Tuesday, August 28, 2007



توضیحی بر ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان


دکترفرهاد قابوسی

این مقاله شامل توضیحاتی ضروری در مورد منابع اصلی مقاله پیشین " ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان" (1) است که در آن تلخیص شده بودند (2) . اولین آنها تاکید در ضرورت قناعت به منطق در مقالات تحقیقی و بخصوص در رابطه با مسائل زبان شناسی نظیر زبان قدیم آذربایجان است که متمایل به اتخاذ مولفه سیاسی هستند . همچنانکه از ابتدا یکی از اشکالات اساسی این مبحث نشاندن وطنپرستی به جای منطق از طرف شبه محققینی نظیر قزوینی و کسروی و اقتداء آقایان مرتضوی ، یارشاطر و دیگر طرفداران جعل (زبان آذری) به این شیوه نامیمون بوده است. اساسی بودن این نوع از تعصب و تسامح در فرهنگ ادب زده و حماسه گرای ایران که در آن عقل و منطق راهی نیافته است، نه تنها ذهن محققینی نظیر یار شاطر را آلوده است بلکه محتوای ترجمه های طرفداران این جعل تاریخی را مغلوط و نوشته های آنان را متناقض ساخته است . کمااینکه در حوذه علم تنها نظراتی قابل بحث هستند که اساس منطقی داشته باشند و نه ذهنیاتی که ظاهرا سبب افتخار ولی باطنانا سبب عقب ماندگی قرهنگ ایران هستند . و به این لحاظ است که همچنان که در مقاله بالا ثابت شد : "فرضیه زبان آذری کسروی و شرکا" به جهت ساختار غیر منطقی آن در کل حتی بدون رجوع به جزئیات نادرست آن هم غلط است. به همین دلیل هر نظری از هرکس در تایید فرضیه زبان آذری به دلیل ساختار غیر منطقی این فرضیه غلط خواهد بود. چراکه در اینصورت باید ابتدا "منطق" را عوض کنند و سپس به طرح دعاوی خود به پردازند . و همین نادیده گرفتن منطق و یا تعویض منطق به "نامنطق" روشی است که همه ایرانپرستان در پیش گرفته اند ، که در آن "الف" مساوی "نقیض الف" می باشد: کمااینکه طبق برداشت غلط کسروی از ابن حوقل در صفحه 11 و از مقدسی در صفحه 12 کتابچه اش اولی زبان مادری ارامنه در طول قرن چهارم هجری را فارسی و عربی و دومی همانرا ارمنی معرفی کرده اند (1) . دیده میشود که ایرانپرستان که بحای اصالت منطق به اصالت ایران معتقدند ، قادر به ارائه هیچ نظری از هیچ محققی در تایید آن فرضیه مجعول نبوده اند بلکه طبق شیوه متداول خود در حواشی مسئله صفحات متعدد سیاه میکنند تا بنوعی عقده دل را خالی کنند. یکی از این شگردهای حاشیه ای ایرانپرستان مسئله ترک و فارس است که مجبور به پر کردن جای خالی استدلال در مطالب پر کمیت لکن بی کیفیت آنان است . در حالیکه بحث زبا ن آذری "اصولا" ربطی به این مسئله ندارد و مسئله ایست صرفا منطقی هرچند که زعمای جعل نظیر کسروی و قزونیی در سیاسی کردن آن مصر بوده اند (3) .

باید دانست که تحقیق و عقل و علم با وطنپرستی و ناسیونالیسم متنافر است چراکه هیچ محقق ، عاقل و عالم واقعی قادر به "پرستش" و نیز اعتقاد به اصالت هیچ مقوله ای غیر از علم و منطق ( تجربی) نمی تواند باشد. که حتی صرف چنین ادعائی هم اورا از اوصاف فوق بری خواهد کرد . کمااینکه عقل و منطق نسبت به ذهنیات ملی بی رحمند و اعتنائی به آن ندارند. و از آنجائیکه وطنپرستی و ناسیونالیسم آشکارا جز علوم نبوده و برعکس جزء ذهنیات مریض محسوب میشوند ، لذا چون کسروی و قزوینی هردو در جنبه ناسیونالیستی نوشته های خویش در مورد فرضیه زبان آذری (ایرانی صحبت کردن مردمان آذربایجان قدیم ) تصریح کرده اند (3) ، نوشته های آنان فاقد اعتبار تحقیقی و علمی محسوب میشود . و هر نوشته ای در تایید این فرضیه پان ایرانیستی نیز فاقد اعتبار است . به همین لحاظ وقتی که بانیان این قرضیه خود آشکارا در نوشتجات خویش اذعان به علیت وطنپرستانه این فرضیه داشته اند ( 3)، هر نظری در تایید آن نیز منتج به دعوی غیر منطقی و تعصب آمیز است و بس .

