی‌ بن‌ محمدنصیر استرآبادی‌ جهانگشای‌ نادری چاپ‌ عبدالله‌ انوار تهران‌ 1341ش‌ اسكندرمنشی‌ اعتمادالسلطنه‌ اولیاچلبی‌ واسیلی‌ ولادیمیروویچ‌ بارتولد تاریخ‌ تركهای‌ آسیای‌ مركزی‌ ترجمه‌ غفار حسینی‌ تهران‌ 1376ش‌ تاریخ‌ شاهی‌ قراختائیان از مؤلفی‌ ناشناخته‌ در قرن‌ هفتم‌ چاپ‌ محمدابراهیم‌ باستانی‌ پاریزی‌ تهران‌: بنیاد فرهنگ‌ ایران‌ 1355ش‌ احمدبن‌ نصرالله‌ تتوی‌ و دیگران‌ تاریخ‌ الفی‌: تاریخ‌ ایران‌ و كشورهای‌ همسایه‌ در سال‌های‌ 850ـ984ه چاپ‌ علی‌ آل‌داود تهران‌ 1378ش‌ كلیم‌الله‌ توحدی‌ حركت‌ تاریخی‌ كرد به‌ خراسان‌ در دفاع‌ از استقلال‌ ایران‌ مشهد ج‌3 1366ش‌ عبدالله‌بن‌ لطف‌الله‌ حافظ‌ ابرو زبدة‌التواریخ‌ چاپ‌ كمال‌ حاج‌ سیدجوادی‌ تهران‌ 1380ش‌ حمدالله‌ مستوفی‌ تاریخ‌ گزیده‌ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ حسن‌ روملو احسن‌ التواریخ‌ چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ ج‌11 تهران‌ 1349ش‌ محمدتقی‌بن‌ محمدعلی‌ سپهر ناسخ‌ التواریخ چاپ‌ جهانگیر قائم‌مقامی‌ تهران‌ 1337ش‌ احمدسعید سلیمان‌ تاریخ‌ الدول‌ الاسلامیة‌ و معجم‌ الاسرالحاكمة قاهره‌] 1972[محمدجعفربن‌ محمدحسین‌ طرب‌ نایینی‌ جامع‌ جعفری‌: تاریخ‌ یزد در دوران‌ نادری‌ زندی‌ و عصر سلطنت‌ فتحعلی‌شاه‌ چاپ‌ ایرج‌ افشار تهران‌ 1353ش‌ ابوبكر طهرانی‌ كتاب دیار بكریه چاپ‌ نجاتی‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر آنكارا 1962ـ1964 چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1356ش‌ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌ مطلع‌ سعدین‌ و مجمع‌ بحرین‌ ج‌1 چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ تهران‌ 1353ش‌ ابوالفضل‌ قاسمی‌ خاوران‌: گوهر ناشناخته‌ ایران‌ مشتمل‌ بر تاریخ‌ و جغرافیا درگز و كلات‌] تهران‌ بی‌تا. [رنه‌ گروسه‌ امپراطوری‌ صحرانوردان‌ ترجمه‌ و تحشیه‌ عبدالحسین‌ میكده‌ تهران‌ 1353ش‌ ابوالحسن‌بن‌ محمدامین‌ گلستانه‌ مجمل‌التواریخ‌ چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌ تهران‌ 1344ش‌ محمدهاشم‌بن‌ محمد مرعشی‌ زبور آل‌داود: شرح‌ ارتباط‌ سادات‌ مرعشی‌ با سلاطین‌ صفویه چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌ تهران‌ 1379ش‌ محمدخلیل‌بن‌ داوود مرعشی‌ صفوی‌ مجمع‌ التواریخ‌ چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌ تهران‌ 1362ش‌ محمدكاظم‌ مروی‌ عالم‌آرای‌ نادری‌ چاپ‌ محمدامین‌ ریاحی‌ تهران‌ 1364ش‌ محمدحسین‌ مستوفی‌ آمار ملی‌ و نظامی‌ ایران‌ در 1128 یا تفصیل‌ عساكر فیروزی‌ مآثر شاه‌ سلطان‌ حسین‌ صفوی‌ چاپ‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌ در فرهنگ‌ ایران‌ زمین‌ ج‌20 (1353ش‌) معین‌الدین‌ نطنزی‌ منتخب‌ التواریخ‌ معینی‌ چاپ‌ ژان‌ اوبن‌ تهران‌ 1336ش‌ میرزا سمیعا تذكرة‌ الملوك چاپ‌ محمد دبیرسیاقی‌ تهران‌ 1332ش‌ محمدیوسف‌ واله‌ اصفهانی‌ خلدبرین‌: تاریخ‌ تیموریان‌ و تركمانان‌ چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌ تهران‌ 1379ش‌ عبدالله‌بن‌ فضل‌الله‌ وصاف‌ الحضره‌ تاریخ‌ وصاف چاپ‌ سنگی‌ بمبئی‌ 1269 حسن‌بن‌ شهاب‌ یزدی‌ جامع‌التواریخ‌ حسنی‌: بخش‌ تیموریان‌ پس‌ از تیمور چاپ‌ حسین‌ مدرسی‌ طباطبائی‌ و ایرج‌ افشار كراچی‌ 1987 چارلز ادوارد ییت‌ خراسان‌ و سیستان‌ ترجمه‌ قدرت‌الله‌ روشنی‌ زعفرانلو و مهرداد رهبری‌ تهران‌ 1365ش‌

Mirza Samia، Tadhkirat al-Muluk: a manual of Safavid adminstration (Circa 1137/1725 )، translated and explained by V. Minorsky، Cambridge 1980.

/ علی‌ پورصفر قصابی‌نژاد /


آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!



جاجیم

دست بافته ای پشمین منقش و غالبا مخصوص نواحی سردسیر.

برخی لغتنامه نویسان جاجیم را واژه ای فارسی دانسته اند (شاد ذیل «جاجم » حسنین داعی الاسلام دسوقی شتا ذیل واژه ) اما کاربرد واژگانی چون جاجم جیچیم و جیجیم در زبان ترکی ( د. ترک ذیل "Cicim" ) سبب شده که برخی دیگر آن را واژه ای ترکی به شمار آورند (پرهام و آزادی ج 2 ص 39 دهلوی فیروزالدین کنتوری ذیل «جاجم »).

در د. ترک (همانجا) آمده که جیجیم واژه ای ترکی مرکب از «جی جی » (به معنای قشنگ و پر نقش و نگار) و «یم » (ضمیر ملکی اول شخص مفرد به معنای مال من ) است . این واژه را ترکی زبانان زنجان ــ که از مهم ترین بافندگان جاجیم به شمار می روند ــ «جیجیم » در بیرجند «جاجم » و در مهاباد «جاجم » تلفظ می کنند ( رجوع کنید به رضائی ذیل «جاجم » فتاحی قاضی ص 59).

جنس جاجیم را نمد الوان (شاد همانجا دهخدا معین ذیل واژه ) پارچة پشمی ضخیم رنگارنگ (جمالزاده ذیل واژه ) پنبه یا پشم تابیدة بسیار زبر و خشن و بدون پرز (معین همانجا صدری افشار و دیگران ذیل واژه ) و پارچة کلفت پشمی یا ترکیبی از پنبه ای و پشمی (داعی الاسلام همانجا امینی ص 133) ذکر کرده اند اما اغلب تار و پود آن هر دو از پشم تابیده است ( د. ترک همانجا).

بر اساس شواهد باستان شناختی بافت جاجیم از دیرباز در میان ملل جهان معمول بوده است که از این میان دستبافتة جاجیمی قوم نازکا در پرو متعلق به سده های سوم تا هشتم میلادی شایان ذکر است (پرهام و آزادی ج 2 ص 346).

از پیشینة بافت جاجیم در ایران و جهان اسلام اطلاع چندانی در دست نیست . در قرن چهارم مؤلف حدودالعالم انواع بافته هایی را که با جاجیم سنخیت داشته و در نواحی گوناگون بافته می شده نام برده ولی از جاجیم یا ضبطی نزدیک به آن مطلبی نیاورده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 95 97 102 106 109 و جاهای دیگر). این ویژگی در آثار سایر جغرافی نویسان معاصر وی (برای نمونه رجوع کنید به اصطخری ص 153 188 ابن حوقل ص 299 342 مقدسی ص 442) و نیز منابع جغرافیایی و غیر جغرافیایی قبل و بعد از وی نیز کمابیش دیده می شود.

جاجیم را به عنوان پلاس و فرش (شاد دهخدا همانجاها) رختخواب پیچ و مانند آن (معین همانجا) زیرانداز یا روکش (صدری افشار و دیگران همانجا) نوعی فرش نازک تر از پلاس (اختریان ذیل واژه ) بالاپوش و پوشش روی رختخواب و مانند آن (جمالزاده همانجا نجفی ذیل واژه ) به کار می برده اند. در نگاره ای متعلق به قرن هشتم جاجیمی با نقش نوارهای مورب (آلاقورد) به چشم می خورد که از آن به عنوان روانداز استفاده می شده است (پرهام و آزادی ج 2 ص 344). در ایران جاجیم را بیشتر بر روی کرسی و رختخوابهای کنار اتاق می اندازند یا به عنوان رختخواب پیچ روانداز و حتی رویة لحاف از آن استفاده می کنند. در ترکیه نیز برای پوشاندن ورودی چادرها و نیز به عنوان پرده روانداز بالش و پتو از جاجیم استفاده می شود ( د. ترک همانجا). با این همه کاربری غالب آن روانداز بوده است .

