تركی در شعر فارسی پیش از دوران مغول
پروفسور تورخان گنجه ای
پیدائی و گسترش شعر فارسی در ماوراالنهر و خراسان، مقارن بود با رشد نفوذ عناصر ترك در دولت سامانیان. اگر چه تركان از زمان حمله اعراب به ایران، در این نواحی زندگی می كردند، اما در دوران سلطه سامانیان بود كه آنان با امتیازات سیاسی و نظامی كه به دست آورده بودند، از حد بردگی به بالاترین درجات قدرت و اعتبار دست یافتند.
در اشعار پراكنده ای كه از این دوران در دست است نه تنها به وجود تركان اشاره رفته است، گهگاه نیز با كلماتی روبرو می شویم كه دارای اصل تركی ست.
میغ چون تركی آشفته كه تیر اندازد
برق تیر است مر او را مگر و رخش كمان1
نیز،
باده دهنده بتی بدیع زخوبان
بچه خاتون ترك و بچه خاقان
ترك هزاران بپای پیش صف اندر
هریك چون ماه بر دو هفته درفشان 2
نیز،
دلم تنگ دارد بدان چشم تنگ
خداوند دیبای فیروزه رنگ
كمان دو ابروش وان غمزه ها
یكایك به دل بر چو تیر خدنگ 3
نیز،
ترگس نگر چگونه همی عاشقی كند
برچشمكان آن صنم خلخلی نژاد4
تصویر شاعرانه یی كه فرالاوی در شعر خویش از ترك تیرانداز به دست می دهد، در شعر ابونواس 5 نیز دیده می شود. ابونواس در جای دیگری، عناوین خاقان و خاتون 6 نیز به كار برده است.
ابن الرومی در شعری، چشمان تركان را - كه با صفت "كوچك اما دلفریب" وصف شده است7 - با بزرگی شخصیت آنان در تقابل قرار داده است.8
شاید اخذ و اقتباس از شعر عرب دورهٍ عباسی سبب شده باشد كه پاره یی عناصر زبان تركی، در نخستین شعر های فارسی رواج یابد. اما علت واقعی رواج این عناصر را در شعر فارسی باید از نتایج تماس های مستمر و روزافزون ایرانیان با تركان دانست.
كاربرد واژه تركی خدنگ (قذنگ) و خلّخ در معنای قوم خلّخ، در نخستین شعر های فارسی، نتیجه همین تماسها بوده است.
از دو سلسله ترك نسب قراخانیان و غزنویان كه پس از سامانیان روی كار آمدند، تنها شاخه شرقی سلسله نخست، یعنی قراخانیان كه عمدتا بر سرزمین های ترك نشین حكومت داشتند، به تشویق و حمات زبان و ادبیات تركی پرداختند.
نخستین اثر مهم تركی در دوران اسلامی بنام قوتادغو بیلیگ 9 در حكومت همین سلسله پدید آمد. نویسنده این اثر، یوسف خاص حاجب، كتابش را به حسی ابی سلیمان10، از اعضای این سلسله كه حكومت كاشغر را داشت، تقدیم كرد.
در دوران حكومت این سلسله، خط اویغوری، پابه پای خط عربی، رواج داشت. در واقع در سرتاسر كشور های ترك نشین، از كاشغر گرفته تا چین شمالی، از قدیم الایام همه احكام و فرامین خاقان ها و سلاطین به این خط نوشته می شده است.11
از سوی دیگر شاخه عربی قراخانیان نیز، مشوق زبان و ادب فارسی بوده اند. مداحان این سلسله كه بسیاری از سلاطین آن، خود در زمره شاعران قرار داشتند، كسانی چون رشیدی، سوزنی و عمعق بوده اند. امیرعلی بوری تكین، جلال الدین، سلطان سمرقند14 و نصرت الدین پسر و جانشین او همگی شعر می سرودند. دو تن اخیر در زمره خوشنویسان نیز بوده اند.
ترجمه سندبادنامه كه به دست ظهیرالدین محمد ابن علی به فارسی برگردانده شده بود، به همین نصرت الدین اهداء شده است. اُلُغ بیغو، حاكم مرغینان و كاشان نیز شاعر توانایی بود.