در مقاله پیشین (1) ثابت کردم که بر طبق نظر متخصصین زبانشناسی و فرهنگشناسی نظیر "هنینگ" و "مارکوارت" اولا لهجه های ایرانی تنها در ایلات مرزی آذربایحان و یا در یکی دو قرن اخیر میان "فارسهای" کوچ کرده به آذربایجان صحبت میشده است . و ثانیا منظور مورخین قدیم از نمونه های قدیم "پهلوی" در آذربایجان صرفا نمونه کتبی و نه محاوره ای میتواند باشد . لکن پان ایرانیستها از سر تعصب (ایرانپرستی ) خویش نه تنها مراجع مذکور را نفهمیده و نمی فهمند بلکه همچنان که در مقاله پیشین نشان دادم ، آنها را اساسا غلط فهمیده اند . بعنوان مثال اینان نه تنها زبان اصلی بعضی ازمراجع مورد بحث (1) را که آلمانی باشد نمی فهمند و لذا غلط ترجمه کرده و میکنند ، بلکه محتوای دقیق انگلیسی مراجع را نیز متوجه نشده اند . کما اینکه این حضرات هنوز بعد از گذشت نیم قرن معنی لغات (fringe ) ، (threshold ) و (recent) را در مقاله مورد بحث هنینگ نفهمیده اند که به ترتیب "حاشیه یا مرز خارجی" ، "آستانه و دروازه" و "اخیر" معنی میدهند ، و هم چنانکه در مقاله پیشین نوشته ام اشاره " به جدید بودن و مرزی و حاشیه ای بودن لهجه های ایرانی نسبت به آذربایجان" می باشند . و گرنه با رجوع به مقاله هنینگ اگر که به زبان انگلیسی و نیز منطق مسلط بودند ، خود متوجه میشدند که نتیجه گیری شان از مقاله هنینگ اساسا غلط و متناقض است . چراکه هنینگ در آخر مقاله خود که در آن متعددا در حاشیه و برونمرزی بودن لهجه های ایرانی (نمونه های کسروی)نسبت به آذربایجان و ورود متاخر آنها به آذربایجان استدلال کرده ، نتیجه گرفته است که (4) (بدون زیر نویسهای مقاله) :

“ The dialects that were presumed to be the last remnants of the ancient language of Azerbaijan proved to be recent imports from another province.” “We are similarily unfortunate with the literary evidence which the late Kesravi had collected from Persian works: there is nothing conclusive.” “ The most considerable is a set of 14th century dialects quatrain from Ardabil; but Ardabil is merely on the fringe of Azerbaijan, close to Talish, and the dialects of these quatrain has been shown to be akin of Talishi.” “In short, with all the dialects we have considered here, Talish, Harzan, Khalkhal and Takistan, we remain on the threshhold of Azarbaijan; but of the language ones spoken in Azebaijan itself we know nothing.”

که یعنی: " ثابت شد که آن گویشهائی که فرض میشدند آخرین باقی مانده های زبان قدیم آذربایجان باشند واردات اخیر از ایالات دیگر هستند " و ( پارانتزها از من)" ... هیچ چیزی قانع کننده ای در آنچه که کسروی متوفی در تایید ادبی (ایرانی بودن زبان قدیم آذربایجان) از آثار ایرانی جمع کرده ، نیست ". "قابل ملاحظه ترین این ها مجموعه ای از رباعی های لهجه قرن چهارده از اردبیل است ؛ لکن اردبیل بیشتر در مرز خارجی (حاشیه) آذربایجان است ، نزدیک به تالش ، و نشان داده شد که لهجه این رباعی ها نزدیک به (لهجه) تالشی است". "بطور خلاصه ، با همه این لهجه هائی که ما ، از تالش ، هرزن ، خلخال و تاکستان ، (از کسروی) ملاحظه کردیم ، ما در آستانه و دروازه آذربایجان متوقف هستیم ؛ اما هیچ جیز در باره زبانی که سابقا در خود آذربایجان صحبت میشده است، نمی دانیم."