بافت جاجیم به سبب ویژگی و تمایز آن نسبت به سایر بافته ها به «جاجیمبافت » معروف است . این بافته از نوارهای منسوج تارنمای به هم دوختة کم و بیش ضخیم تشکیل شده است که در بافت آنها رشتة پود به صورت تک رنگ از میان تارهای رنگینی که نقشهای جاجیم را می سازد می گذرد. تار و پود آن غالبا از پشم و بافتی لخت نرم و سنگین است . جاجیم از به هم دوخته شدن چند تختة (نوار) جاجیم بافت شکل می گیرد. عرض نوارها بین هجده تا 35 سانتیمتر و طولشان بین سه تا شش متر در نواحی گوناگون تفاوت می کند (امینی ص 133). جاجیم بافت ــ که بر خلاف همة بافته های دیگر «تارنما» است و پود آن دیده نمی شود ــ بافتی متناوب دارد و تارهای آن در نقش اندازیها معلق است . این تارهای معلق اضافی موجب می شود که جاجیم بافت بافته ای نسبتا برجسته به نظر آید ( رجوع کنید بهوولف ص 201ـ202). رنگ تارها نیز متناسب با نقش مورد نظر بافنده فرق می کند. این ویژگیها ایجاب می کند که طرح و ترکیب بندی نقشهای جاجیم بافت به صورت خطی باشد. نقش جاجیم با تار نمایان می شود و با انتخاب چلة (تارهای ) چند رنگ می توان بر آن نقش انداخت . به همین سبب در این نوع بافت جهت امتداد طرح و نقش به تبع جهت امتداد رشته های تار در راستای درازای بافت است از این رو نقش پردازی جاجیم منحصر است به نقش محرمات قائم (نقشمایه ای به شکل نوارهای پهن بافته شده در طول یک تخته جاجیم ) و نیز نقشمایه های چهارخانه و شطرنجی و طرحهای سرتاسری که در جهت درازای بافت امتدادپذیر باشد (پرهام و آزادی ج 2 ص 39 53).

برای بافت جاجیم دستگاه (دار) جاجیم بافی به صورت افقی روی زمین قرار می گیرد. مجموعة تارها (چله ها) که نسبت به سایر بافته ها متراکم تر و رنگ آنها متغیر است به طول تقریبی بیست تا سی متر به موازات هم به فاصلة چند سانتیمتری زمین در کنار هم کشیده می شوند. تارها در ابتدای دستگاه به دور چوبی به نام سردار و در انتها به دور چوبی به نام زیردار که به زمین متصل شده اند می چرخند. همیشه نیمی از تارها به صورت یکی در میان با چوبی که نخی به شکل خاص به دور آن تابیده شده است (چوب کوجی ) از نیم دیگر تارها جدا می شود. دو سر این چوب با دو رشته طناب به بالا کشیده می شود و به سه پایه ای چوبی متصل می گردد که قابل جابجایی است و همیشه در محل بافت قرار می گیرد بنابراین همیشه نیمی از تارها به صورت یکی در میان در بالا و نیمی دیگر در پایین قرار می گیرد. در دستگاه جاجیم بافی از چوبهایی استفاده می شود که بافنده به مقتضای طرح و نقش با آنها تارهایی را که می خواهد روی بافته معلق بمانند بلند می کند و پودگذاری می نماید. به این طریق چند «ورد» به طور غیرمستقیم وارد دستگاه بافندگی می شود. ظاهرا به همین دلیل وولف (همانجا) ضمن شرح مختصری در بارة دستگاه جاجیم بافی آن را اولین قدم در راه ابداع دستگاه چند وردی قلمداد کرده است . هر بار که پود از میان تارها عبور می کند با جابجا کردن چوبی که در میان تارهاست جای این دو رشته تار عوض می شود. در بافت آن برای کوبیدن پودها از یک کاردک چوبی با لبة گرد که یک طرف آن نازک تر از طرف دیگر است استفاده می شود. این کاردک از میان دو دسته تار بالا و پایین می گذرد و بافنده باکشیدن آن با دو دست به سمت خود پود را با فشار در میان دو دسته تارهای بالا و پایین جای می دهد. پود ضمن بافت در زیر تارها پنهان می شود و تارها از روی کار دیده می شوند. تعداد پود در بافتهای دیگر مانند گلیم و غیره متعدد و رنگ آن متنوع است و می تواند نقشهای بیشماری را ایجاد نماید ولی در جاجیم بافت چون رشته های تار نقش را به وجود می آورند و تعداد و رنگ آنها محدود است و پس از بسته شدن تارها به دو چوب سردار و زیردار دیگر نمی توان آن را کم و زیاد کرد نقش پردازی نیز محدود است (امینی ص 17ـ 18 36).

جاجیم گاه بافته ای یک رویه و گاه دو رویه است و این به سبب تارهای اضافی است که نقشمایه را به وجود می آورند. این تارها گاه در فاصلة میان دو نقشمایه آزادانه در پشت بافته کشیده شده اند (همان ص 36).

پراکندگی جغرافیایی کوچ نشینان و روستانشینانی که به جاجیم بافی اشتغال دارند نشان می دهد که این بافته مختص نواحی سرد کوهستانها و کوهپایه هاست . از بین کوچندگان ایران کردهای آزربايجان غربی بانه سقز مریوان اورامان سنندج کامیاران جاف جوانرودی کرمانشاهان اورامان لهون و کرمانشاه جاجیم بافی داشته اند ( ایرانشهر ج 1 ص 122ـ134). هم اکنون نیز بافندگان کرد به ویژه کردهای مهاباد جاجیمی با رنگهای تند و شاد از پشم گوسفند و نیز از کرک بز مرزه می بافند که بیشتر برای پیچیدن رختخواب و مانند آن به کار می رود (فتاحی قاضی ص 60 67). در میان قشقاییهای ترک زبان ناحیة فارس نیز جاجیم بافی رواج داشته است ( ایرانشهر ج 1 ص 144ـ147). طول جاجیمی که زنان قشقایی می بافند بیشتر از چهار متر و عرض آن کمتر از دو متر است که بیشتر برای پوشاندن اثاث داخل چادر و روانداز (مانند پتو) به کار می رود (پرهام و آزادی ج 2 ص 42ـ43). تقریبا تمام جاجیم بافتهای ایل قشقایی دو تکه است ولی جاجیمهای بسیار ظریف را در سه یا چهار قطعه می بافند (همان ج 2 ص 40). کاربرد زنجیره ای نقشمایة کنگره ای ساده در جاجیم بافی ایل قشقایی بسیار متداول است و جاجیمهای نقش محرمات این ایل فقط نقشمایة ردیفهای مکرر و پیوستة کنگره ای دارد (همان ج 2 ص 345). در جاجیمهای قشقایی هر دو رویه از جهت نقش و رنگ یکسان است و با آنکه پودها نیز هویداست غلبه با رشته های تار است و ازاین رو جاجیم متعارف قشقایی هم تار رو و هم پود رو است که معمولا دو تار زیر و دو تار روی پود می افتد (همان ج 2 ص 39ـ40).

در بین لرهای بختیاری نوعی جاجیم بافی به نام جاجیمی معمول است (قاضیانی ص 185). زنهای بختیاری آن را به شکل نوارهای باریک به عرض هجده تا 35 سانتیمتر و طول بیست تا 25 متر از پشم می بافند. پس از بافت آن را به قطعاتی با طول مناسب تقسیم می کنند و از پهلو به یکدیگر می دوزند در نتیجه سطح یکپارچه ای حاصل می شود که مصرف روانداز دارد. بختیاریها با استفاده از شیوة بافت جاجیم نوارهای تسمه مانندی نیز تولید می کنند که به «آواآرـ تهده » شهرت دارد. عرض این نوارها به اندازة عرض یکی از نقشهای نواری یکی از تخته های جاجیم است (حدود هفت تا ده سانتیمتر). از این نوارها برای حمل گهوارة نوزاد بر پشت مادر به هنگام کوچ استفاده می شود (همان ص 98). نقش کلی تخته های جاجیم بختیاریها به صورت نوارهای دراز در طول آن است (همان ص 121ـ122). از حدود 45 نقشی که در بافته های بختیاریها موجود است فقط شش نقش آن قابل انطباق با نوع و فن بافت جاجیمی است که عبارت اند از: قچی یا دیک پره (همان ص 142ـ143) دندون مشکی (همان ص 139) گل خیرده یا گل دره (همان ص 130) گل پیکه یا گلخالی (همان ص 130ـ131) گل هچه (همان ص 150) و نقش بالنده یا پرنده (همان ص 188).

در بین کوچروهای شاهسون ترکی زبان دشت مغان جاجیمهای بسیار ظریفی وجود دارد که همة آنها با نقش محرمات باریک و معمولا بیش از سه تکه بافته می شوند. در بین اینها جاجیم یک رویه بسیار متداول است و آن جاجیمی است که رشته های تارهای اضافی که نقشمایه را به وجود می آورند در فاصلة میان دو نقشمایه بدون گذشتن از زیر و روی پودها در پشت دستبافت آزادانه کشیده شده است (پرهام و آزادی ج 2 ص 40). شاهسونها همچنین از نوار جاجیم بافت برای استحکام بخشی دور طارمیهای آلاچیق استفاده می کنند (امینی ص 25). در میان ترکمنها نیز نوارهای جاجیمی مشابهی به نام دورلق یاخا (جهت استحکام بخشی طارمیها) و دوزی (جهت استحکام بخشیدن به اوقها) به کار می رود (شریعت زاده ص 81 ـ82). عشایر کرد اطراف قوچان (امینی ص 19) و لرهای ایتوند بویر احمد و ممسنی از دیگر کوچ نشینانی هستند که به بافت جاجیم اشتغال داشته اند ( ایرانشهر ج 1 ص 139ـ143 148ـ149 156).

از نواحی مهم بافت جاجیم در ایران همدان ( فرهنگ جغرافیایی شهرستانهای کشور ج 2 ص 262) و زنجان است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ج 25 ص 135). طالقان نیز از نواحی مهم جاجیم بافی ایران بوده است . در 1328 ش در میان حدود 43 آبادی از دهستانهای طالقان بالا و طالقان وسطا جاجیم بافی رواج داشت و یکی از اشتغالات زنان به شمار می رفت (رزم آرا ج 1 جاهای متعدد). عرض هر تخته جاجیم طالقان حدود 25 سانتیمتر بود و طول آنها بنا به مصرف از دو تا چهار متر تفاوت می کرد. معمولا تخته ها را به نحوی به هم می دوختند که طول و عرض جاجیم با هم برابر باشد. اگر برای انداختن بر روی کرسی بود طول تخته ها را چهار متر می گرفتند و در نتیجه شانزده تخته جاجیم را از پهلو به هم می دوختند تا عرض آن نیز چهار متر شود. این جاجیم لحاف روی کرسی را محافظت و آن را سنگین می کرد و پاکیزه نگه می داشت . رنگها و نقشهای متنوع آن نیز موجب تزئین خانه می شد. به جای رولحافی (در زبان محلی : چارتالی ) و در تابستانها به جای روانداز و پتوی دستبافت نیز به کار می رفت . از جاجیم به عنوان زیرانداز یا فرش استفاده نمی شد مگر به هنگام ضرورت . از جاجیمهایی با طول بیشتر (سه متر) و عرض کمتر (دو متر) برای پوشاندن رختخوابها استفاده می شد. جاجیم طالقان از پشم گوسفند بافته می شد. زنها پشم را با دوک (در زبان محلی : چول ) می ریسیدند (پورکریم ص 93). رنگرزهای محلی این نخ پشمها را سبز قرمز آبی و کبود می کردند. نخهای رنگ شده تارهای بافت را تشکیل می داد و پود آن از پشم تک رنگ (معمولا سیاه ) یا خودرنگ بود. نقش جاجیم (به نامهای درزابوته موشه دندان و غیره ) را همین تارها به وجود می آورد. داشتن چند جاجیم در خانه نشانة ثروت و مکنت صاحب آن بود. امروزه جاجیم بافی در کلیة روستاهای طالقان از بین رفته و جاجیمهای باقی مانده حکم اشیای عتیقه و یادمانهای خانوادگی را پیدا کرده است .