اما اهالی سرزمین هایی كه غزنویان بر آن ها حكومت داشتند، عمدتا ترك زبان نبودند و اكثرشان به فارسی سخن می گفتند. از همین روی، غزنویان نیز، همچون سامانیان، شعر پارسی را ترغیب و تشویق می كردند. رونق و جلای دربار محمود و مسعود در بین سلاطین همعصر و حكمرانان بعدی، نظیر و مانند نداشت. با وجود این، زبان تركی، زبان قبایلی بود كه قدرت غزنویان بر اساس آنها استوار بود. چنانكه این زبان، در آغاز نیز، زبان دربار و نخستین حكمرانان این سلسله بود.13 اگرچه هیچ اثر تركی كه در این زمان نوشته شده باشد به دست ما نرسیده است، اما می توان حدس زد كه در این دوره، نوعی ادبیات شفاهی ترك، شامل تصنیف و ترانه های خنیاگران، وجود داشته است كه در محیط دربار غزنویان چندان ناشناخته نبود. حتی از یكی از شعرهای منوچهری میتوان دریافت كه پاره یی از این تصانیف، به دو گویش تركی، یعنی تركی و غزی سروده و به نظم آمده است. شعر منوچهری چنین است:
به راه تركی مانا كه خوبتر گویی
تو شعر تركی برخوان مرا و شعر غزی14
قراخانیان و غزنویان هیچگاه بر سرتاسر ایران تسلط نیافتند. در واقع قلمرو واقعی قراخانیان پا از مرز جیحون فراتر نگذاشت، پایگاه اصلی قدرت غزنویان نیز تنها شرق ایران بود. از سوی دیگر، با استقرار امپراتوری سلجوقیان، فرمانروایی تركان بر سرتاسر شرق اسلامی مستولی شد. این امر سبب مهاجرت های تازهٍ دسته های ترك نژاد از آسیای میانه و اسكان یافتنشان در مناطق جدید گردید. قبایل غز كه سلجوقیان منسوب به یكی از آنان بودند و اساس قدرتشان بر آنان استوار بود، فرهنگ گسترده یی نداشتند و برخلاف نظر بعضی از دانشمندان15 فاقد كتابت بودند. به همین دلیل سلجوقیان اقدامی برای تریج و اشاعه گویش خود (غزی) به عنوان زبان ادبی و مكتوب نكردند و نمی توانستند بكنند، بطریق اولی مشوق ادب تركی هم نبودند.
باآنكه كوششی آگاهانه و عمدی برای پیشرفت و انتشار زبان تركی از جانب سلجوقیان صورت نگرفت، صرفا به دلیل موجودیت حكومت تركان، توجه و علاقه وافری نسبت به ترك ها، زبان و تاریخ گذشتهٍ آنان، در سراسر جهان اسلامی بروز كرد. این توجه در آثار گوناگون این دوره به چشم می خورد. برای نمونه محمود الكاشغری كه كتاب دیوان لغات الترك16 را در بغداد نوشت و آن را به المقتدی خلیفه عباسی پیش كش كرد، حدیث زیر را نقل میكند:
تعلموالسان الترك فان لهم ملكاً طوالا17
محمود الكاشغری می افزاید: اگر این حدیث معتبر است، پس آموختن زبان تركی باید واجب باشد، و اگر معتبر نیست، باز عقل حكم می كند كه باید آن را فراگرفت. علی بن زیدالبیهقی18، از كتابی یاد می كند با عنوان "مفاخر اتراك" نوشته علی بن محمدالحجازی كه به سلطان سنجر تقدیم گردیده است. این كتاب متاسفانه به دست ما نرسیده است. موٍلف كتاب نوروزنامه19 نیز كه در همین دوران تاٍلیف شده است، در بخش مربوط به اسبان می آورد كه "و امروز هیچ گروه به از تركان نمی دانند، از بهر آنكه شب و روز كار ایشان با اسب است، و دیگر آنك جهان ایشان دارند."20