این نظر هنینگ تکلیف علمی جعلیات کسروی و شرکا را برای محققین تا ابدالاباد روشن کرده است. در ادامه مقاله هنینگ به کوششهای شاگردش آقای یارشاطر با آوردن نمونه های جدید برای تغییر این نظرش اشاره میکند. لکن هنبنگ این نظرش را در مقالات بعدی اش در رابطه با این موصوع عوض نکرد. چراکه اساس این فرضیه را نادرست ارزیابی کرد و هیچ نمونه یا نوشته جدیدی نمی نوانست تغییری در نظر منطقی سابقش ایجاد کند. تاسف من از اینست که آقای یارشاطر هم نه تنها معنی آنچه را که استادش هنینگ نوشته است متوجه نشده است بلکه حتی در تناقض معانی آنچه که خود نوشته است دقت نکرده است. چون قابل تامل است (!) که چگونه ایشان به این نظر مطلقا غلط رسیده اند که :"اهالی ارمنستان (که بواسطه وسعت کتابت زبان ارمنی در پانزده قرن پیش برای دیگران خط اختراع میکردند) ، پنج قرن بعد از آن زبان مادریشان فارسی و عربی شده ولی باز در قرون بعدی دوباره به ارمنی تبدیل شده باشد" (1).

در مقاله پیشین اشاره کردم که یکی از علل اساسی بد فهمی "محققین" ایرانی از منابع مورد استفاده و سوء استفاده آنان در اینمورد عدم توجه آنان به تفاوت میان زبان مکتوب و زبان محاوره (مادری) بوده است که در آذربایجان قدیم صحبت میشده است. مارکوارت در این رابطه در کتاب "ارانشهر" مینویسد (5):

„Die Bemerkung des Hamdullah i Mustaufi, dass die alte Pahlawisprache sich noch in der ersten Hälfte des achten Jahrhunderts in Azerbaigan erhalten hatte (bei QUTREME, Journal des Savans 1840 p. 413; vgl. OLSHAUSEN, Parthava und Pahlav. Mada und Mah S 43), ist ganz zutreffend, wenn man sie auf das eigentliche Pahlawi die aus Atropatene stammende Schriftsprache der Partherzeit bezieht. Es ist zu beachten, dass auch Masudi, Kit. At tanbih va, 7 (trad. CARA De VAUX p. 113) die sie also offenbar als eine altertümliche , nennt دریه und فهلویه in einem Atem mit der آذریه Schriftsprache betrachtet.“

که یعنی : "این اشاره حمدالله مستوفی ، که زبان قدیم پهلوی تا نیمه اول قرن هشتم در آذربایجان هنوز خودرا نگهداشته بود ( نقل منابع لاتین مربوطه) ، زمانی کاملا قابل تایید است که مرجوع به پهلوی اصلی که زبان مکتوب عصر پارتی آمده از آتروپاتنه است ، باشد . لارم بدقت است که مسعودی نیز در کتاب التنبیه و الاشراف ( نقل منابع لاتین مربوطه) آذریه را در یک نفس با فهلویه و دریه مینامد ، که یعنی آنرا ((آذریه را)) آشکارا یک زبان مکتوب میبیند".

لذا خلاصه نطر مارکوارت " کتبی بودن زبان پهلوی است که به نقل مستوفی تا قرن هشتم در آذربایجان باقی مانده است" و نه این فهم غلط قزوینی که :"اصل زبان حقیقی پهلوی عبارت بوده است از زبان آذربایجان که زبان کتبی اشکانیان بوده است" . بخصوص که مارکوارت "طبق قول مسعودی نیز آذریه را (بعنوان زبان قدیم آذربایجان ) زبانی صرفا کتبی تشخیص میدهد (!)". این نقل قول غلط قزوینی به لحاظ تعصبی پان ایرانیستی وی (3) جعل مسلم است و به لحاظ معنی اصل متن نشان بیسوادی و بیشعوری وی در تحقیق محسوب میشود. کمااینکه بر طبق استدلال مارکوارت تکلیف علمی محققین با نوشته های غیر دقیق مورخین قدیم در رابطه با بقای "فهلویات " در آذربایجان قدیم نیز روشن است که اشارات آنان صرفا ناظر زبان کتبی و نه محاوره ای آذربایجان میتواند باشد و بس .