مقایسة برخی آمارها (رزم آرا همانجا فرهنگ جغرافیائی آبادیها ج 26 جاهای متعدد) نشان می دهد که بافت جاجیم طی دهه های اخیر در ایران بشدت کاهش یافته است . مثلا در 1328ش در 376 روستای شهرستان قزوین (بخشهای بوئین آبیک ضیاءآباد آوج حومه ) 165روستای شهرستان ساوه 69 روستای شهرستان تهران و 42 روستای شهرستان دماوند جاجیم بافی رواج داشته است (رزم آرا همانجا) درحالی که در 1376 ش این تعداد به 36 روستا در شهرستانهای آبیک بوئین زهرا تاکستان و قزوین (بخشهای مرکزی رودبار شهرستان رودبار الموت طارم سفلا البرز کوهین ) تقلیل یافته است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ج 26 جاهای متعدد). همچنین در 1328 ش در نواحی ری افجه کرج و ورامین چهارده روستا جاجیم بافی داشته اند (رزم آرا همانجا) که این رقم در 1373 ش به صفر رسیده است ( رجوع کنید به فرهنگ جغرافیائی آبادیها همانجا).

کاربرد و بافت جاجیم به قفقاز و ترکمنستان نیز کشیده شده و در آنجا به آن جاجم می گویند (پرهام و آزادی ج 2 ص 39). در ترکیه ممتازترین جاجیمها را از لحاظ رنگ و بافت تیرة اویماق ترکمانان افشار می بافتند که اکنون در اوزون یایلا واقع در نواحی قیصریه، سیواس و ارزنجان زندگی می کنند ( د. ترک همانجا). عرض هر تخته از جاجیم آنها 25 تا سی سانتیمتر و طول آن 25ر3 تا 5ر3 متر است .

منابع : علاوه بر اطلاعات شخصی مؤلف ابن حوقل محمود اختریان فرهنگ پیام : شامل لغات و اصطلاحات فارسی و لغات عربی و ترکی و اروپائی مصطلح در زبان فارسی و واژه های علمی تهران 1371 ش اصطخری شهلا امینی «بافته های کم عرض در ایلات و عشایر ایران و تطبیق آن با زندگی امروز» پایان نامة کارشناسی صنایع دستی دانشگاه هنر 1374 ش ایرانشهر تهران : کمیسیون ملی یونسکو در ایران 1342ـ1343 ش سیروس پرهام و سیاوش آزادی دستبافتهای عشایری و روستایی فارس ج 2 تهران 1371 ش هوشنگ پورکریم فشندک تهران 1341 ش محمدعلی جمالزاده فرهنگ لغات عامیانه چاپ محمد جعفر محجوب تهران [1342 ش] حدودالعالم عبدالنعیم محمدحسنین قاموس الفارسیة : فارسی ـ عربی بیروت 1402/1982 محمدعلی داعی الاسلام فرهنگ نظام چاپ سنگی حیدرآباد دکن 1305ـ 1318 ش چاپ افست تهران 1362ـ1364 ش ابراهیم دسوقی شتا المعجم الفارسی الکبیر = فرهنگ بزرگ فارسی : فارسی ـ عربی قاهره 1412ـ1414/1992ـ1993 دهخدا احمد دهلوی فرهنگ آصفیه لاهور 1986 رزم آرا جمال رضائی واژه نامة گویش بیرجند به اهتمام محمود رفیعی تهران 1373 ش محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد آنندراج : فرهنگ جامع فارسی چاپ محمد دبیرسیاقی تهران 1363 ش علی اصغر شریعت زاده «آلاچیق ترکمن » در مجموعه مقالات مردم شناسی دفتر 1 [تهران] : وزارت فرهنگ و آموزش عالی مرکز مردم شناسی 1362 ش غلامحسین صدری افشار نسرین حکمی و نسترن حکمی فرهنگ فارسی امروز تهران 1377 ش قادر فتاحی قاضی «صنعت جولایی و لغات و اصطلاحات آن در مهاباد» نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز سال 1 ش 4 (زمستان 1362) فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ج 25: زنجان تهران : سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح 1369 ش ج 26: قزوین تهران : سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح 1378 ش فرهنگ جغرافیائی شهرستانهای کشور ج 2: شهرستان همدان تهران : سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح 1380 ش فیروزالدین فیروزاللغات اردوجامع لاهور: فیروز سنز [بی تا.] فرحناز قاضیانی بختیاریها: بافته ها و نقوش تهران 1376 ش تصدق حسین کنتوری لغات کشوری اردو کراچی 1989 محمد معین فرهنگ فارسی تهران 1371 ش مقدسی ابوالحسن نجفی فرهنگ فارسی عامیانه تهران 1378 ش

TA ، s.v. "Cicim"; Hans E. Wulff، The traditional crafts of Persia ، Cambridge، Mass. 1966.

/ اصغر کریمی /


آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!



تکلو (یا تکه لو)

طایفه ای ترک در ایران و عثمانی . این طایفه از طوایف بزرگ قزلباش * بودند که از تکه ایلی * واقع در جنوب غربی آسیای صغیر مهاجرت خود را به ایران در دهة دوم سدة دهم آغاز کردند ( تاریخ قزلباشان ص 27) بنابراین نام تکلو با نام خاستگاه آنان در ارتباط است . واژة تکل ترکی به معنای قوچ جنگی نوجوانی که تازه ریش در آورده و وصلة لباس است (قدری ذیل «تکل »). تکه نیز در ترکی آذری به معنای «بز نر» است (همان ذیل «تکه ») اما از ارتباط این واژه ها با نام طایفة تکلو در منابع سخنی نیست . در برخی منابع تاریخی عهد صفوی نام دو طایفة «تکه یاخرلو» و «تکرمشلو» آمده است (برای نمونه رجوع کنید به روملو ج 12 ص 168) که احتمال دارد با طایفة تکلو نسبتی داشته باشند. حسن خلیفه تکلو معروف به قرابیق (هامر ـ پورگشتال ج 1 ص 771) از جانب شیخ جنید و شیخ حیدر صفوی از آزربايجان مأمور تبلیغ مذهب شیعه و خاندان شیخ صفی الدین اردبیلی در تکه ایلی شده بود ( جهانگشای خاقان ص 85 روملو همانجا). در 906 صدها تن از مردم تکلو برای جنگ با فرخ یسار شروانشاه / شیروانشاه همراه سایر قزلباشان در اطراف ارزنجان به شاه اسماعیل اول پیوستند (خواندمیر ص 52 روملو ج 12 ص 61) و تا پایان عمر او در اغلب جنگها یاری اش دادند ( رجوع کنید به جهانگشای خاقان ص 138 243 543 ـ544 و جاهای دیگر روملو ج 12 ص 81 121 212 و جاهای دیگر تاریخ قزلباشان همانجا نویدی ص 50).

بسیاری از مردمان تکلو در 917 پس از شورش وسیع مریدان و پیروان شاه اسماعیل صفوی به ایران آمدند. رهبر این شورش شاهقلی بابا پسر و جانشین حسن خلیفه تکلو بود که مورخان عثمانی به وی لقب شیطانقلی داده اند ( جهانگشای خاقان ص 405ـ 408 روملو ج 12 ص 164ـ166 هامر ـ پورگشتال همانجا). شورشیان در مسیر خود به ایران سپاه قره گوزپاشا بیگلربیگی عثمانی را در هم شکستند و او را به طرزی فجیع کشتند و سپس سپاهیان علی پاشا صدراعظم عثمانی را مغلوب کردند. در این جنگ شاهقلی بابا و علی پاشا نیز به قتل رسیدند. سپس حدود بیست هزار جنگجوی تکلو به رهبری میرعلی خلیفه جانشین شاهقلی بابا در اطراف آماسیه و قره حصار به جنگ و گریز با سپاهیان عثمانی پرداختند (هامر ـ پورگشتال ج 1 ص 773ـ774 777ـ 778) و حدود پانزده هزار تن از تکلوها به رهبری صوفیان خلیفه روملو به سفر خود به ایران ادامه دادند و در مسیر خود کاروانی تجاری را غارت کردند و تمامی کاروانیان از جمله شیخ ابراهیم شبستری معروف به سیبویه ثانی را کشتند. آنان در حوالی شهریار به لشکرگاه شاه اسماعیل رسیدند. شاه اسماعیل که از قتل و غارت کاروانیان خشمگین بود دستور داد که سرکردگان آنان را در دیگهای آب جوش بیندازند و اتباعشان را پراکنده کنند و آنها را میان سایر قزلباشان تقسیم نمایند ( جهانگشای خاقان ص 407ـ 408 روملو همانجا نویدی همانجا هامر ـ پورگشتال ج 1 ص 771ـ 775). در پی همین شورشها سلطان سلیم اول به شناسایی شیعیان ساکن در قلمرو عثمانی پرداخت و چهل هزار تن از آنان را کشت یا زندانی کرد (هامر ـ پورگشتال ج 2 ص 832 ـ833). با این حال سران تکلو در دورة شاه اسماعیل از امرای بزرگ قزلباش شدند از جمله ساروعلی مهردار برون سلطان حاکم مشهد چوهه سلطان حاکم کلهر و بعدها حاکم اصفهان قراجه سلطان حاکم همدان علی سلطان حاکم قزوین و یکان بیگ ( تاریخ قزلباشان ص 27 29 جهانگشای خاقان ص 518 569 595 روملو ج 12 ص 245 252).