در همین بخش از كتاب، ضرب المثلی تركی آمده است كه آن را به افراسیاب، پهلوان تورانی شاهنامه21 نسبت داده اند. افراسیاب را نیای قراخانیان (آل افراسیاب) و سلجوقیان 22 می دانند، و در منابع تركی بنام تونكا الب ار23 شناخته می شود. این تمایل به ستایش تركان و زبان ایشان در كار فخرالدین مباركشاه24 با وضوح بیشتری دیده می شود. او، در نوشته یی كه به قطب الدین آییك، كه در سال 602 هجری برابر با 1206 میلادی، پس از مرگ معزالدین غوری علم استقلال برافراشت تقدیم كرده، گزارشی از تركان، شاخه ها و تیره های مختلف آنان، نوشته ها و اشعارشان بدست میدهد كه در ضمن آن در باره زبان آنها چنین اظهار نظر می كند:
"بعد از لغت زبان تازی هیچ سخنی و لغتی بهتر و با هیبت تر از زبان تركی نیست و امروز رغبت مردمان به زبان تركی پیش از آن است كه در روزگار پیشین، بدان سبب كه بیشتر امیران و سپهسالارن تركان اند"25
سه حكمران اولیه سلجوقی، ظاهراً، چندان اهتمامی در حمایت شعرا نداشتند، اما جانشینانشان در ادامه سنت سلسله های پیشین به تشویق ادبا پرداختند. از یك سو الب ارسلان معتقد بود "ما در این دیار بیگانه ایم و این ولایت به قهر گرفته ایم"26 و بالطبع نمی توانست با ادبیات فارسی آشنا بوده باشد. از سوی دیگر طغانشاه بن آلب ارسلان حاكم جوان خراسان را داریم كه پایتختش در هرات بود "و محاورت و معاشرت او با شعرا بود، و ندیمان او همه شعرا بودند"27
جلال الدین سلیمان، فرزند سلطان محمد و برادرزادهٍ سنجر، و نیز طغرل ابن ارسلان از سلاجقه عراق خود شاعر بودند.28
ادب فارسی و سنت حمایت دربار از ادبیات، در دورهٍ خوارزمشاهیان - كه در ابتدا حاكمان دست نشاندهٍ شلجوقیان بودند و بعدها حكمرانان مستقل یك امپراطوری وسیع شدند - همچنان ره رشد و شكوفایی خود ادامه داد.
اتسز (551-521 ه- ق) آنگونه كه عوفی از او یاد كرده است از شیفتگان شعر بود29 و مهم تر آنكه صاحب دیوان رسایل او، ادیب و شاعر معروف، رشیدالدین وطواط بود.
در نیمه دوم قرن ششم، در دورهٍ خوارزمشاهیان، نفوذ و اعتبار قبایل قبچاق و قنقلی به عنوان تشكیل دهندگان نیروی نظامی، و ازدواج های افراد خاندان حكومت با اشرافیت قبیله های ترك، چنان باعث ظهور و گسترش آداب و سنن تركی در جنبه های گوناگون زندگی خصوصی و اجتماعی شد كه در دورهٍ حكومت سلسله های پیشین ترك سابقه نداشت. در خلال قرن های پنجم و ششم، عناصر قومی ترك به میزان وسیعی در خوارزم نفوذ یافتند و آن خطه را به یكمنطقه تركی مبدل ساختند. منظومه های دینی تركی از اوزان هجایی نیز، بر اثر نفوذ احمد یسوی ( متوفی 562 ه-ق) و پیروانش، بطور گسترده در سرتاسر آسیای میانه منجمله خوارزم منتشر شد. سرانجام در اواخر ودران خوارزمشاهیان محمدبن قیس، كتابی نوشت بنام التبیان اللغات التركی علی لسان القنقلی و آن را به سلطان جلال الدین (متوفی 628 ه-ق) تقدیم داشت.30
با آنكه استقرار قبایل ترك در این ناحیه پیش از پیروزی سلجوقیان آغاز شده بود، اما زبان های رسمی این ناحیه، زبان های فارسی و عربی بود. سلاجقهٍ آسیای صغیر حامیان راستین ادبا بودند. حتی بعضی از آنان، مانند ركن الدین سلیمان قلیچ ارسلان و برادرش غیاث الدین كیخسرو، اشعاری نیز به زبان فارسی سروده اند.