در مورد نظر دیاکونوف نیز یک جانبه دیدن و مصادره به مطلوب پان ایرانیستی آن غلط است . چراکه همچنانکه من در مقاله پیشین (1) تذکر داده بودم ، او در "تاریخ ماد" به صراحت مینویسد (6) (پرانتز تلخیص نوشته دیاکونوف از من): (ص 61) "احتمال چنین ارتباطی (بین زبانهای عیلامی و آلتایی) - گرچه هنوز ثابت نشده است - ولی قوی است" و در (ص69): " "زبان مادی ایرانی" ... فقط یکی از زبانهای قبیله ای سرزمین ماد بوده ... در حدود ماد آتروپاتن زبانهای قبیله ای دیگری – که منشاء غیر ایرانی داشتند ، وجود داشته اند". به حکم منطق برطبق استدلالی که در مقاله پیشین با برهان خلف کردم این زبانهای غیر ایرانی که غیر سامی هم بوده اند اجبارا متعلق به (خویشاوند) زبانهای آلتایی ( شامل اورال – آلتایی) بوده اند ، چراکه هنوز هم تنها سه گروه مذکور عمده زبانی در این ناحیه باقی مانده اند . امری که تسمیه "قفقازی" آنها نه تنها قادر به تغییرش نیست بلکه به لحاظ التصاقی بودن زبانهای قفقازی و آلتایی ، آنرا تایید هم میکند . لکن اگر دیاکونوف نظر دیگری هم ابراز میکرد باز تغییری در تایید یا رد آن پس از ارزیابی منطقی آن نمیکرد. همچنانکه در مقاله پیشین (1) استدلال کردم نتایج من در آنجا احکام منطق اند و نتایج زبانشناسی در اینمورد بعنوان علم چاره ای جز گردن نهادن به منطق ندارند و گرنه تبدیل میشدند به پان ایرانیسم نوع کسروی و شرکا. به این لحاظ منطقی است که دیاکونوف هم به تقریب و میزان اطلاعات و درکش از منطق در زمان نوشتن کتابش مجبور به اذعان حقایقی است که از او نقل کردم و گرنه فاقد اعتبار علمی میشد. چراکه نظرات زبانشناسان و فرهنگشناسان تنها و تنها در تطبیق با منطق معتبرند .

آخرین مسائلی که باید اشاره شوند عبارتند ازاینکه اولا تقسیم زبانها بر اساس قرار داد وجود و عدم ساختار "آگلوتیناتیو" (التصاقی) آنها امری استاندارد و اساسی در زبانشناسی است و هرکس از حدود آن خارج شود از حدود علم زبانشناسی خارج است . چراکه تنها بر روی میزان التصاقی بودن بعضی از زبانها بحث است و نه در ضرورت آن بعنوان معیار زبانشناسی . ثانیا بر اساس تحقیقات دهه های اخیر که حتی در اینترنت برای عوام قابل رجوع است (7):

_" زبان قدیم "اران" آذربایجان چون جزء زبانهای "قفقازی" قرار داد شده است - همچنانکه در مقاله پیشین نیز اشاره کرده ام - زبانی "آگلوتیناتیو" است ، چراکه زبانهای قفقازی جزء زبانهای آگلوتیناتیو شمرده میشوند . "

_ " زبان قدیم "اران" آذربایجان به لحاظ تقسیم بندی استاندارد ، خویشاوند زبانهای آلتایی (شامل اورال- آلتایی) محسوب میشود ، چون هردوی اینها زبانهائی هسنتد که ساختار عمده ( و نه جزئی) آگلوتیناتیو دارند ."

برای محققین در این رابطه رجوع به کتاب "کلیموف" یا ترجمه آلمانی آن در مورد زبانهای قفقازی نیز توصیه میشود (8).

