موقعيت کنونی زبان ترکی در آذربايجان
بنام خدا
در حال حاضر زبان ترکی در آذربايجان به عنوان زبانی غير از زبان رسمی، همان موقعيت را دارد که بسياری از زبانهای ديگر دارند. نبايد خصوصيتی ويژه به مسأله داد اگرچه تفاوتهايي ميان موارد وجود دارد. واقع مطلب اين است که صرف نظر از مجادلات تاريخی، اکنون مردم آذربايجان بيشتر به ترکی سخن میگويند و فی نفسه برای مردم اهميتی ندارد که زبانی که به آن سخن میگويند از کجا آمده است، در چه تاريخی آمده است و چگونه آمده است. بيشتر مجادلات، در محافل روشنفکری و مطبوعاتی صورت میگيرد. به هر حال دو گرايش وجود دارد يکی اين که مردم آذربايجان بايد فارسی سخن بگويند تا وحدت ملی ايران تأمين گردد و ديگر اين که مردم آذربايجان بايد ترکی سخن بگويند چون ترکی زبان مادری آنهاست.
در مقابل نيز دو زمینهی ديگر وجود دارند يکی اين که دولت مرکزی سعی در انهدام زبان ترکی در آذربايجان دارد و ديگر اينکه سعی دولت در نابودی زبان ترکی توهم توطئه است. هيچ کشوری در جهان وجود ندارد که به طور کامل دارای يک زبان باشد و از سوی ديگر هيچ کشوری در جهان وجود ندارد که به طور کامل به اقليتهای فرهنگی و نژادی و زبانی آزادی دهد. حتی کشورهای پيشرفتهای مانند آمريکا و فرانسه نيز عليرغم دارا بودن ميزان بالايي از رعايت حقوق بشر، به طور موذيانه سعی در تبليغ زبان یا لهجهی واحدی دارند. کشورهای جهان دربارهی زبان اقليتها، مواضعی گوناگون اتخاذ کردهاند که از آزادی نسبی تا اختناق نسبی میتوان آن را دسته بندی کرد. آزادی کامل در هيچ کجا وجود ندارد هم چنان که اختناق کامل نيز نمیتواند وجود داشته باشد.
در ايران به ويژه از زمان تشکيل دولت مدرن رضاشاه به اين سو، اقليتها هيچ تجربهی مستمری از رفتار دموکراتيک از طرف دولت مرکزی ندارند. تحقير، سرکوب و محروميت، ارمغان حکومت مرکزی برای اقليتها بوده است. زبان اقليتها دورههايي طولانی از اختناق نسبی را تحمل کردهاند. نمیتوان در اين فضای اختناق آلود، از بروز مطالبات افراطی جلوگيری کرد و یا شاکی بود. سياست زبانی دولتها معمولاً محرمانه است. دولتها سعی میکنند رفتار خود را دموکراتيک نشان دهند ولی در نهان برای رسيدن به اهداف غير دموکراتيک خود تلاش میکنند. نمیتوان از حکومت مرکزی ايران، انتظار آزادی کامل و يا حتی نسبی به اندازهی فرانسه و آمريکا را برای زبان ترکی داشت. پس به هر حال فشار و اجبار تا حدی وجود داشته و خواهد داشت.
از سوی دیگر نگاه یکپارچهسازی به اقلیتها همواره مشکل ساز بوده است ولی حکومتها برای افزایش اقتدار و ضریب امنیت داخلی به آن دست یازیدهاند. مشکل اصلی دربارة این نوع نگاه به اقلیتها، هزینههای فراوان آن است. همچنانکه فساد هیئت حاکمه و مخالفت با هرگونه انعطاف پذیری در مورد خواستهای مردم پس از شهریور 1320 موجب پیشروی حزب توده در میان مردم شد، اکنون نیز فشار بیشتر بر زبان ترکی میتواند میدان را برای گرایشات افراطی و سوءاستفادههای فرا مرزی گشوده نماید.