بزرگان تکلو در نخستین سالهای سلطنت طهماسب اول (930ـ984) قدرت فراوانی یافتند. اینان در مراسم عرض سپاه شاه طهماسب در اطراف هرات در 936 پانزده هزار سوار به میدان آوردند ( رجوع کنید به منشی قمی ج 1 ص 199ـ200) و در سرکوبی طوایف شورشی قزلباش از جمله طایفة استاجلو نقش مؤثری داشتند (اسکندرمنشی ص 39 روملو ج 12 ص 251ـ 253 نویدی ص 62ـ63). چوهه سلطان متحد دیوسلطان در شوال 933 شاه طهماسب را به قتل دیوسلطان تحریک کرد و خود وکیل السلطنة شاه شد (روملو ج 12 ص 268 اسکندرمنشی ص 40 حسینی استرآبادی ص 59). چوهه سلطان در 937 در جنگ با حسین خان شاملو کشته شد و منصب او به پسرش شاه قبادسلطان رسید. قدرت سران تکلو و دستیابی آنان به مناصب بزرگ خشم بزرگان قزلباش را بر انگیخت و در کمتر از یک ماه منجر به جنگ تکلوها و سایر قزلباشان شد. شاه طهماسب به قتل عام تکلوها فرمان داد. محمدخان شرف الدین اوغلی تکلو نیز شاه قبادسلطان و تعدادی دیگر از خوانین تکلو را که به عراق عرب گریخته بودند به قتل رساند (روملو ج 12 ص 308ـ310 نویدی ص 67ـ70 اسکندرمنشی ص 40ـ41). اولمه سلطان تکلو حاکم آزربايجان پس از آگاهی از قتل عام تکلوها به خیال تصرف مقام وکالت عازم قزوین شد اما چون در قیدار زنجان با حملة سپاهیان شاه طهماسب روبرو شد به تبریز بازگشت و پس از مدتی به عثمانی گریخت . او با حمایت سلطان سلیمان قانونی بارها به ایران تاخت و دشواریهای فراوانی برای شاه طهماسب ایجاد کرد (نویدی ص 71ـ72 روملو ج 12 ص 311ـ312 اسکندر منشی ص 41). اولمه در سالهای بعد به حکومت بوسنی رسید و از جمله فاتحان بالکان شد (هامر ـ پورگشتال ج 2 ص 1130 1141 1194).

قتل سران تکلو و شورش اولمه و پیوستن بعضی از بزرگان تکلو به وی سبب تنزل مقام این طایفه در دستگاه حکومت صفوی شد ( رجوع کنید به روملو ج 12 ص 322 324 328ـ330 336 431 اسکندر منشی ص 41 54 110 بدلیسی ص 541). در سلطنت طولانی شاه طهماسب شمار اندکی از تکلوها از بزرگان دستگاه صفوی بودند که معروفترین آنان محمدخان و پسرانش قزاق خان و مصطفی خان و مسیب خان بودند. محمدخان در 940 در آستانة حملة سلیمان قانونی به عراق بر خلاف بیشتر بزرگان تکلو که به سلطان عثمانی ابراز وفاداری کرده بودند به لشکرگاه شاه طهماسب پیوست (روملو ج 12 ص 330ـ331) و در 942 سرپرست سلطان محمدمیرزا و حاکم هرات شد. او تا هنگام وفاتش در 964 حاکم هرات بود (همان ج 12 ص 346 514 اسکندرمنشی ص 54).

پس از مرگ شاه طهماسب در 984 تکلوهای قزوین به طرفداران شاه اسماعیل دوم پیوستند و در قتل عام طرفداران حیدرمیرزا شرکت کردند (اسکندر منشی ص 144ـ 145 حکیم ص 720). شاه اسماعیل دوم نیز امارت بعضی نواحی مهم را به امیران تکلو واگذار کرد (اسکندر منشی ص 110 156). اقتدار خوانین تکلو در عصر شاه محمد خدابنده (985ـ 996) افزایش یافت (افوشته یی ص 123). اینان از جمله کسانی بودند که به اتفاق گروهی دیگر از سران قزلباش قدرت خیرالنسا * بیگم (مهدعلیا) همسر شاه را تاب نیاوردند و او را کشتند (منشی قمی ج 2 ص 695ـ699 اسکندر منشی ص 184ـ 186). بسیاری از سران تکلو در شورش طوایف ترکمان بر حمزه میرزا پسر سلطان محمد خدابنده در 994 شرکت داشتند. مسیب خان تکلو در همین سال چند روزی وکیل السلطنة طهماسب میرزا شد (منشی قمی ج 2 ص 800 ـ 809 821 ـ 828833 ـ839 اسکندر منشی ص 222ـ224 244ـ 253). وی بعدها ظاهرا از طراحان قتل حمزه میرزا بود (شاملو ج 1 ص 114). گروههایی از تکلو پس از پیروزی حمزه میرزا بر مخالفان به عراق گریختند و در حملات ارتش عثمانی به همدان و اطراف آن شرکت کردند (منشی قمی ج 2 ص 884). شاه عباس اول که نقش امیران تکلو را در قتل مادر و برادرش فراموش نکرده بود در 999 مسیب خان حاکم سابق تهران را کشت (همان ج 2 ص 874 919). همچنین در 1005 به بهانة همدستی گروههایی از سران تکلو با ملک بهمن (رستمداری ) حاکم شورشی آمل به قتل عام آنان فرمان داد. در این کشتار بیست تا سی هزار خانوار تکلو که بیشتر در اطراف همدان سکونت داشتند کشته یا پراکنده شدند (اسکندر منشی ص 393 مرعشی ص 270). پس از آن تنها امیر تکلو که در زمان صفویان به امارت رسید شاه نظر بیگ تکلو بود که حاکم مشهد و از فرماندهان سپاه شاه عباس در جنگهای داغستان و آزربايجان شد (منجم یزدی ص 437 باکیخانوف ص 117).

پس از قتل نادرشاه افشار (1160) نام امیران تکلو بار دیگر به میان آمد. مهرعلی خان تکلو که از طرف شاهرخ افشار به حکومت همدان منصوب شده بود در 1162 از کریم خان زند خواست که به وی بپیوندد. پاسخ ناخوشایند کریم خان سبب شد که مهرعلی خان برضد او لشکر بکشد اما سپاهیانش شکست خوردند و مهرعلی خان به قلعة ولاشجرد (بلاشگرد) تویسرکان گریخت (آذربیگدلی ص 372 گلستانه ص 147ـ150 162ـ169).

اعقاب مهرعلی خان تکلو در عصر قاجار در شمار حکام و بزرگان بودند از جمله علی مرادخان سرتیپ و پسر او خدایارخان شهاب السلطان (مقدم گل محمدی ج 1 ص 112). در این دوره خوانین تکلو در ولاشجرد ساکن بودند (ناصرالدین قاجار ص 180).

از اوایل دورة قاجار به بعد طوایف تکلو عمدتا در همدان و ملایر و تویسرکان سکونت یافتند. گروه کوچکی از طوایف تکلو نیز در بلوک اقطاع کرمان ساکن شدند. اینان تا اوایل قرن چهاردهم چادرنشین بودند. یکی از بزرگان این طایفه مدعی بود که تکلوهای کرمان اعقاب چوهه سلطان اند (وزیری کرمانی ص 143ـ144). جمعیت تکلوهای بلوک اقطاع کرمان در 1317ـ 1318 حدود سی خانوار بود (سایکس ص 423). از طایفة تکلو چند شاعر و موسیقیدان برخاسته اند که مشاهیر آنان عبارت اند از مسیب خان پسر محمدخان شرف الدین اوغلی محمدبیگ مذاقی از اولاد قراجه سلطان میرزا قلی میلی شانی تکلو خوش طبع بالی و مشربی تکلو (صادقی افشار ص 29 34 105 112 124ـ125 آذربیگدلی ص 15 21).

منابع : لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی آتشکدة آذر چاپ جعفر شهیدی چاپ افست تهران 1337ش اسکندر منشی تاریخ عالم آرای عباسی چاپ اسماعیل برادران شاهرودی چاپ سنگی تهران 1314 چاپ افست 1364ش محمودبن هدایت الله افوشته یی نقاوة الا´ثار فی ذکرالاخیار: در تاریخ صفویه چاپ احسان اشراقی تهران 1373ش عباسقلی آقا باکیخانوف گلستان ارم چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران باکو 1970 شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان چاپ فرج الله زکی کردی قاهره ?] 1931 [ چاپ محمد عباسی چاپ افست تهران 1343ش تاریخ قزلباشان چاپ میرهاشم محدث تهران 1361ش جهانگشای خاقان : تاریخ شاه اسماعیل چاپ الله دتا مضطر اسلام آباد 1364ش حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی چاپ احسان اشراقی تهران 1364ش محمدتقی بن محمدهادی حکیم گنج دانش : جغرافیای تاریخی شهرهای ایران چاپ محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر تهران 1366ش محمودبن غیاث الدین خواندمیر تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی ( ذیل تاریخ حبیب السیر ) چاپ محمدعلی جراحی تهران 1370ش روملو سرپرسی مولزورث سایکس سفرنامه ژنرال سرپرسی سایکس ترجمة حسین سعادت نوری تهران 1336ش ولی قلی بن داودقلی شاملو قصص الخاقانی چاپ حسن سادات ناصری تهران 1371ـ1374ش صادق صادقی افشار تذکرة مجمع الخواص ترجمة عبدالرسول خیامپور تبریز 1327ش حسین کاظم قدری تورک لغتی ج 2 استانبول 1928 ابوالحسن بن محمدامین گلستانه مجمل التواریخ چاپ مدرس رضوی تهران 1356ش میرتیمور مرعشی تاریخ خاندان مرعشی مازندران چاپ منوچهر ستوده تهران 1356ش محمد مقدم گل محمدی تویسرکان ج 1 تهران 1378ش جلال الدین محمد منجم یزدی تاریخ عباسی یا روزنامة ملاجلال چاپ سیف الله وحیدنیا تهران 1366ش احمدبن حسین منشی قمی خلاصة التواریخ چاپ احسان اشراقی تهران 1359ـ 1363ش ناصرالدین قاجار شاه ایران سفرنامة عتبات : سال 1287 قمری چاپ ایرج افشار تهران 1363ش زین العابدین علی بن عبدالمؤمن نویدی تکملة الاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1369ش احمدعلی وزیری کرمانی «جغرافیای مملکت کرمان » فرهنگ ایران زمین ش 14 (1345ـ 1346 ش ) یوزف فون هامر ـ پورگشتال تاریخ امپراطوری عثمانی ترجمة میرزازکی علی آبادی چاپ جمشید کیان فر تهران 1367ـ 1369ش .