مسئله دیگری که توضیحش مفید است ، اینست که همچنانکه یاداوری کردم فرض و حکم قضایای منطقی معادل و قابل جابجائی هستند ، امری که در مورد مسئله "زبان آذری" کسروی و شرکا صادق نیست (1): مثلا در اساسی ترین قضایای علم که "قضیه فیثاغورث" باشد ، قائم الزاویه بودن مثلث معادل تقریر رابطه فیثاغورث در آن است که ساختن چنان مثلث هائی شغلی در میان "مهندسان" مصر قدیم بوده است . کمااینکه علم حقیقت ایحاد نمیکند بلکه حقایق واقع (تجربی) را بوسیله منطق با هم ربط میدهد. به همین جهت است که میزان فرایض علمی باید حداقل ممکن باشند و همه آنها باید قابل تجربه و قابل توضیح منطقی باشند . اینست که زبانشناسی بعنوان علم قادر به جعل گروه زبانی جدیدی برای زبانهای قدیم حوزه "اران" نیست و زبانهای قفقازی "اران" زیر گروهی از زبانهای آگلوتیناتیو که در جمع "آلتایی (اورال – آلتایی)" قرار داد شده اند ، محسوب شدنی هستند . این نتیجه منطقی با هیچ "کشف" و "استدلالی" هم قابل تغییر نیست ، چرا که هر دست آورد جدیدی صرفا بر اساس معائیر منطقی و ساختار مرتبط علم ( زبانشناسی موجود) در رابطه با دست آوردهای علمی پیشین (مربوطه) باید تبیین شود .

بر اساس این تحقیقات وجود یک زبان مشخصا غیر ایرانی خویشاوند زبانهای ترکی (آلتایی) با عمری حداقل دو هزارساله و کتابتی هزاروپانصد ساله در سرزمین مشخصا غیر آریائی اران آذربایجان (1) بطور قطعی مسلم است .

حواشی و توضیحات:

(1) همه تذکرات و مراجعی که در این مقاله به آنها اشاره شده است در مقاله ام (" ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان) مذکورند: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=9918

(2) این مقاله صرفا به خواهش دوستان نوشته شده است و گرنه مطلب فردی به اسم "علی دوستزاده" در "سایت اخبارروز " لایق جواب نبود ، چراکه فاقد ساختار منطقی است : این فرد مطلب بی سر و ته و جاعلانه ای باصطلاح بابت پاسخگوئی بدون مطالعه دقیق مقاله من نوشته است که نه فارسی آن درست است و نه هم چنانکه در متن مقاله اشاره میشود ، خود وی معنی جملات انگلیسی آنچه را که نقل کرده است ، فهمیده است. کمااینکه صرفا با کنارهم نهادن مطالب از منا بع اینترنت و تکرار طوطی وار آنها قدم در میدان تحقیق نمیتوان گذارد . این فرد نه تنها از مقدمات تحقیق و ارزیابی مقالات علمی بی اطلاع است بلکه محتوای فارسی مطلبش هم غلط و هم فاقد ساختار منطقی و حداقل دستورزبان است :مثلا می نویسد (کپی اصل):