در ایران دو نوع نگرش افراطی به موضوع زبان و هویت اقلیتها وجود دارد: دیدگاه نخست که بیشتر معطوف به مراکز قدرت و مورد حمایت مؤسسات انتشاراتی و فرهنگی مرکز است، نگاهی مرکزگرایانه به موضوع دارد و با تبلیغ فرهنگ ملی سعی در حل مشکلات دارد. دیدگاه دوم که مختص مراکز محلی است، بیشتر با مشکلات جزئی و ملموس منطقه درگیر بوده و به تقویت هویت قومی علاقمند است. مرکزگرایان بیشتر به مفاهیمی چون امنیت ملی و هویت ملی میاندیشند و منطقه گرایان به حقوق بشر، حقوق اقلیتها و تبعیضات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی موجود میان مرکز و پیرامون.
هیچ نشانهای از نزدیک شدن این دو دیدگاه به یکدیگر وجود ندارد. مرکزگرایان هرگونه فعالیت هویت خواهی در میان اقلیتها را با عناوینی چون تجزیه طلب و پان ترکیست و ... محکوم می کنند. منطقه گرایان نیز هرگونه تلاش برای فرهنگ سازی هویت ملی را با عناوینی چون ستم ملی، استعمار سفید و ... تلقی میکنند. هر دو تقریباً از الفاظی غیرمحترمانه استفاده میکنند. تناقض موجود در این میان مؤید این نکته است که مناقشات موجود در مجلات و مطبوعات و سایتهای اینترنتی در خصوص زبان و هویت اقلیتها و بویژه آذربایجان، دارای پیش فرضی از این دیدگاهها میباشد. یعنی اینکه هرکدام از طرفین که دربارهی موضوعی مقالهای مینویسند، با توجه به تعلقشان به یکی از این دو دیدگاه، نتیجهی نهایی تا حد زیادی مشخص است. مسئلهی دیگر اینکه اصولاً تأکید بر هویت ملی و ایرانی خود یا تأکید بر هویت آذربایجانی این نکته را در دل دارد که آیا کوششی اساسی برای تعریف دقیق این هویتها صورت گرفته است؟ هویت ایرانی دارای چه شاخصههایی است؟ چه مؤلفههایی را میتوان در این هویت یافت که شاخص وحدت را در میان تمام اتباع ایران افزایش دهد؟ آیا تاکنون نهادهای فرهنگی عمدهی کشور، جز تبلیغ فرهنگ فارسی کار دیگری در بازتعریف هویت ایرانی انجام دادهاند؟ آیا هویت ایرانی همان هویت فارسی است؟ اگر زبان پارسی نشان والای هویت ایرانی باشد، آیا باید زبانهای دیگر را تا حد لهجه یا نیم لهجههای بیگانه پایین آورد و با عنوان کردن این مطلب، حساسیت را در میان اقلیتها برانگیخت؟ آیا فرهنگستان زبان فارسی یا شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای گسترش زبان فارسی و دیگر نهادهای فرهنگی عمده و برنامهریز، کوششی جدی در خصوص حل این تناقض انجام دادهاند؟
به نظر میرسد که تعریف هویت ایرانی و بیان شاخصهای عملی آن کاری است که در حد لازم به آن پرداخته نشده است. هیچیک از گروههای سیاسی داخل یا خارج حاکمیت بیان درستی از هویت ایرانی و حقوق اقلیتها ندارند؟ تأکید صرف و لفظی بر رفتار دموکراتیک با اقلیتها، مشکلی را حل نکرده است؟ فاصلهی مبانی نظری تا برنامههای عمل شده نشان از وجود ضعفهایی عمده دارد. این تناقض وجود دارد که اگر تمدن ایرانی، تمدنی است که از شدائد روزگار سربلند بیرون آمده، چرا در جذب هویتهای محلی ناتوان است؟ چرا آمریکا با آن حجم زیاد ورود مهاجران متنوع با فرهنگهای گوناگون، با موفقیت آنان را در فرهنگ آمریکایی جذب و هضم می نماید ولی ایران لااقل از انقلاب مشروطیت تاکنون موفقیتی در این زمینه کسب نکرده است؟