/ علی پورصفر قصابی نژاد /


آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!



تغلقیه (یا تغلقیه )

سلسله سلاطین مسلمان حاکم در دهلی از 720 تا 815 . تغلق واژه ای ترکی به معنای سردار است (غیاث الدین رامپوری ذیل «تغلق »). این واژه در اصل قتلغ بوده که در هندی به صورت تغلق در آمده است (فرشته ج 1 ص 130). نیای این سلسله غازی ملک تغلق غلام غیاث الدین الغ خان بلبن * (حاکم دهلی حک : 664ـ686) بود که با
دختری هندو از مردم جت ساکن در پنجاب ازدواج کرد و فرزند آنان غیاث الدین تغلق شاه شد (همانجا). سلاطین تغلقیه عبارت اند از:

1) غیاث الدین تغلق شاه . وی اولین سلطان این سلسله بود. در بارة چگونگی به قدرت رسیدن او دو روایت وجود دارد: به گفتة هندوشاه (فرشته ) وی ابتدا در خدمت ناصرالدین خسروشاه (حک : 718ـ720) از سلاطین خلجی هند بود و پس از کشتن قاتلان خسروشاه در 720 بر تخت سلطنت دهلی نشست (همانجا) اما به نوشتة ابن بطوطه غیاث الدین از ترکان قرونه (محلی بین کوههای سند و ترکستان ) بود که ابتدا در خدمت تجار این منطقه بود و سپس در زمان علاءالدین محمدشاه (متوفی 715) امیر سند به خدمت برادر او (اولوخان ) در آمد. پس از چندی امیر سپاه شد و به گفتة خودش چون بارها با تاتارها جنگیده بود «غازی ملک » لقب گرفت . آنگاه به خدمت امیرقطب الدین مبارکشاه (متوفی 720) امیر خلجی در آمد و به فرمان او حاکم شهر دبال پور شد و پسر بزرگ خود محمد جونه غیاث الدین الغ خان (بعدا محمد تغلق شاه ) را امیر سپاهش کرد. چون خسروشاه قطب الدین را کشت و به جای وی نشست . غازی ملک امیر سپاه خسروشاه خلجی شد ولی با او به مخالفت برخاست و برای انتقام از قاتلان قطب الدین با کشلوخان (سردار دیگر قطب الدین ) متحد شد و به کمک الغ خان خسروخان را شکست داد و کشت و در 720 به عنوان سلطان دهلی بر تخت نشست (ابن بطوطه ج 1 ص 192 ج 2 ص 447ـ449). وی پس از سلطنت لقب خود را از غازی ملک به غیاث الدین تغییر داد (بوریج ج 1 ص 87 لین پول ص 120) و مناصب درباری را به کسان خود بخشید و به اصلاح امور پرداخت خزانه را رونق بخشید قلمرو خود را از شورش داخلی و هجوم خارجی امن کرد و پایتخت را به تغلق آباد شهری که خود بنا کرده بود منتقل کرد زیرا دهلی به سبب شورشهای افغانها ناامن شده بود.

غیاث الدین در 725 بر اثر فرو ریختن کوشکی که فرزندش ساخته بود درگذشت و در مقبره اش در تغلق آباد دفن شد (ابن بطوطه ج 2 ص 452 فرشته ج 1 ص 132 ویلر بخش 1 ص 70 لین پول همانجا). ابن بطوطه مرگ او را بر اثر توطئة فرزندش الغ خان و خواجه ایاز وزیر غیاث الدین ذکر کرده است (ج 2 ص 451 نیز رجوع کنید به دولافوس ص 105 بوریج ج 1 ص 87 ـ 88).

وی مسلمانی معتقد و سخت گیر بود جمعی از هندوها را گردن زد و نوشیدن شراب را ممنوع کرد (برنی ص 605ـ606 فرشته ج 1 ص 130ـ132 ویلر بخش 1 ص 69ـ70).

2) محمدبن تغلق شاه . محمد جونه غیاث الدین الغ خان ملقب به ابوالمجاهد دومین سلطان این سلسله بود که در 725 به سلطنت رسید. در قلمرو وسیع او بر اثر سیاستهای نادرستش همواره شورش وجود داشت و او خود به این امر واقف بود (ابن بطوطه ج 2 ص 452 فرشته ج 1 ص 141ـ 142 لین پول ص 122). وی در 727 دستور تخریب دهلی را داد و مردم را به زور به منطقة دیوگری ــ که شهر دولت آباد را در آنجا بنا کرده بود ــ فرستاد (فرشته ج 1 ص 136ـ137 بوریج ج 1 ص 90ـ91 ویلر بخش 1 ص 71ـ 72 لین پول ص 131ـ 132). از 732 تا 733 درگیر سرکوب شورش در ملتان و بنگال و لکهنو و بهسیتان بود (فرشته همانجا). در 733 نام خلیفة عباسی مصر ابوربیعه سلیمان المستکفی بن الحاکم اول را از سکه انداخت اما در 735 بار دیگر از خلیفة عباسی اطاعت کرد (همان ج 1 ص 139 ویلر همانجا لین پول ص 137ـ 138). در 735 خانهای گجرات به سبب آنکه محمد تغلق به افراد عامی مانند باغبان و حجام مناصب درباری بخشیده بود علیه او شورش کردند و او شورش را سرکوب و اموال مردم را غارت کرد و آنان از وحشت به جنگلها گریختند. در همین سال در دکن نیز شورش شد (فرشته ج 1 ص 143). محمد تغلق به کرنال حمله کرد و راجة آنجا را کشت و هندوها را گردن زد (همانجا) و جنایات زیادی مرتکب شد و خون بسیاری ریخت . با اینهمه وی به شعائر دینی پایبند بود و با خطاکاران دینی بشدت برخورد می کرد (ابن بطوطه ج 2 ص 453). محمد تغلق شاه برای جلوگیری از حملة مغولان به هند ــ که در افغانستان و ماوراءالنهر بودند ــ به آنان بخشش سنگینی کرد. این بخشش با خشکسالی ای که در هند پدید آمده بود و کشتارهای پی درپی فقر و نابسامانی اقتصادی را در هند افزایش داد. محمد تغلق برای رفع تنگناهای اقتصادی اقدامات گسترده ای کرد از جمله بر اراضی مالیات سنگین بست سپاهی به چین و سپاه دیگری به ایران برای غارت فرستاد اما لشکر او بر اثر نداشتن امکانات لشکری پراکنده شدند سکه های مسی ضرب کرد و مردم را به استفاده از آن وادار ساخت اما تحریم تجار این طرح را نیز با شکست روبرو ساخت . این دو عامل لطمة سختی به تجارت هند زد و فقر بیش از پیش را در هند ایجاد کرد (بوریج ج 1 ص 89 ویلر بخش 1 ص 70 72ـ73 دولافوس ص 107ـ 108).

محمد تغلق شاه به علم علاقه داشت و با علوم گوناگونی چون ریاضیات و نجوم و فلسفه و طب آشنا بود تاریخ را خوب می دانست و شعر می سرود. میرسیدعلی همدانی (متوفی 786) در زمان او به هند مهاجرت کرد که در ترویج تصوف بسیار مؤثر بود. محمد تغلق در 752 بر اثر بیماری درگذشت .

3) فیروزشاه . وی پسر عموی محمد تغلق شاه بود. ظاهرا محمد تغلق به سبب آنکه پسری نداشت او را به جانشینی خود برگزید (عبدالرزاق سمرقندی ج 1 ص 246 فرشته ج 1 ص 144 لین پول ص 138). چون محمد تغلق شاه درگذشت سپاه به چپاول اردوی شاه پرداخت . گرگین خان از فرماندهان سپاه به مغولان پیوست و آنان را به حمله و غارت اردو ترغیب کرد. فیروزشاه در 752 با مغولان جنگید و آنان را شکست داد (عبدالرزاق سمرقندی ج 1 ص 247 فرشته همانجا ویلر بخش 1 ص 74). در دهلی احمد ایاز وزیر محمد تغلق شاه کودکی خردسال و مجهول النسب را به نام پسر محمد تغلق بر تخت نشاند. در 752 چون فیروز به دهلی رسید سرداران و غلامان او را به پادشاهی برگزیدند (عبدالرزاق سمرقندی ج 1 ص 248فرشته ج 1 ص 145 بوریج ج 1 ص 91). در 758 منشور سلطنت از سوی خلیفة عباسی مصر رسید که در آن پادشاهان سلسلة بهمنیان دکن * تأیید و حمایت شده بودند. در 775 شمس الدین دامغانی حاکم گجرات و در 779 صاحبان پرگنه * ها علیه فیروزشاه شورش کردند که با سرکوب و کشتار مواجه شدند (فرشته ج 1 ص 148).

فیروزشاه در سیاست داخلی نسبت به ترویج اسلام متعصب بود و نظر رهبران دینی را ارزش می نهاد. وی معابد هندوها را ویران کرد و به جای آنها مسجد ساخت و کتابهایشان را نابود کرد. در 782 عده ای از هندوهای کهر را کشت و پیشنهاد برهمنان را برای پرداخت جزیه رد کرد. وی به نقاط گوناگون از جمله بنگال مبلغان دینی فرستاد و به این ترتیب در دورة سلطنت او بسیاری از هندوها مسلمان شدند (همان ج 1 ص 149ـ151 دولافوس ص 110 117 ویلر بخش 1 ص 74ـ 75). فیروزشاه بسیاری از خرابیها و ستمهای محمد تغلق شاه را جبران کرد از جمله خراج را متناسب با حاصل کار رعایا وضع کرد به بازماندگان و معلولان دورة محمد تغلق غرامت داد پول رایج در آن دوره را اعتبار بخشید مجازاتهای خشن چون مثله کردن را منع کرد به نظامیان استقلال مالی داد و آنان را در کهولت از کار معاف کرد و برایشان مقرری تعیین نمود استقلال سلاطین مسلمان دکن را تأیید کرد اما در تصرف مجدد مناطق استقلال یافتة بنگال و دکن توفیقی نیافت (فرشته ج 1 ص 151 ویلر بخش 1 ص 74 لین پول ص 140ـ146 دولافوس ص 110ـ111). فیروزشاه به علم و ادب علاقه داشت و در زمان سلطنت او کتابهایی از سنسکریت به فارسی ترجمه شد. ضیاءالدین برنی تاریخ فیروزشاهی را به نام او نوشت . فیروزشاه همچنین به مرمت و ساختن بناهای مختلف علاقه مند بود چنانکه آبراهه ها را مرمت کرد و 150 پل و صد حمام و سی مدرسه و چهل مسجد و صد بیمارستان و صد کاروانسرا ساخت (فرشته همانجا بوریج ج 1 ص 92). در اواخر سلطنت فیروزشاه قدرت در دست وزیر او خان جهان بود. او به سبب دشمنی با ناصرالدین محمد فرزند فیروزشاه مانع از رسیدن وی به سلطنت شد و از تغلق شاه ثانی حمایت کرد ( د. اسلام چاپ دوم ج 10 ص 593).