"هرچند استاد مارکورات مال صدسال پیش بود و امروز محققین بایست به منابع تازه رجوع کنند ، ایشان در کتاب ایرانشهر به صراحت مینویسند: علامه قزويني در كتاب بيست مقاله از قول ماركوارت، مستشرق مشهور آلماني كه در كتاب ايرانشهر خود آورده، مي‌نويسد: «‌اصل زبان حقيقي پهلوي عبارت بوده است از زبان آذربايجان، كه زبان كتبي اشكانيان بوده است. چون ماركوارت از فضلا و مستشرقين و موثقين آنها است و لابد بي ماخذ و بدون دليل سخن نمي‌گويد.» این جمله جناب دوستزاده سر وته ندارد. این فرد هنوز نمی داند که وقتی بعد از کما (،) در جمله اول بالا کلمه "ایشان" نوشته شود این ایشان مرجوع به "استاد مارکوارت" ابتدای همان جمله خواهد بود. در حالیکه مارکوارت در کتاب ایرانشهر حتی بی صراحت هم چنین چیزی در مورد قزوینی ننوشته است ، چه برسد با صراحت. اول فارسی یاد بگیرند بعد عمری صرف کرده و تحقیق علمی بیاموزند و بعد بدون جعل و نقل قول غلط شروع به دخالت در معقولات کنند. این فرد نه تنها از نقل قول غلط از مقاله من بلکه حتی از جعل عینی مطلب قزوینی هم باکی ندارند ، چراکه نوشته او را در وسط جمله سانسور کرده و باقی را چون به نفع تعصبات پان ایرانیستی خود ندیده است ، نقل نکرده است. قزوینی چون زبان آلمانی نمی دانست به غلط از قول مارکوارت مینویسد: "اصل زبان حقیقی پهلوی عبارت بوده است از زبان آذربایجان که زبان کتبی اشکانیان بوده است" . اصل آلمانی و معنی درست آنرا من در متن همین مقاله آورده ام . سپس قزوینی از این فهم غلط خود در رابطه با نظرات ابن مقفع و دیگران نتیجه غلطی میگیرد که جناب دوستزاده از نقلش خودداری کرده است. نتیجه غلط قزوینی که جناب دوستزاده سانسور کرده است ، این است که : "... پس از مجموع این شهادت قریب به یقین بلکه یقین حاصل میشود که آذری یکی از لهجه های متکثره زبان فارسی (اگر نگوییم نردیکترین همه آنها) بوده است نسبت به زبان پهلوی ... ". این نتیجه گیری قزوینی غلط اندر غلط است و کسی که قادر به تشخیص آن نباشد یا قابل تاسف است و یا مغرض . عادت حناب دوستزاده به جعل سبب شده است که چون زبان آلمانی نمی داند در اطمینان ترجمه مطلقا صحیح من از مارکوارت تردید کند. در حالیکه همچنانکه ثابت کردم جعل ، ترجمه غلط و سانسور مطالب کار متعصبینی نطیر اوست . همچنانکه او چون در نوشتن و خواندن فارسی و بخصوص در فهم استدلال های منطقی اشکال دارد تذکرات مرا در "احتمال" یا "توانستن" اینچنان و آنچنان بودن زبان قدیم آذربایجان را نفهمیده و آنها را طبق روال مطلق گرائی پان ایرانیستها مطلق دیده و این چنین از مقاله من به غلط نقل قول کرده است . درحالیکه حفظ امانت در مورد محتوای مطالب مورد بحث از شرایط اولیه بحث منطقی است . و این روال تقریر مقالات تحقیقی نظیر مقاله من (1) است که "احتمال" و حتی "میزان احتمال" موارد را مشخص کنند . توصیه میکنم منطق بیاموزد ، بعد بادقت بخواند ، تحقیق علمی یاد بگیرد و بعد از آن با امانت در معقولات دخالت کند . کما اینکه او بدلیل فقدان دقت و کثرت تعصب نوشته دیاکونوف را هم در "قوی بودن احتمال رابطه زبانهای آلتایی با زبان عیلامی" که من بدقت کامل نقل کرده بودم (1) و در متن بالا نیز تکرار کر ده ام، نه فهمیده است . چنین به نظر میرسد که این فرد اساسا قادر به تشخیص درست از نادرست نیست .

به جهت چنین اشکالات اساسی حتی در فارسی نویسی مطلب وی و نقل قول غلط از نوشته های دیگران ، از قزوینی و دیاکونوف گرفته تا راقم ، است که من وقت خوانندگان و خودرا با اثبات غلط بودن اینگونه تناقضات آشکار تلف نخواهم کرد . چرا که قصد من کشاندن بحث به یک سطح تحقیقی بود و نه این سطح نازل که باب میل پان ایرانیستهائی از نوع دوستزاده است . خاطرات آقای دیاکونوف هم که ذکر کرده نه ربطی به تحقیق تاریخی دارد و نه هیچ اعرابی از اهمیت برای محققین . نظرات صرفا تحقیقی دیاکونوف تا حدی که مطابق منطق باشند قابل ملاحظه و احیانا رد و یا قبول میتوانند باشند ، مابقی اضافاتی هستند که سبب اتلاف وقت بوده و حتی لایق رد شدن هم نیستند. از طرف دیگر وقتی که در موردی مقالات تحقیقی در نشریات آکادمیک معتبر بین المللی موجودند ، آنسیکلوپدی ها در آن مورد محلی از اعراب نخواهند داشت مگر برای عوام . دانستن مبادی تحقیق علمی و سابقه تحقیق علمی مقدمه ورود در معقولات است . از نظر تحقیق آنسیکلوپدی برای محققین در مرحله آخر ولی برای عوام در مرحله اول قرار دارد.