در اوایل قرن هفتم، در نتیجه هجوم مغول به جهان اسلام، بسیاری از علما، از همه جای جهان اسلام، به آسیای صغیر پناهده شدند و از حمایت سلاطین ادب دوست بهره مند گشتند. بدین ترتیب آسیای صغیر، مركز مهم علوم اسلامی و ادب فارسی شد.
در چنین شرایط مطلوبی، و با آن كه هیچ نوع حمایت رسمی از جانب دربار وجود نداشت، بتدریج آثار ادبی قلیلی به زبان تركی نوشته شد. این آثار، دارای ویژگی های اسلامی بودند و به تقلید از آثار عربی و فارسی به نگارش درآمده بودند.
از دوره سامانیان به این سو، در نتیجهٍ گسترش حكومت تركان، عناوین و نام های قبیله یی و شخصی تركی، و نیز اصطلاحات دیوانی و لشكری، و لغات مربوط به زندگی چادرنشینی، در آثار منثور فارسی، بخصوص در آثار مربوط به تاریخ تركان، ظاهر شدند.
علاوه بر مفردات وام گرفته شده از زبان تركی كه در آثار منثور این دوره به كار می رفت، جملات و لغات تركی نیز - عملا به جهت مقاصد شاعرانه - در شعر فارسی این دوره راه یافت. این جملات و لغات شامل اسامی خاص هم می شد. اسامی یی كه بطور مجازی، و با اشاره به معانی حقیقی آنها، به كار برده می شدند. زیبایی غلامان ترك و نیز دلیری تركان در میدان های جنگ، و بطور خلاصه، شهرتشان در بزم و رزم باعث شد كه در شعر فارسی یك تصور كلی از ترك به عنوان معشوق و جنگجو به وجود آید.
كمانكشی ست بتم با دو گونه تیر بر او
وزان دوگونه همی دل خلد به صلح و به جنگ
به وقت صلح دل من خلد به تیر مژه
به وقت جنگ دل دشمنان به تیر خدنگ 31
علاوه بر "ترك" در معنای كلی آن، نام های تركی قبایل گوناگون، مانند چگل، یغما، قای نیر جزو بخشی از زبان شعری شد.
بیز، درفش است در عبارت تركی
سوزن هجوم ترا خلیده تر از بیز 32
نیز:
آز، اندك باشد اندر لفظ تركی و به عمر
ساقی برّ و عطای من نداند داد آز 33
نیز:
سال عمر نوح با عمر تو بادا اندلغ 34
تا بود سوگند را در لفظ تركی نام اند
نیز:
قرا سنقر آنگه كه نصرت پذیرد
بر اقسنقر آثار خذلان نماید 35
و
از بهر خدای سوی این دیوان
یكّی بنگر به چشم دلت ای سن 36
خاقانی عبارت "سن سن" را آنگونه به كار می برد كه بسته به لحن كلام و سیاق عبارت، دو معنی مختلف از آن بر می آید، كه در یك معنا بیانگر خشم است و در معنای دیگر، فریادی ست برای كمك طلبیدن:
مرا در پارسی فحشی كه گویند
به تركی چرخشان گوید كه سن سن37
نیز:
ترك سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه كردی به سوی من نبردی سوی من
رسم تركان است خون خوردن ز روی دوستی
خون من خورد و ندید از دوستی در روی من
ترك بلغاری ست قاقم عارض و قندز مژه
من كه باشم تا كمان او كشد بازوی من38
خاقانی در بیت زیر، واژه "شاه" را با دو نام اتسز (بی نام) و بُغرا (شتر نر) كه به عنوان مظهر حكومت ترك ها به كار می برد - به طعنه - در تقابل قرار می دهد:
تن گرجه سو و اتمك از ایشان طلب كند
كی مهر شه به اتسز و بغرا برافكند 39
با اینهمه باز در جستجوی "شه طغان جود" است:
كو شه طغان جود كه من بهر اتمكی 40
پیشش زبان به گفتن سن سن بر آورم
نیز:
از بیگنهان مكش به دل كینه
همچون ز گلنگ بی گنه طغرل 41
نیز:
پیچیده یكی ارمك میرانه بسر بر
بربسته یكی كزلك تركی به كمر بر 42
نیز:
ترك من خورده نبید دی برم مست رسید
وز سر خشم كشید آن مه بر من بچقو 43
و
چشم این دایم سفید از آب حسرت همچو قار
روی آن دایم سیاه از گرد محنت همچو قیر 44