فیروزشاه در 782 به سبب ضعف ناشی از کهولت از سلطنت کناره گرفت و پسرش شاهزاده محمدخان معروف به ناصرالدین محمد ادارة امور کشور را بر عهده گرفت . در 789 امیران صده (صدی هندبت ) و غلامان فیروزشاه بر ناصرالدین محمد شورش کردند و جنگ میان آنها منجر به اغتشاش در دهلی و فرار ناصرالدین محمد شد. فیروزشاه در 790 درگذشت (فرشته ج 1 ص 150).

4) تغلق شاه ثانی غیاث الدین سالارشاه . وی نوة فیروزشاه بود و پس از مرگ او بر تخت نشست . تغلق شاه ثانی در زمان حیات فیروزشاه بسیاری از طرفداران او را کشت . آنگاه سپاهی برای دفع ناصرالدین محمد فرستاد. پس از آن ابوبکر پسر عموی خود را به زندان افکند. ابوبکر از زندان گریخت و به غلامان فیروزشاه پیوست و تغلق شاه ثانی را پس از پنج ماه سلطنت در 791 کشت و خود جانشین وی شد (همان ج 1 ص 151ـ152).

5) ابوبکرشاه . او فرزند ظفرخان و نوة فیروزشاه بود. ابوبکرشاه در مدت کوتاه حکومتش مخالفان خود را کشت . پس از آن امیران صده شورش کردند و طرفداران ابوبکرشاه را کشتند. سپس از ناصرالدین محمد فرزند فیروزشاه خواستند به شاهی بنشیند. ناصرالدین محمد در 792 بر ابوبکرشاه پیروز شد و وی را به زندان انداخت و بر تخت سلطنت نشست . ابوبکرشاه در 793 در زندان درگذشت (همان ج 1 ص 152).

6) ناصرالدین محمدشاه ثالث . وی در زمان حکومت خود با هرج و مرجهایی روبرو شد و تعدادی از غلامان فیروزشاه را کشت . در 793 حاکم گجرات و راجة سنگه علیه او شورش کردند و به دنبال آن شورشهای پی درپی در قلمرو حکومتش صورت گرفت . ناصرالدین محمدشاه در 795 درگذشت (همان ج 1 ص 153).

7) سکندرشاه . او همایون نام داشت و فرزند ناصرالدین محمدشاه بود. وی پس از پدر با لقب سکندرشاه به سلطنت رسید اما پس از یک ماه بر اثر بیماری درگذشت (همان ج 1 ص 154 بوریج همانجا).

8) ناصرالدین محمودشاه ثانی . پس از مرگ سکندرشاه امرا وی را که کوچکترین پسر ناصرالدین محمدشاه بود به پادشاهی بر گزیدند. در دورة سلطنت او هرج و مرجهای پیشین ادامه داشت . سرکشی هندوها و جنگ در سراسر هند سبب کشتار مسلمانان و هندوها شد. در 801 امیر تیمور (متوفی 807) به هند لشکرکشی کرد. ناصرالدین محمود دستور داد هندوهای پانزده سال به بالا را بکشند و به این ترتیب بسیاری از هندوها کشته شدند. تیمور دهلی را تصرف و غارت کرد و ناصرالدین محمود به گجرات رفت (فرشته ج 1 ص 154ـ158). در 803 بار دیگر ناصرالدین محمودشاه به دهلی بازگشت و پس از جنگهای متعدد که تا 808 طول کشید برای مدت کوتاهی ظاهرا تا 815 در دهلی سلطنت کرد. پس از آن برای حفظ سلطنت خود با خوانین جنگید و این جنگ با مرگ او در 830 پایان یافت . پس از ناصرالدین محمودشاه سلسلة تغلقیه منقرض شد (همان ج 1 ص 158ـ161 بوریج ج 1 ص 97).

منابع : ابن بطوطه رحلة ابن بطوطة چاپ محمدعبدالمنعم عریان بیروت 1407/ 1987 ضیاءالدین برنی تاریخ فیروزشاهی ترجمة سیدمعین الحق لاهور 1991 کلود فریزر دولافوس تاریخ هند ترجمة محمدتقی فخرداعی گیلانی ] تهران [ 1316 ش عبدالرزاق سمرقندی مطلع سعدین و مجمع بحرین ج 1 چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1353 ش محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری غیاث اللغات چاپ منصور ثروت تهران 1375 ش محمدقاسم بن غلامعلی فرشته تاریخ فرشته یا گلشن ابراهیمی چاپ سنگی لکهنو 1281

William Henry Beveridge، A comprehensive history of India: civil، military and social ، London 1871; EI 2 ، s.v. "Tughluk ¤ ids. 1: History" (by P. Jackson); Stanley Lane- Poole، Mediaeval India under the Mohammedan rule ، Delhi 1980; J. Talboys Wheeler، India under the Muslim rule: political، historical and social integration ، Delhi 1975.

/ ابوالقاسم دادور /

تشکیلات دیوانی . پادشاهان تغلقی خود را پیرو خلفای عباسی مصر اعلام کردند و از این طریق در میان رعایا نفوذ و موقعیت دینیشان را تثبیت نمودند. آنان در خطبه هایشان نام خلفا را ذکر می کردند و بر سکه هایشان لقب آنان را نقش می زدند. محمد تغلق شاه سفیری به مصر فرستاد و در نامه ای از خلیفه مستکفی بالله (حک :701ـ740) خواست که حکومت او را تنفیذ کند خلیفه پذیرفت و برای او خلعت سلطنت فرستاد. جانشین مستکفی حاکم بامرالله دوم (حک : 741ـ753) نیز خلعت سلطنت برای وی فرستاد. در 742 محمد تغلق شاه با فرستادن هدایای گرانبها با پادشاهان چین رابطه برقرار کرد. سلاطین تغلقیه با پادشاهان هند و همسایه نیز روابط سیاسی داشتند از جمله با بهرام شاه غزنوی (متوفی 541 یا 552) چنانکه وقتی بهرام شاه به دهلی آمد از او به گرمی استقبال کردند.

دیوان و دربار. پادشاهان تغلقی پس از تسلط بر دهلی و تصرف شهرها و ایالات هند پایتخت (دهلی ) را گسترش دادند و شهرهای جدیدی چون فیروزآباد بنا کردند. آنگاه به حفظ امنیت دهلی و مناطق تحت سلطة خود پرداختند سواره نظام را گسترش دادند و ساختمانهای نظامی از قبیل اسلحه خانه بنا کردند گرد شهر را با حصار و خندق محصور کردند و برجهایی بلند در جاهای مختلف حصار ساختند و برای حفظ امنیت نگهبانانی در برجها گماشتند و در طول حصار هجده دروازه تعبیه کردند که هنگام غروب دروازه ها را با زنجیر و قفل می بستند.

در شهر دهلی دارالسلطنه قرار داشت که بنای عظیمی برای اقامت سلطان بود. در برابر در دارالسلطنه نگهبانانی با شیپور و طبل می ایستادند و هنگام ورود سلطان و امیران و بزرگان ساز می نواختند. به نخستین دروازة دارالسلطنه در «مشورت خانه » (مجلس سلطان ) می گفتند. در کنار آن غرفه هایی (اتاقهایی ) وجود داشت که جایگاه مأموران اجرای احکام سلطانی بود. در فاصلة در اول و دوم نگهبانان دروازه ها می نشستند. در فاصلة در دوم و سوم غرفة بزرگی بود که در آن نقیب النقبا می نشست . وی نیزه ای از نقره در دست و عمامه ای طلایی با پر طاووس بر سر داشت . نقبا تحت امر او بودند که هر یک عمامه ای طلایی بر سر و تازیانه ای در دست و سلاحی از طلا یا نقره بر کمر داشتند. در کنار قصر سلطان قصرهای اهل حرم سلطان و خانه های کوچکتری که متعلق به کنیزان و خدمتکاران و غلامان بود قرار داشت . در کنار قصر چند کارخانه یا کارگاه که معمولا بیوتات نامیده می شد وجود داشت که غذا و لباس و ادوات مورد نیاز ساکنان قصر را تهیه می کرد و آنان را از بیرون رفتن بی نیاز می نمود ( رجوع کنید به بیوتات سلطنتی * ).

در دورة حکومت تغلقیان این صاحب منصبان وجود داشتند:

1) سلطان . سلطان حاکم مطلق بود و در رأس قدرت قرار داشت . تکیه گاه قدرت سلطان سپاه بود. سلطان بر تمام شئون دولت و کارهای آن و به کمک والیان مناطق بر تمام سرزمینهای متصرفة خود تسلط داشت . او وزرا و رؤسای دیوان و رجال بزرگ دولتی را تعیین می کرد.

سلطان مجلس مشورتی داشت که این مجلس را برای تبادل نظر در امور سلطنت تشکیل می داد. رسم بر این بود که در این مجلس وقتی سلطان بر تخت می نشست وزیر در برابرش می ایستاد و پشت سر او کاتبان قرار می گرفتند. در دو طرف مجلس سپاهیان مسلح با شمشیر می ایستادند. در این مجلس غالبا قاضی القضاة و خطیب الخطبا و قضات و بزرگان و مشایخ در اطراف می ایستادند. حاجب بزرگ شکایتنامه ها را که حاجبان جمع کرده بودند تقدیم سلطان می کرد. سلطان دستورهای لازم را می داد. پس از جلسة مشورتی سلطان در مجلس خاص با علما می نشست و آنان درخواستهای خود را بیان می کردند.