(3) الف: کوته بینی ناسیونالیستی کسروی که خاصه در حاشیه دفاعیاتش از سرپاس مختاری و پزشک احمدی بروز کرده است حتی ظاهر تحقیقی اثرش را نیز مخدوش کرده است (نشریه پرچم سال 1322ـ1321 . تجدید چاپ شده در سال 2004 ـ 1383 وسیله انتشارات خاوران (صفحه 81): "این آرزوی ایرانیانست، آرزوی همگی ماست. ما این را به یاری خدا از پیش خواهیم برد و همه زبانها را جز فارسی از میان خواهیم برداشت. من که در اینجا ایستاده ام زبان مادرزادی من ترکی بوده ولی همه می دانند که چه کوشش هایی به کار می برم (!) که آن زبان از ایران برافتد. ترکی برافتد، عربی برافتد، آسوری برافتد، ارمنی برافتد، کردی برافتد. ارمنیان اگر از مایند باید با زبان ما درس خوانند و سخن گویند". منظور کسروی از این کوششها نوشتن رساله مورد بحث (آذری یا زبان باستان آذربایجان ) است. از این مختصر و تعمد کسروی در براندازی زبانهای غیر ایرانی و لذا تخریب فرهنگهای متنوع در ایران برمیاید که او چگونه محققی بوده است.

ب: محمد قزوینی: مقاله « آذری ، یا زبان باستان آذربایگان » در «بیست مقاله» بکوشش ابراهیم پور داود ، بمبئی 1935 ، م. ص. 141- 146:"... امروزه مسئله زبان آذربایجان اهمیتی سیاسی به هم رسانیده ...اثبات این که زبان اصلی آذربایجان تا حدود قرن هفتم ، هشتم هجری زبان فارسی بوده است ... در شرع سیاست ، واجب کفائی بلکه واجب عینی است و گمان میکنم که تالیف این رساله ( آذری (کسروی)) ... خدمت شایانی ...هم به سیاست و ملیت این مملکت نموده است." سخن گفتن از وجوب کفائی و عینی در مورد مسئله زبانشناسی حاکی از بیشعوری علمی و سفاحت تحقیقی قزوینی است. حال اگر کسی در پی هم رائی با قزوینی در "فارسی شناختن زبان قدیم آذربایجان " است ، تقصیر خو دش خواهد بود. تاسف من در اینست که آقای یارشاطر با باور به چنین ترهاتی آبروی ایران را در مجامع علمی برده است: که مگر ممکن است در علم واجب کفائی به تقریر سیاست داشته باشیم . که اگر ایشان واقعا اهل تحقیق در زبانشناسی که رشته تحصیلی ایشان است ، میبودند ، سالها پیش حداقل در مقالات مربوط به موضوع نویش در مذمت کسروی و فزوینی که زبانشناسی را بازیچه هوسهای پان ایرانیستی کرده اند ، مینوشتند و حدافل اطرافیان خودرا آگاه میکردند . عدم عمل به این وظیفه علمی خیانتی سنگین به فرهنگ محتظر ایران و عملی در تثبیت تعصب بحای تحقیق محسوب میشود . کما اینکه عدم توجه ایشان به این مهم دانسته و یا ندانسته حاکی از غیر تحقیقی بودن نوشته های ایشان در این مورد و متاسفانه در کل محسوب میشود.

(4) W. B. Henning, in “Transaction of the philological society”, page 176, (1954).

(5) J. Marquart: » Erans(h)ahr «, (Abhandlungen der Akademie der Wissenschaften

in Goetingen), Philologisch-Historische Klasse, Neue Folge, Band 3, 1899-1901,

Printed in Germany, (Berlin 1901).

(6) ا. م. دیاکونوف: "تاریخ ماد" ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران 1377 .

(7) Das Kaukasische. - Altaische Sprachen : Wikipedia

(8) Georgij A. Klimov : „ Einführung in die kaukasische Sprachwissenschaft“, Hamburg 1994.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home