نشان سلطنتی سلجوقی به نام طغرا كه شكل اصلی آن از طرح یك تیر و كمان تشكیل می شد، به صورت بخشی از صور خیال شعری در آمد:
كارهای چون كمان از فعل او گردد چو تیر
چون كند برنامهٍ شاهنشهی تیر و كمان45
و:
خطا گفتم كمان چون باشد این خطی كه پنداری
خط دلبند تركان است گرد روی زیبایی46
حتی واژه تُتماج، نام نوعی غذای تركی كه با آرد تهیه می شد، در شعر نظامی آمده است:
آری آنرا كه در شكم دهل است
برگ تتماج به ز برگ گل است47
نام همین غذا موضوع یك قصیده شمس الدین احمدابن منوچهر شصت كله (متوفی 626 ه-ق) قرار گرفته و شاعر به نحوی كاملا استادانه، چگونگی تهیهٍ آن را توصیف كرده است. در این شعر سه واژه تركی دیگر نیز آمده است:
غزغان (دیگ) تزلق (نوعی ترشی) و یخنی48 (گوشت پخته شده با پیاز). نظامی در داستان خسرو و شیرین، در واقعهٍ مرگ شیرین، بین شیرین و همسر نغز و خردمندش - كنیزك قیچاقی كه "آفاق" نام داشت - شباهت تام می بیند:
سبكسر و چون بت قبچاق من بود
گمان بردی كه او آفاق من بود
و این ابیات را در سوگ همسرش می سراید:
چو تركان گشته سوی كوچ محتاج
به تركی داده رختم را به تاراج
اگر شد تكم از خرگه نهانی
خدایا ترك زادم را تو دانی 49
انوری در شعری، در ستایش ممدوحش كه نام و عنوان او را در مسراعی به صورت "الغ جانداربك اینانج سنقر" آورده است، می گوید:
به گیتی فتنه كی بنشستی از پای
اگر نه تیغ تو گفتی كه اُلتر 50
نمونه های یاد شده، كه از شعر دوره سلجوقی نقل شده است و در انتخاب آنها قصد گزینشی در كار نبوده است، بخوبی نشان دهنده جنبه های متفاوت برخوردی ست كه شاعران با عناصر تركی داشته اند.
استفاده از این عناصر، به خاقانی - یكی از بزرگترین سخنورانی كه شعر هایش را با اصطلاحات فنی شعب مختلف دانش عصرش می آراست - امكان بیشتری در سخنوری ادیبانه می داد.
سوزنی در بهره گیری از عناصر تركی، بیشتر به معنی حقیقی آنها توجه داشت تا معنای مجازی شان. او كه یك طنزپرداز بود (به قصد بهره برداری طنزآمیز) علاوه بر استفاده از مفردات تركی در بعضی از شعرهایش، از جملات و عبارات تركی نیز استفاده كرده، و از این طریق به انتقال روح واقعیت كه در شعر طنزآمیز امر بسیار مهمی است، توفیق یافعه است.
در یكی از شعرهای او به این مصراع تركی بر یم خوریم:
تا به وصل نجیب منده رسم
ای قلاوز ایت یلم قنده 51
ابیاتی كه در زیر نقل می شور ماخوذ است از "نسیب" یك قصیدهٍ معروف او كه در لباب الالباب نیز آمده است:
مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمك
وز من به قبله سرمكش ای قبله یمك
ای ترك ماه چهره چه باشد اگر شبی
آیی به حجرهٍ من و گویی قنق گرك52
گلروی تركی و من اگر ترك نیستم
دانم همینقدر كه به تركی ست گل چچك
از چشمم ار بر آن چچك تو چكد سرشگ
تركی مكن به كشتن من برمكش بچك 53
چنانكه از نمونه های یار شده بر می آید، كسی كه بیش از همه در شیوه استفاده از عناطر تركی برای مقاصد شعری، به استادی و مهارت دست یافت، سوزنی بود. در اشعار او، اولین نمونه های نوعی از شعر دیده می شود كه می توان آنها را "شعر پیوندی: hybrid" نامید. این عنوان را از آنروی برگزیدم كه از یك سو بین این نوع شعر با ملمّع، یعنی شعری كه یك بیت یا مصراع آن به زبانی و بیت و یا مصراع دیگر آن به زبانی دیگر است، فرق گذاشته شود، از سوی دیگر تفاوت آن با نوعی دیگر از شعر كه به macaronic verse معروف است آشكار گردد.