2) نایب السلطنه . بالاترین مقام اداری پس از سلطان نایب السلطنه بود که حاجب بزرگ نیز خوانده می شد. نایب السلطنه جانشین سلطان بود و در صورت غیبت سلطان از دارالسلطنه وی عهده دار حفظ امنیت پایتخت و ادارة سرزمینهای تحت فرمان بود. نایب السلطنه در نبود سلطان صاحب اختیار بزرگان و خاصان خانة سلطان بود. وی در همة امور به سلطان یاری می رساند از جمله در صدور احکام و گردآوری خراج از ولایات و حراست از مرزها. وی کسانی را برای ادارة امور مهم کشور بر می گزید و سلطان با او در انتخاب وزرا و قضات و صاحبان دیوان مشورت می کرد. نایب السلطنه در دیوان مظالم با سلطان حضور می یافت و سلطان در صدور احکام و بررسی دادخواستها با او مشورت می کرد. نایب السلطنه مسئول سرکشی به سپاه نیز بود و هر روز پیش از آمدن سلطان از سپاه سان می دید و به امور سرکردگان سپاه توجه و خطاکاران را تنبیه می کرد. او بر فعالیت مشرف نیز نظارت داشت . مشرف رئیس دیوان اشراف ( رجوع کنید به بازرسی * ) بود و در بارة کارمندان دولت و سپاهیان و نزدیکان سلطان و اوضاع ولایات و ایالات اطلاعات کاملی داشت .


3) وزرا. وزارت از منصبهای مهم دولتی بود و وزرا یا از دولتمردان برجستة اهل شمشیر بودند که سرپرستی امور نظامی را بر عهده داشتند یا اهل قلم بودند و بر امور داخلی کشور از جمله بر دخل و خرج ولایات و دولت اشراف کامل داشتند. از آنجا که دولت تغلقی همواره در جنگ بود به وزرای باکفایت در امور نظامی نیاز داشت . اهمیت وزیر سپاه تا آنجا بود که در 797 سلطان ناصرالدین محمود به وزیر و فرمانده سپاهش خواجه جهان سرور لقب شاه شرقی بخشید و حکومت سرزمینهای میان کنوج / قنوج و بهار * را برعهدة او گذاشت . وزیر سپاه وظیفه داشت که از امور حکومت ولایات مطلع باشد و احتیاجات سپاهیان دولتی را در اختیار آنان قرار دهد و به دیگر نیروهای نظامی برای گذران زندگی از خزانة دولتی «اقطاع » پرداخت کند.

در دیوان وزارت بخشهایی وجود داشت که در آن کاتبان بسیاری کار می کردند از جمله مشرف مالیه که بر امور مالی کشور نظارت و بازرسی داشت و سرپرست درآمدها و هزینه ها بود. مشرف مالیه میزان مالیاتهای زراعی را نیز حساب می کرد. هر وزیر نایبی داشت که در زمان غیبت وی وظایف و امور مهم را انجام می داد.

4) والیان . آنان بر مناطق زیر نفوذ تغلقیه حکومت می کردند. این مناطق از شمال به هانسی / حانسی پتیاله لاهور پنجاب اسلام آباد سرینگر سیملا از شرق و جنوب شرقی به دوآب علیگره کنوج بهار جایا لکهنو جوالپور کلنجر الله آباد از غرب و جنوب غربی به فتحپور جی پور/ جایپور راجپوتانا بهاولپور حیدرآباد میوار (اودی پور) مالوه ستبور مهارشترا و از جنوب به کرا و مهبرا و بهوپال محدود می شد.

والیان در مناطق زیرنفوذ خود لقب امیر داشتند و شیوة حکومت و زندگی آنان شبیه سلاطین تغلقیه بود اما مطیع سلطان بودند و هر سال با خلعتهایی که سلطان می فرستاد مقام آنان تجدید می شد.

والیان بیشتر در سرزمینهای خود سکونت داشتند اما گاه در دهلی اقامت می گزیدند که در آن صورت جانشینانی از نزدیکان خود به آن سرزمینها می فرستادند. والیان تا هنگامی که از امر سلطان اطاعت می کردند در ادارة ولایات آزاد بودند و سلطان در کار آنها دخالت نمی نمود. سیاست شاهان تغلقی تقویت والیان و دادن استقلال و آزادی به آنان برای تعیین «عامل » در شهرها و روستاها بود. در ولایات اداره هایی برای رتق و فتق امور مالی وجود داشت که به «جبایه » (دیوان استیفاء) معروف بود و در آنجا اموال ولایات تعیین می شد و دخل و خرج ولایات و تقسیم درآمد هر منطقه بین والی و دولت مرکزی و سپاه محاسبه می شد.

پادشاهان تغلقی برای نظارت بر کار والیان غلامی را همراه والی می فرستادند تا از احوال ولایات و والیان خبر پیدا کند و برای اطلاع از اخبار اندرون والی نیز کنیزانی را روانه می کردند. همچنین منهیانی که آنها را نیز مشرف می گفتند تعیین می کردند که این افراد موقعیت ممتازی داشتند و از امور ولایات آگاهی داشتند و پنهانی و بسرعت خبر عصیان والی را به شاه می رساندند.

5) قضات . سلطان تغلقی شخصی به نام قاضی القضاة را از میان علمای دینی انتخاب می کرد تا بر امور قضا رسیدگی کند و قاضی القضاة نیز قضات شهرها و ولایات را بر می گزید. همچنین سلطان تعدادی قاضی در دهلی تعیین می کرد که آنان وظیفه داشتند در مراسم خاص دربار شرکت کنند. محمد تغلق شاه محلی برای کار قاضی القضاة در قصر خود فراهم ساخت و برای او سالانه دوازده هزار دینار طلا مواجب تعیین نمود و خلعت و اسبی تندرو به او داد. برخی سلاطین تغلقی در امر قضا دخالت می کردند و در محاکم حضور می یافتند و نظر می دادند. قضات در امور مهم و قضاوتهای دشوار بخصوص در قضایایی که به اجتهاد و قیاس نیاز بود از مشورت علمای دینی استفاده می کردند. سلطان هفته ای دو روز در دیوان مظالم می نشست . در این مجلس علاوه بر سلطان حاجب حضور داشت و ورود افراد به آنجا برای تظلم خواهی آزاد بود. احکام را سلطان ابلاغ می کرد و همانجا اجرا می شد.

6) کارمندان دارالسلطنه و رؤسای دیوانها. این افراد عبارت بودند از:

الف ) وکیل دارالسلطنه و نایب او. وکیل دارالسلطنه از بزرگان معتمد بود و کلیدهای قصر سلطان را داشت و ریاست کارمندان نیز بر عهدة او بود. وی به تعیین مراتب و مأموریت مأموران قصر و همچنین بر تربیت و آموزش کودکان قصر نظارت دقیق داشت و مسئولیت اداره های گوناگون قصر چون انبار و اصطبل و مطبخ و نگهبانی نیز بر عهدة او بود.

ب ) امیرحاجب . وی از نظر مقام با وکیل دارالسلطنه برابر بود. وظیفه اش تدارک مراسم سلطنتی استقبال از مهمانان قصر تودیع با آنان و اجرای مراسم منصوب شدن وزرا و بزرگان دولتی بود. امیرحاجب و معاون او در زمرة حاجبان درگاه بودند چند کاتب تحت امر داشتند که هر کاتب بر یکی از دروازه های قصر می نشست و نام کسانی را که به قصر وارد می شدند می نوشت . فهرست این نامها هر روز به سلطان داده می شد. وجه تمایز این کاتبان با دیگر کاتبان دربار در تشخیص مشخصات و القاب و مناصب دیدارکنندگان قصر و نوشتن این اطلاعات در دفتر تشریفات بود.

ج ) صاحب دیوان عرض . وظیفة وی رسیدگی به امور سپاه بود از جمله دادن سلاح و آذوقه و گردآوری رسته های مختلف سپاه و شمارش آنان برای دادن امکانات و نیز استقبال از سپاهیانی که از دیگر ولایات برای دولت مرکزی فرستاده می شدند و نظارت بر دادن امکانات به آنان . در میدانهای جنگ صاحب دیوان عرض یا نایب او جلو سپاه قرار می گرفت .

نیروی نظامی پادشاهان تغلقی سلسله مراتبی داشت و از امرا و فرماندهان سپاهیان محلی تشکیل می شد. بالاترین مقام را خانها و پس از آن بترتیب ملوک و امرا و سپهسالاران و سپاهیان داشتند. هر خان صد هزار تنکه دریافت می کرد ملک پنجاه تا شصت هزار امیر سی تا چهل هزار سپهسالار پانزده تا بیست هزار و سپاهی هزار تا ده هزار تنکه دریافت می کرد.

د) صاحب برید. وی بر دیوان برید * اشراف داشت و از میان کارمندان عالی رتبة دولتی انتخاب می شد و بر گردش کار اداری برید و تنظیم دیوان برید نظارت داشت . صاحب برید افرادی را برای پیغام رساندن بر می گزید که آنان از شهرها و راهها و محل زندگی مردم شناخت دقیق داشتند. سلطان از میان نوشته های کارکنان برید بر تمام جزئیات زندگی مردم تحت سلطنت خود آگاه می شد. کارمندان برید اطلاعات خود را در اختیار صاحب برید می نهادند. صاحب برید در میان راهها منزلگاههایی برای تجدید قوا و استراحت مأموران برید ایجاد می کرد و سپاهیان سلطانی برای حفظ امنیت در برخی از این منزلگاهها مستقر بودند. صاحب برید همچنین برید اسبان (الولاق ) را زیر نظر داشت .

منابع : مطالب این مقاله از کتاب زیر ترجمه و تلخیص شده است :

محمود عرفه محمود النظم السیاسیة و الاجتماعیة بالهند فی عهد بنی تغلق در حولیات کلیة الا´داب (جامعة الکویت ) ج 18 ش 128 (1418/ 1998).

/ محمود عرفه محمود /

معماری . سه تن از سلاطین تغلقی از حامیان جدی معماری بودند و فعالیتهای عمارت سازی خود را در دهلی متمرکز کردند. بزرگترین اثر معماری سلطان غیاث الدین تغلق شاه ارگ عظیم تغلق آباد بود که در هفت کیلومتری شرق مسجد جامع (متعلق به اواسط قرن ششم و اواخر قرن هشتم / اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن چهاردهم ) در دهلی کهنه قرار داشت . قدیمترین شهر سلطانی موجود دیوارهایی سنگی به بلندی نه تا پانزده متر دارد که محوطه ای در حدود 162 هکتار را احاطه کرده است . آب از طریق آبگیر هایی متشکل از چند بند و دریچه های آب و آب انبار ها در دسترس قرار می گرفت . آب انبارها در گورستانی که سلطان درون حصاری ساخته بود تا آرامگاهش را در آنجا بنا کند ( رجوع کنید به شکوهی 1994 ص 516 ـ 550) دریاچه ای مصنوعی به وجود می آوردند. در بخش شمالیتر و در نزدیکی رود جمنا رهبر قدرتمند چشتیها نظام الدین اولیا بر ساختن «درگاه » عظیم خود نظارت می کرد که از بهترین آثار به جا مانده در میان شماری از اینگونه مراکز صوفیه است که در دهلی در طول دوران تغلقیان ساخته شد ( رجوع کنید به ظفر حسن 1922 آرا 1977).

