موقعيت زبان ترکی در ايران: از ۱۳۶۷ تا خرداد ۱۳۷۶
بنام خدا
با پايان جنگ در سال 1367 فرصت برای آزاد شدن مطالبات انباشته پيش آمد. کشور از وضعيت جنگی بيرون آمده بودو طبيعتاً انتظار میرفت که در شرايط جديد به طور مناسب به خواستهها پرداخته شود. با اين که تا يک سال پس از جنگ بسياری از شاعران آذربايجان مانند سهند، حبيب ساهر و شهريار در گذشته بودند ولی در تمام سالهای جنگ، وارليق با آزادی و متانت خاص خود که از شخصيت مدير مسؤول آن دکتر جواد هيأت نشأت میگرفت، به کار خود ادامه داده بود.
فعالان آذربايجانی خواستار جبران همهی اشتباهات چه در زمان پهلوی و چه در پس از انقلاب گذشته بودند. آنان فراموش نکرده بودند که در سالهای اوليهی پس از انقلاب، ساختمان تئاتر آذربايجان در کنار ارک توسط عدهای مسلمان نما ويران شده بود. ساختمانی که يک مرکز فرهنگی و تفريحی و تاريخی بود. کسانی نيز که به اين عمل اعتراض کرده بودند، به شدت مجازات شده بودند.
پس از پايان جنگ دوران سازندگی آغاز شد. انتظار میرفت که آذربايجان اين بار سهم واقعی خود را دريافت کند. طولی نکشيد که خوش بينیهای اوليه کمرنگ شد و مشخص گرديد که اين بار نيز سايهی سنگين تبعيض بر سر آذربايجان پابرجاست. آمارهای اقتصادی از زمان سازندگی، وضعيت خجالت آور آذربايجان را تأييد میکنند.[1]
از سوی ديگر اگر چه کسروی و افشار در قيد حيات نبودند ولی شاگردان مکتب آنها کار را ادامه میدادند. کسانی چون آقایان دکتر عنايت الله رضا، دکتر پرويز ورجاوند، دکتر چنگيز پهلوان و دکتر جواد شيخ الاسلامی از اين دسته بودند. دکتر شيخ الاسلامی حتی پيشنهاد میکرد که دولت فرزندان ترک زبان را از خانوادهی آنها گرفته و به خانوادههای فارسی زبان بسپارد تا آنان به زبان فارسی آموزش ببينند و در عرض مدتی زبان ترکی از ميان برود. بسيار جای تأسف و تعجب بود که زمانی با ملت گرايي و زمانی با امت گرايي آذربايجان در معرض تبعیض قرار گرفته بود. يکی میخواست کوچک و خالص کند و ديگری میخواهد ادغام کند و متنوع نمايد.
پس از پايان جنگ، دانشگاهها و به ويژه دانشگاه آزاد، در شهرهای کوچک گسترش يافت. با افزايش ظرفيت دانشگاهی، ميزان ورود افراد به دانشگاه به طور تصاعدی افزايش يافت. اين امر رؤيای دانشجو شدن را برای بيشتر جوانان عملی کرد. خيل عظيمی از جوانان روستايي يا جوانان روستازاده ساکن حاشيهی شهرهای بزرگ به دانشگاهها شدند. اين جوانان حامل انرژی عظيم جوانی و احساسات خاص طبقاتی خود بودند که بيشتر ناظر بر حس محروميت ديرينه است. به زودی مسألهی تبعيض در مسألهی زبان به فرهنگ و اقتصاد مورد توجه قرار گرفت. همزمان انتشار نشرياتی مانند اميد زنجان، آوای اردبيل، مبين و ... موجب ايجاد بستری مناسب شد. کسانی که در اين نشريات قلم میزدند، بيشتر جوان بودند، سابقهی حضور در جبهه داشتند و نسبت به روشنفکران قديمی ارتباط بيشتری با داخل داشتند مانند محمود حکيمیپور، محمود علی چهرگانی و ...
زبان ترکی محملی مناسب برای فعاليتهای دانشجويي شد. علت اين امر همنشينی دانشجويان ترک زبان با دانشجويان فارس زبان و گاه درگيریهای لفظی و گاه فيزيکی بر سر مسألهی لهجهی ترکی بود.[2] مسألهی لهجه و علت وجود آن مورد توجه قرار گرفت و عدهای از دانشجويان به اين نکته توجه کردند که تا از حقانيت زبان خود دفاع کنند، برای شناخت آن کوشش کنند و از اين راه هويتی مستقل برای خود در مقابل حس محروميتهای ديگر بيابند.