از سوی دیگر با وجود این محدودیتها و بینش ناقص در خصوص حقوق اقلیتها چه بايد کرد؟ آيا به صرف اين که فضای اختناق وجود دارد و اختيارات عمدهای در راه تبليغ زبان فارسی قرار داده میشود، بايد منفعل شد؟ بسياری همواره عبارت «نمیگذارند» را تکرار میکنند و اين عبارت، دلیل مستحکمی برای عدم تحرک علمی و پژوهشی شده و کار تنها به تکرار برخی شعارها انجام میشود. به نظر میرسد در مورد اين گونه افراد، اين عبارت بيشتر از آن که واقعی باشد احساس يک توهم است. راه حل ديگر چيست؟ آيا میتوان در همين فضای محدود کوشيد؟ به نظرم میرسد که پاسخ مثبت و اميدوار کننده است. چگونه است که کسانی در همين فضا، مجله وارليق را منتشر میکنند؟ اگرچه به قاطعیت می توانم نظر آنان را که فشار و سانسور را توهم می دانند رد کنم. مدارک و مستندات فراونی موجود است که تیغ تیز سانسور پیکر بسیاری از مقالات و بویژه کتابها را آزرده است. آنچه که روشن است اینکه مسئولان فرهنگی از انتشار مطالبی حتی پژوهشی در خصوص موقعیت زبان ترکی در ایران پس از انقلاب و موضوع آذربایجان واحد جلوگیری می نمایند. در عوض مطالبی سرشار از مطالب وهن آمیز اجازه انتشار می یابند. می شود پذیرفت که در زمینه فرهنگی و انتشار کتاب، تبعیض موجود بویژه از اواسط سال 1384 شدت گرفته است.
با اینحال ترجيح میدهم کار به صورت پژوهش، مطالعه، آگاهی و درک آگاهانه انجام پذيرد. معتقدم يک آذربايجانی، فارغ از مناقشات قلمی پیرامون موقعیت زبان ترکی در آذربایجان، حق دارد به ترکی سخن بگوید، شعر ترکی بخواند، موسيقی ترکی گوش کند، واژههای ترکی را ياد بگيرد و در فضای فرهنگ ترکی نفس بکشد. همچنانکه حق دارد هر زبانی را که بخواهد، بیاموزد و به آن سخن گوید و بنویسد. هر گونه اجباری در مسئلهی زبان، تبعات روانی، اجتماعی و سیاسی خاصی را در پی دارد که تاکنون نیز شاهد آن بودهایم. بهرحال بهتر است بپذیریم که زمان فشارها و اختناقهای رضاشاهی و محمدرضاشاهی گذشته است و دیگر نمیتوان با روشهای قدیمی کشور را اداره نمود. اگر قادر به پذیرفتن این نکته نباشیم محتمل است که با تضییقات فراوانی روبرو شویم.
بطور کلی تعارض حقوقی میان اصول حقوق بشر و ویژگیهای اقتداری حکومت یکی از عوامل بسیار مهم در بغرنج شدن مسئلهی اقلیتهاست. این تعارض بویژه پس از پیدایش دولتهای مدرن در سدهی بیستم میلادی، افزایش میزان باسوادی، رشد فرهنگ مکتوب در شهرها و روستاها، افزایش نفوذ تحصیلات عالی در میان فرزندان خانوادههای روستاها و حاشیهی شهرها، معرفی ناسیونالیسم به عنوان موتور محرکهی توسعه، توجه نسل جوان به تاریخ و هویت فرهنگی خود، افزایش آگاهی مردم از مفهوم ظلم پیوسته در طول تاریخ و پیدایش ابزارهای جدید ارتباطی مانند تلویزیون، ماهواره، رادیو، روزنامه، اینترنت و ... عواملی هستند که در ایران بر این تعارض تأثیر گذارده و نتایج آن را دستخوش تغییراتی کردهاند. این عوامل محتاج بررسی بیشتر هستند تا میزان کارآیی نظریهی فدرالیسم بگونهای که منطبق بر ویژگیهای خاص فرهنگی، تاریخی، سیاسی و .. کشور باشد، مورد ارزیابی دقیق قرار گرفته و راهکارهای لازم و مفید ارائه گردد. این راهکارها مآلاً نمیتوانند رونوشتی از راهکارهای قدیمی شکست خورده باشند یا برجنبههای زیانبار آنها تأکید ورزند.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home