سلطان محمدبن تغلق حس زیبایی شناختی پرورش یافته ای داشت و یک رشته فعالیتهای گستردة عمارت سازی را دنبال کرد. وی پایتخت دوم را در دولت آباد واقع در دکن بنا نمود. در جنوب دهلی «ساتپولا »ی باشکوهی ساخت . این بنا شامل سدی مستحکم و آب بندی بود. این سد و آب بند جزء دیوارهایی به طول هشت کیلومتر بود که مراکز قدیمتر سیری و لالکوت را به اقامتگاه جدید سلطان در «جهان پناه » پیوند می دادند ( رجوع کنید به ولش 1985 ص 74ـ81). این منزلگاه شاهانه شامل مسجد جامع باشکوهی (مسجد بیگم پور ) منسوب به معمار سلطنتی ظاهرالدین جیوش بود. وی طرح سنتی ایرانی ] مشهور به [ «چهار ایوان » را با طاقنماهای گنبدی و چهار اتاق گنبددار گرداگرد اندرونی وسیعی به کار برد. ورودی اصلی در سمت شرقی به پلکان مجللی می رسید که به طرز باشکوهی بر خیابان پایینی مشرف بود. در حدود 68 کیلومتری شمال شهر ویرانه های کاخ دارسرا (بیجی مندل ) قرار دارد که ابن بطوطه آن را بتفصیل توصیف کرده و بویژه کاخ دیوان عام (هزار ستون ) را تحسین نموده است ( رجوع کنید به ج 2 ص 453ـ454).

شمس سراج عفیف وقایع نگار معاصر فیروزشاه از علاقة فراوان وی به معماری ابراز شگفتی می کند و ساخت صدها شهر و قلعه و کاخ و مسجد و مدرسه و باغ و آب انبارها و آبگیرها را به او نسبت می دهد (ص 329 به بعد). فیروزشاه (752ـ790/ 1351ـ 1388) در خاطراتش فتوحات فیروزشاهی به مبالغ هنگفتی که صرف طرحهای ساختمانی و بازسازی استادانة بناهای پیشینیان خود کرده بود اشاره می کند. حمایتهای او با یاری یک دستگاه اداری کارآمد صورت می گرفت .

آثار معماری اش نشان دهندة مهارت تجربة جسورانه و تنوع گرایی خالی از تعصب است و در آنها شیوه های معماری هندی پیش از اسلام در هم آمیخته یا انواع معماری جدید آزموده شده است . نهرهای آبیاری شاهی امکان توسعة سریع شهرها را به وجود آورد مانند حصار در پنجاب که سلطان در آنجا خیال انگیزترین بوستانش را ایجاد کرد (شکوهی 1988 برای تحقیقی در بارة بوستانهای سلطنتی رجوع کنید به ولش 1996 الف ص 59 ـ 93). فیروزشاه شیفتة شکار بود ازینرو چند «محل» (کلبه های کوچک شکار) در حومة دهلی ساخت . در سواحل رود جمنا واقع در یازده کیلومتری شمال جهان پناه هم اقامتگاهی باشکوه و بسیار مستحکم به نام فیروزآباد بنا کرد ( رجوع کنید به پیج 1937). در میان بناهای دیگر ارگ شامل سه باغ قصر تالار بارعام و چاهی با پلکان مارپیچ است . در صحن مسجد جامع کلاه فرنگی گنبدداری با کتیبة فتوحات سلطان قرار داشت که یکی از چند نوشتة تاریخی دورة تغلقیان به شمار می رود. در سمت شمالی مسجد منار زرین فوق العاده ای قرار گرفته که از هرم پلکانی با سه ردیف پله به ارتفاع بیش از چهارده متر تشکیل شده است و تکیه گاه ستونی عظیم از دورة آشوکا است که یادآور ابهت دوران پیش از اسلام هند است . ] این ستون [ بعدها به مناری تبدیل شد که بر منطقة مجاور اشراف دارد ( رجوع کنید به ولش 1993 ص 311ـ322).

فیروزشاه از ستونهای دورة آشوکا در ساختن قصری در غرب دهلی و مسجدی در حصار استفاده کرد.

مساجد انواعی دارند و مبین روشی تجربی هستند. مسجد فیروزآباد (متعلق به ح 753) چهار طاقنما با سه دهانه گرداگرد صحن مرکزی داشت . مسجد خیرکی (متعلق به ح 752ـ755). جزو مساجد چهار محوری است با چهار صحن کوچک که نور را به اندرونی چند گنبدی هدایت می کنند. مناره ها در اطراف دروازة شرقی باشکوهی که بر فراز پلکانی طولانی است قرار گرفته اند. این مناره ها با لبه های سه گوش به وضوح بنای بزرگ «قطب منار» را به خاطر می آورند که در اواسط قرن ششم و اواخر قرن هفتم / اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم دو تن از نخستین سلاطین دهلی قطب الدین ایبک و التتمش بنا کردند. تعدادی دیگر از مساجد شامل صحنی باز با تالارهای نمازگزاری ساده بودند ( رجوع کنید به ولش و کرین ص 123ـ166). اطراف دیوارهای فیروزآباد درگاه «قدم شریف » قرار داشت که شامل سه طاقنما گرداگرد سقف کلاه فرنگی بی حصاری بود که مقبرة پسر سلطان فتح خان و قدمگاه مقدس در آن قرار داشت ( رجوع کنید به ولش 1997 ص 166ـ 178).

مدرسة فیروزشاه (در حال حاضر «حوض خاص ») در امتداد ضلعهای جنوبی و شرقی آب انبار بزرگی (حوض ) ساخته شده بود. این مدرسه شامل حجره هایی برای تدریس و اقامت و یک مسجد و باغ بود و به سبب کیفیت آموزشی و طلابش شهرت داشت . در محل اتصال دو ضلع ] یادشده [ مقبرة مؤسس مدرسه قرار داشت . این مقبره بنای گنبدی چهار گوشه ای بود که محراب ] = دهلیز [ آن میان دو ضلع مدرسه راهرویی به وجود می آورد. پلکان عریضی از مقبره تا آب انبار (سرداب ) کشیده شده بود. مسجد مدرسه در منتهی الیه شمالی ضلع شرقی محراب ] = دهلیز [ روبازی داشت که از آنجا پلکانی تا سرداب پایین می رفت ( رجوع کنید به همو 1996 ب ص 165ـ190). این ارتباط نزدیک میان آب و معماری همچنین در بسیاری از چاههای پله دار بزرگ در دهلی و اطراف آن وجود دارد و در آنها از سبکها و فنونی استفاده شده که در دورة پیش از اسلام در هند به کار می رفته است .

از فعالیت ساختمانی در ادامة دورة حکومت تغلقیان پس از مرگ فیروزشاه اثری باقی نمانده است اما تیمور هنگام فتح دهلی در801/ 1398 دستاورد معماری تغلقیان را تحسین کرد که این امر رواج سبکهای مهم ساخت بناها و حمایت امپراتوری مغول از آن را در پی داشت .

منابع : ] ابن بطوطه رحلة ابن بطوطة چاپ محمدعبدالمنعم عریان بیروت 1407/1987 [ ضیاءالدین برنی تاریخ فیروزشاهی ترجمة سیدمعین الحق لاهور 1991 سیداحمدخان آثارالصنادید دهلی 1847 سیرت فیروزشاهی (مجهول المؤلف ) ] شمس سراج عفیف تاریخ فیروزشاهی چاپ ولایت حسین کلکته 1891 [ فیروزشاه تغلق فتوحات فیروزشاه

M. Ara، Darga ¦ hs in medieval India (in Japanese)، Tokyo 1977; EI 2 ، s.vv. "Dihl ¦ â "، "Hind. VII : Indo-Muslim architecture" (by J. Burton-Page); M. A. Husain، A record of all the Qur'anic and non-historical epigraphs on the protected monuments in the Delhi Province ، Calcutta 1936 (منبع اصلی برای مطالعة کتیبه های مربوط به فتوحات سلطانی ) ; R. Nath، A history of Sultanate architecture ، New Delhi 1978; J. A. Page، A ¦ ، Delhi 1937; M. Shokoohy and N. Shokoohy،memoir on Kotla Firoz Shah، Dihl Hisar-i Firuza. Sultanate and early Mughal architecture in the District of Hisar، India ، London 1988; idem، "Tughluqabad، the earliest surviving town of the Delhi Sultanate"، BSO [ A ] S ، LVII (1994); A. Welch، "Architectural patronage and the past: the Tughluq Sultans of India"، Muqarnas ، X (1993); idem، "Gardens that Babur did not like"، in Mughal gardens: sources، places، representations، and prospects ، ed. J. L. Wescoat and J. Wolschke - Bulmahn، Washington، D. C. 1996 a ; idem، "Hydraulic architecture in medieval India: the Tughluqs"، in Environmental design. Journal of the Islamic Environmental Design Research Centre ، Rome، vol. 2، 1985; idem، "A medieval center of learning in India: the Hauz Khas Madrasa in Delhi"، Muqarnas ، XIII (1996 b )، idem، "The shrine of the Holy Footin Delhi"، Muqarnas ، XIV (1997); A. Welch and H. Crane، "The Tughluqs: master builders of the Delhi Sultanate"، Muqarnas ، I (1983); T. Yamamoto، M. Ara and T. Tsukinowa، Delhi. architectural remains of the Sultanate period (in Japanese)، Tokyo 1968-1970

(شامل عکسها و نقشه های عالی و نیز بررسیهای دقیق تاریخی و جغرافیایی همة بناهای سلطنتی موجود در دهلی )

Zafar Hasan، Guide to Nizamuddin ، Calcutta 1922; idem، List of Hindu and Mohammadan ¦ Province ، Delhi 1916-1919architecture of Dihl
(فهرست اساسی بناهای تاریخی که بسیاری از آنها دیگر وجود ندارند).

/ ا. ولش ( د. اسلام ) /


آرديني اوخويون- Ardını Oxuyun!