مراجعه به سابقهی فرهنگی آذربايجان، موجب علاقمندی دانشجويان به فرهنگ گذشته میشد. آنان درمیيافتند که عليرغم توهين و تمسخرها، آذربايجان ميراث با ارزشی دارد. اين علاقمندی به صورت حضور در جلسات شعرخوانی بروز کرد. علت اين بود که نشان داده شود که زبان ترکی دارای شايستگی ادبی است. در همين راستا دانشجويان به تاريخ آذربايجان علاقمند شده و با تحقيق پيرامون آن با ستمهايي که در دوران مختلف بر آذربايجان روا شده بود، آشنا شدند. آنان هم چنين از نقش بیهمتای آذربايجان در حيات سياسی، اقتصادی و فرهنگی ايران آگاه شده و از اين که آذربايجان سهم واقعی خود را دريافت نکرده است، دلگير میشدند.
به نظر میرسيد که يک نوع خودآگاهی ملی در حال تکوين است. اين خودآگاهی در آغاز شامل مطالبات معتدلی بوده و در جلسات شعر خوانی بروز میکرد. رفته رفته مسأله از حالت ادبی فراتر رفت و مسايل ديگری چون تبعيض ميان آذربايجان و نقاط ديگر ايران به ويژه اصفهان، ستمهای تاريخی که بر آذربايجان روا شده بود، مسألهی گسترش جبرآميز زبان فارسی و ... مطرح شد. در اين ميان مادهی 15 قانون اساسی که يک از مترقیترين مواد قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران بوده و هرگز اجرا نشده است، مورد توجه قرار گرفت.
به زودی تهيه و ارسال طومارهايي مبنی بر درخواست اجرای مادهی 15 و ارسال آن به مقامات مختلف به ويژه رئيس جمهور آغاز شد. اين اقدام که به سرعت همه گير شد، نشانهی بلوغ و خودآگاهی نوين در ميان دانشجويان آذربايجانی بود. تعداد روز افزون اين طومارها و عدم پاسخ دولت مرکزی به آنها، موجب شد که به طور طبيعی حوادث سير ديگری بگيرد. دانشجويان با اذعان به اين مسأله که شيشههای ساختمان رياست جمهوری را با اين طومارها پاک میکنند، بر نکتهی مهمی اشاره داشتند. دولت مرکزی حس میکرد با سکوت میتواند بر هيجانات غلبه کند. به گفتهی فتحعلی آوتورخانوف نويسندهی چچنی، مشکلات به تازگی بروز کرده بودند ولی راه حلها قديمی بود.
در اين زمان آغاز جنگ ميان آذربايجان و ارمنستان بر سر قرهباغ، موجب تحرک بيشتری شد. جنايات وحشيانهی ارمنيان در قرهباغ و به ويژه فاجعهی قتل عام افراد بیپناه در خوجالی، بازتابهای زيادی در دانشگاهها يافت. تصاويری از جنايات ارمنيان و قربانيان آذربايجانی که بيشتر زن و کودک بودند ، در دانشگاهها يافت میشد. سياست خارجی ايران دانشجويان را به خشم میآورد. در اين ميان ابوالفضل ايلچی بيگ يکی از رهبران مطرح ناسيوناليسم در آذربايجان، به رياست جمهوری رسيد. وجود شخصيتی چون ايلچی بيگ که در روند ناسيوناليسم آذربايجان جايگاهی بزرگ دارد، موجب تسريع در اين روند شد.