شیوه سوزنی در كاربرد عناصر تركی، بعدها در شعر فارسی دورهٍ مغول، در دو محدوده مهم گسترش و استمرار یافت. در آسیای صغیر، در حكومت سلجوقیان - كه در این زمان به دست نشاندگان مغول مبدل شده بودند - جلال الدین محمد بلخی و سلطان ولد، آن را پی گرفتند و در ایران، در حكومت ایلخانان، پوربها و پیروانش، شیوه او را ادامه دادند.
-------------------------------------------
ماخذ و یادداشتها:
1 - نگاه كنید به شعر فرالاوی در جلد دوم (اشعار پراكندهٍ قدیمی ترین شعرای فارسی)، (متن اشعار)، تهران-پاریس 1342 ش. ص 43
2- رودكی، آثار منظوم با ترجمه روسی، تحت نظر: ی. براگینسكی. 1964. ص 78
3 - نگاه كنید به شعر طاهر ابن فضل در لباب الالباب عوفی، تصحیح نفیسی، تهران 1335 ش. ص 29
4 - نگاه كنید به شعر كسائی در همان ماخذ، ص 43
5 Ewald Wagner, Abu Nuwas: Eine Studie zur arabischen Literatur der frhen Abasidenzeit, Wiesbaden, 1965, 402
6 - همان ماخذ، ص 213
7- ابن بطلان، به نقل از آدام منزAdam Mez, die Renaissance des Islam; Heidelberg , 1922, 158.
8 R. wewen, eski arablara gِre Türkler; Türkiyat mecmuasi X V, 1968, 35.
9 - در مورد این كتاب نگاه كنید به A. Bombaci, Storia della letteratura turca, milan, 1956, 83 - 96
10 W. Barthold; The Bughra Khan mentioned in the Qutadqu Bilik, BSOS, III, 1923 - 25, 151 - 8
11- محمودالكاشغری، دیوان لغات الترك، تصحیح كلیسلی رفعت، استانبول 1333 ، جلد اول. ص 10
12- ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم. تهران 1336 ش. ص 8 و 9
13- تاریخ بیهقی، تصحیح فیاض - غنی، تهران 1324 ش. ص 163 - 166 و 450 ، نیز مقایسه شود با C.E. Bosworth; the Ghaznavids; Edingburgh, 1963, 130
14- دیوان منوچهری، تصحیح دبیر سیاقی، تهران 1338 ش. ص 138 نیز مقایسه شود با F. Kِprülü; Gazneviler devrinde Türk Wiiri, in Türk dili ve edebiyati hakkكnda Arawtكrmalar, Istanbul 1934, 25 - 32
15 F. Kِprülü, Türk edebiyatك tarihi, Istanbul 1926, 224
16- برای این مورد نگاه كنید به : Bombacك, op.cit. 97 - 103 و برای ارتباط محمود با قراخانیان نگاه كنید به : O. Pritsak, Mahmud Kawgari kimdir? Türkiye mecmuasك, X, 1951 - 3, 243 - 6.
17- دیوان اللغات الترك، جلد اول، ص 3
18- كتاب تتمه صوان الحكمه، تصحیح محمد شفیع، لاهور 1351 ه-، جلد اول ص. 134 و 11 و 98 و تاریخ بیهق، تصحیح بهمنیار، تهران 1317 ش. ص 241 و 263 و صفحه بعد.