طولی نکشيد که حمايت روسيه از ارمنستان، موجب پيشروی ارمنيان و تضعيف موقعيت آذربايجان شد. وزير خارجهی ايران آقای دکتر علی اکبر ولايتی که در آن زمان مقالاتی در وصف خراسان بزرگ، ايران بزرگ و چند بزرگ موهوم ديگر مینگاشت، به عنوان يکی از مقصران کشتار مسلمانان آذربايجان در محافل دانشگاهی معرفی میشد. مقامات ايرانی نمیخواستند با حمايت از آذربايجان به دشمنی با مسيحيت متهم شده و حساسيت کشورهای اروپايي را برانگيزند. آنان هم چنين از تقويت احساسات ملی گرايانی در آذربايجان ايران وحشت داشتند. آنان برای اين که از اتهام نقض حقوق اقليتهای مذهبی و به ويژه مسيحيان که حساسيت کشورهای اروپايي و آمريکايي را در پی داشت، آزادی عمل زيادی برای ارمنيان چه در عرصهی فرهنگی و چه در عرصهی سياسی فراهم کرده بودند. از نظر فرهنگی، ارمنيان از کمکهای سخاوتمندانهی دولت برای احيای آثار باستانی خود بهرهمند بودند. در حالی که زبان ترکی در هيچ آموزش رسمی به کار نمیرفت. زبان و ادبيات ارمنی در برخی دانشگاهها تدريس میشد. آرداک مانوکيان که از نظر دشمنی با آذربايجان بسيار معروف است، مدرّس زبان ارمنی دانشگاه بود. از نظر سياسی نيز ارمنيان به راحتی کمکهای اقتصادی خود را به ارمنستان، برای جنگ با آذربايجان ارسال میداشتند. اين در حالی بود که آثار باستانی آذربايجان مورد بی مهری و گاه سوءاستفاده قرار میگرفت. هر گاه آذربايجانيان به موضع ايران در قرهباغ اعتراض میکردند، مورد عتاب قرار میگرفتند و با عناوينی چون پان ترکيست از آنان در مطبوعات سراسری نام برده میشد.
دانشجويانی که از ارسال طومارهای مختلف نتيجهای نگرفته بودند، از دو طريق خواستههای خود پی گرفتند. مشخص بود که به دليل جوانی، مواضع اين افراد بسيار پيشروتر از مواضع روشنفکران نشريهی وارليق بود:
1. نشريات داخلی که توسط دانشجويان در دانشگاههای مختلف منتشر میشد. اين نشريات نيازی به کسب مجوز از ادارهی ارشاد نداشتند و دولت نيز نظارت کافی بر نحوهی کار آنان ندارد. تيراژ مشخص نيست و گسترده توزيع نيز تعريف نشده است. اگر چه عنوان نشريات داخلی بود ولی اين نشريات را همه جا میشد يافت.
2. نشرياتی مانند شمس تبريز، احرار تبريز، اميد زنجان و... روشنفکرانی که در اين نشريات فعاليت میکردند، تقابل جدی با انديشههای مارکسيستی داشتند و اتهام شوروی گرايي از آنان به دور بود.
در اين زمان علاوه بر دانشجويان، مردم آذربايجان و به ويژه تبريز که مرکز ثقل تحولات آذربايجان است، نيز مطالباتی را مطرح میکردند. به طور طبيعی اين مطالبات بيشتر اقتصادی و مربوط به وضع معيشت مردم بود. مردم بيشتر، شهرهای آذربايجان را با اصفهان مقايسه میکردند. آنان با اشاره به تفاوتهای فاحشی ميان اين دو، عواملی چون گماردن مسؤولان بیکفايت در آذربايجان و عدم توجه حکومت مرکزی به آذربايجان را مطرح میکردند. مثلاً انتشار خبری (فارغ از صدق و کذب) در ميان مردم تبريز مبنی بر اين که شهردار وقت تبريز (مير طاهر حسينی) بودجهی شهرداری تبريز را به اصفهان فرستاده است، خود گويای وضع موجود بود.
درست در همين زمان مسألهی ايجاد استان اردبيل پيش آمد. روز 22 مهر 1371 اين پيشنهاد مورد موافقت هيأت دولت قرار گرفت. لايحهای با نام تأسيس استان سبلان به مجلس چهارم رفت. کليات لايحه در 22 دی 1371 به تصويب رسيد. به دولت اجازه داده شد تا استان جديد آذربايجان شرقی را به مرکزيت اردبيل و استان آذربايجان مرکزی را به مرکزيت تبريز ايجاد نمايد. تا اين جا مسأله طبق خواست مردم اردبيل که مطالبات به حقی داشتند پيش میرفت ولی به ناگاه روز يک شنبه 22 فروردين 1372 تأسيس استان جديد اردبيل تصويب شد. برداشتن نام آذربايجان از قسمت تاريخی و باستانی اعتراض گستردهای را به دنبال داشت. [3]
در اقدامی ديگر، سازمان صدا و سيما پرسشنامهای تهيه و منتشر نمود که به طور بیسابقه حاوی مطالبی توهين آميز نسبت به آذربايجانیها بود. موضوع اين پرسشنامه خشم عمومی را در دانشگاهها و در ميان مردم برانگيخت. نسخههايي از اين پرسشنامه تکثير و در ميان دانشجويان دست به دست میگشت. دانشجويان عنوان میکردند که موضع حکومت مرکزی نسبت به آذربايجان پيش از آن چه که در ظاهر است، خصمانه میباشد. در بحثهای داغ دانشجويي عنوان میشد که اين کار، مزد خون شهدای آذربايجان است. صدا و سيما اصل موضوع را تکذيب کرد ولی اين تغييری در اوضاع نداشت. نشرياتی هم چون اميد زنجان سعی کردند فضا را آرام کنند و از انتشار مقالات اعتراض آميز دانشجويان خودداری کردند. ولی اين اعتراضات فرو ننشست. به طور کلی دانشجويان انتظار نداشتند رسانهای که نام «دانشگاه اسلامی» بر خود نهاده بود، چنين اقدام سخيفی انجام دهد.
تعارض پيش آمده با مسألهی دکتر چهرگانی به اوج خود رسيد. او که متولد 1336 قصبهی چهرگان از توابع شبستر بود. در دانشگاههای تبريز، فردوسی مشهد و تربيت مدرس در رشتهی زبان و ادبيات فارسی و زبان شناسی تحصيل کرده بود. او در سال 1367 با نويسندگان آذربايجان شوروی هم چون مبارز عليزاده (مترجم شاهنامهی فردوسی به ترکی) که به تبريز آمده بودند، ديدار کرد. در سالهای 1372 و 1373 برای استفاده از نظريات زبان شناسی جمهوری آذربايجان، به باکو سفر کرد. به گفتهی خودش علت اين تحقيق «جهت ريشه يابی اين موضوع که آيا زبان ترکی آذربايجانی زبان بيگانه است و مغولان و يا شبيه آن ما را به تکلم آن واداشتهاند و يا این زبان هديه و تحفهی الهی بر ماست.» بود. او چنين ادامه میدهد:
«هدف تحصيل اين بود که زبان ما زبانی که پس از اين مهمترين پايه و اساس فرهنگ يک انسان است، واقعا بر ما تحميل شده و يا زبان واقعی ما بوده است. به حقيقتی دست يافتم که از حدود سال 1304 جهت مدفون و کتمان نمودن آن دهها نفر مشغول به کار شده بودند و ميليونها تومان بودجهی مملکت و صدها نفر متخصص و استاد جهت از بين بردن اين حقيقت به کار مشغول بودند. افرادی مانند کسروی، مهندس ناصح ناطق، محمود افشار و ايرج افشار.»
او پس از آن که دکترای خود را از دانشگاه باکو گرفت، به تبريز آمد و در سال 1374 نامزد انتخابات مجلس پنجم شد. مسألهی زبان به طور مشخصی در تبليغات و سخنان او بسيار برجسته بود. او میگفت:
«... مگر میشود اسم خود را انسان گذاشت ولی به ايمان، دين، مذهب، زبان، فرهنگ و موسيقی و ... که گذشتگان خود داشتهاند، چشم دشمنی و حقارت نگريست. اين حس را تمامی فارسی زبانها دارند و بايد ساير انسانها نيز داشته باشند.»
پس از آن که نام او بر سر زبانها افتاد، موج وسيعی از مطالبات اقتصادی، سياسی و فرهنگی مطرح شد. گسترش حجم مطالبات امکان عملی شدن آن را بسيار کاهش میداد گو اينکه حکومت مرکزی نيز تمايل خاصی به حل مسائل و مشکلات آذربايجان نداشت. چهرگانی درست در صبح روز انتخابات، از عرصهی انتخابات حذف شد و بدين ترتيب مشخص شد که نه مقامات محلی آذربايجان درک صحيحی از اوضاع دارند و نه مقامات حکومت مرکزی، توانايي ريسک پذيری را در چنين مسائلی دارا هستند. در گزارش گروه نظارت بر حقوق بشر خاورميانه آمده است:
«... مورد دکتر چهرگانی نشان داد که احساسات ملی در ميان آذربايجانیها چگونه میتواند بر افروخته شود اگر يک درگيری جديد بين جامعهی آذربايجان با حکومت تهران به وقوع بپيوندد، اين مسأله نه يک منطقهی دور افتاده بلکه کل سيستم را در معرض خطر قرار خواهد داد.»