19- در باره این كتاب و مسئله موٍلف آن نگاه كنید به T. Gandjei; The Nawruz-nama and a Turkish proverb; der Islam; 42, 1966, 235 - 7.
20- نوروزنامه، تصحیح م. مینوی، تهران 1312 ش. ص 55
21- در متون پهلوی، منابع اسلامی و در شاهنامه، بر اساس یك anarchronism، توران به سرزمین ترك ها اطلاق می شود (ذبیح الله صفا، حماسه سرائی در ایران، تهران 1324 ش. ص 568 و ....) در شاهنامه پهلوانان تورانی به تركی (زبان تركی) سخن میگویند و گاه حتی اسامی تركی دارند. نگاه كنید به. T. Kowalski, les Turks dans le Sah-Name, in Rocznik Orientalistyczny; xv, 1939 - 49, 88 - 99
22- نظام الملك، سیرالملوك، تصحیح ه-. دارك، تهران 1340 ش. ص 15
23- دیوان لغات الترك، جلد سوم، ص 110 ، 272 و : Qutadug Bilig ed. R.R. Arat, Istanbul 1947, 48
24- در باره این موٍلف و تاٍلیف وی نگاه كنید به: E. Denison Ross, The genealogies of Fakhr - ud-din Muvarak-Shah, in volume of Oriental Studies Pressented to E. G. Browne, in Arastirmalar, 123-54
25- تاریخ فخرالدین مبارك شاه مرورزی، اندر احوال هند، به سعی و تصحیح ادوارد دنیسون روس، لندن 1927 ص 44 - 43
26- نظام الملك. همان ماٍخذ، ص 204
27- نظامی عروضی، چهار مقاله، تصحیح محمد معین، تهران 1334 ش. ص 86
28- عوفی، ص 40 تا 43
29- راوندی، راحة الصدور، تصحیح محمد اقبال، لندن 1921، ص 333
30- در باره التبیان و این پرسش كه آیا نویسنده آن همان شمس الدین محمد ابن قیس، نویسنده المعجم فی معاییر اشعار العجم است یا نه، نگاه كنید به : F. Kِprülü, Harezmwahlar devrinde bir Türk filologu, in Arawtكrmalar, 155 ك 61 و نگاه كنید به: Y.Z. Chirvani, Muhammad ibn-keys et son glassaire ruvc, Tuvcica II , 1970-81-100
31- دیوان فرخی، تصحیح دبیر سیاقی، تهران 1335ش ، ص 212
32- دیوان سوزنی، تصحیح شاه حسینی، تهران 1338 ش. ص 56
33- همان ماخذ 219
34- همان ماخذ 153
35- دیوان خاقانی، تصحیح سجادی، تهران 1338 ش. ص 15
36- دیوان ناصرخسرو، تصحیح مجتبی مینوی، تهران 1353 ش. ص 328
37- دیوان خاقانی ص. 320
38- همان ماخذ، ص 650
39- همان ماخذ، ص 140
40- همان ماخذ، ص 242
41- دیوان ناصرخسرو، تصحیح م. مینوی، تهران 1353 ش. ص 371
42- دیوان سوزنی، ص 33
43- همان ماخذ، ص 409
44- دیوان انوری، تصحیح م. رضوی، تهران 1337 ش. ص 245
45- دیوان معزی، تصحیح عباس اقبال، تهران 1318 ش. ص 44
46- نگاه كنید به شعر قوامی رازی در لباب الالباب، ص 415
47- نظامی، هفت پیكر، تصحیح وحید دستگردی، تهران 1313 ش. ص 44
48- در باره این قصیده نگاه كنید به "بهار و ادب فارسی" به كوشش محمد گلین، تهران 1351 ش. ص 20-216
49- نظامی، خسرو و شیرین، تصحیح وحید دستگردی، تهران 1313 ش. ص 430، برای اصل كلمهٍ آفاق (آپ-آق به معنای بسیار سفید) نگاه كنید به: Bertels, S kak zvali pervuuyu zhenu Nizami, in Gordlevsky Sbomik, Moscow 1953, 64 - 5
50- دیوان انوری، ص 652
51- دیوان سوزنی، ص 87
52- همان ماخذ، ص 234
53- همان ماخذ.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home