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مثلاً جمع هزينههای طرحهای بخشهای معادن و فلزات در کرمان 183502 ميليون ريال و 281151 دلار و در چهار استان آذربايجان شرقی، غربی، زنجان و اردبيل 5492 ميليون ريال و 712 ميليون ريال بوده است. نيست هزينههای انجام شده در چهار استان آذربايجان نسبت به کرمان 1 به 320 است. برای آگاهی ن.ک:
- مختاری، حسن. «آذربايجان و تبعيض اقتصادی». اوميدلی ياشار. «ظرفيتها و منابع اقتصادی آذربايجان و موانع توسعهی آن. سعادت، کاظم و علی محمدی. صنعت ساختمان کشور در سال 1381. سهم ناچيز آذربايجان در دورهی هشت سالهی سازندگی آقای رفسنجانی در بخش معادن و فلزات. نشريهی اوزلوک. چاپ تبريز. شمارهی دوازدهم. خرداد 1384
[2] . مسألهی لهجه داشتن موجب بروز محملی برای توهين به آذربايجانیها شده است. داشتن لهجه موجب تمسخر و بروز حالتی از سرخوردگی در برخی شده و به دليل ناآگاهی آنان از بعد علمی لهجه موجب شده است که اين تفکر غلط پيش بيايد که برای مقابله با اين مشکل بهتر است که اصلا به مودک خود از ابتدا با زبان فارسی صحبت کنيم تا لهجه نداشته باشد. از نظر زبان شناسی همه به کار برندگان زبان دارای لهجه هستند. اصطلاح لهجه از نظر فنی جنبههايي از تلفظ را نشان میدهند شخص سخنگو از نظر محلی يا اجتماعی به چه مکان يا طبقهای تعلق دارد. يعنی وقتی به محض سخن گفتن متوجه میشويم که مشهدی است يعنی اين که او زبان فارسی را به لهجهی مشهدی تکلم میکند. اين مفهوم از لهجه با مفهومی که در ميان مردم رايج است تفاوت دارد. در معنی معمول، لهجه معمولاً هنگام سخن گفتن به زبان ديگر خود را نشان میدهد. وقتی که يک فارس زبان به ترکی سخن میگويد میگوييم لهجه دارد. علت وجود داشتن لهجه اين است که انسان زبان اول را با فرصت زياد و برای رفع نيازهای ارتباطی خود با ديگران فرا میگيرد ولی زبان دوم را با فرصت اندک و با فرآيند آگاهانه انباشتن دانش واژگان و دستور يک زبان ياد میگيرد. فراگيری تدريجی و تکاملی است ولی يادگيری فشرده و فوری است. در مورد زبان دوم نيز واژگان و دستور آسانتر از واج شناسی فراگرفته میشوند. مثلاً يک آذربايجانی و يک جمله را از نظر فعل و فاعل و ساختار میتواند درست ادا کند ولی در تلفظ حروف، آنان را به شيوهی زبان ترکی تلفظ کند. به طور کلی همهی انسانهايي که زبان دوم را ياد میگيرند لهجه دارند و اين امری طبيعی است. ن.ک: يول، جورج، نگاهی به زبان (يک بررسی زبان شناختی). ترجمهی نسرين حيدری. انتشارات سمت. 1374. تهران. ص 222
[3] . در 24 فروردين 1372 مجلس ترحيمی که در مسجد دانشگاه تهران، ياد شهدای قرهباغ و با شرکت صدها تن از دانشگاهيان برگزار شد تبديل به تظاهرات پرشوری شد. آنان در مقابل سفارت ارمنستان تجمع کردند و خواستار بازگشت نام ابدی آذربايجان بر اردبيل شدند. با اين حال روز يک شنبه 29 فروردين 1373 لايحهی تأسيس استان اردبيل مورد تصويب شورای نگهبان قرار گرفت. در تابستان 73 در دانشگاه تبريز توماری با ده هزار امضاء برای باز گرداندن نام آذربايجان امضاء شد. چندی بعد در 22 فروردين 83 کميتهای با نام «کميتهی اعادهی نام ابدی آذربايجان بر استان اردبيل» اعلام موجوديت کرد و تاکنون بيانيههايي صادر کرده است.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home