بای
عنوانی ترکی . این واژه در متون کهن ترکی پیش از اسلام به معنای ثروتمند به کار رفته (تامسن رادلف ـ مالوف ص 182 مارکوارت ص 171) و این معنی در متون کهن دورة اسلامی در واژة «بای » و مشتقات آن (مانند بایلق ) حفظ شده است ( رجوع کنید به قوتادغوبیلیگ ص 195 س 7 397 س 14 عیبة الحقائق ص 33 س 3 گرونبچ ص 48). در آثار ترکی حوزة جنوب غربی نیز این کلمه به صورت صفت همین معنی را دارد ( رجوع کنید به فؤاد کوپریلی ج 1 سلطان ولد ص 16). در مجموعة کهنسال دوازده قصة دده قورقوت علی لسان طائفة اغزان (در مواضع مختلف ) به فعل «باییماق » به معنای ثروتمند شدن نیز برمی خوریم . در اشعار یونس امره احمدی گلشهری عاشق پاشا و دیگر شاعران قرن هفتم و هشتم هجری و نیز در متون منثور آن قرون این کلمه در همان معنی استعمال شده است . پس از تألیف کتاب دیوان لغات الترک (قرن پنجم ) لغت نامه های گویشهای کهن این واژه را فقط به معنای ثروتمند و به صورت صفت ثبت کرده اند. در اکثر لهجه های امروزی ترکی «بای » و در برخی «بی » و «پای » به همان معنی ثروتمند است . این کلمه در لهجه های ترکی شرقی با نام برخی از جانوران ترکیب شده است که بر خوبی و درشتی جنس آنها دلالت می کند و برخی از این ترکیبها را برای نام اشخاص نیز به کار می برند مانند بایسنقر (سنقر سنقور= نوعی باز شکاری ) بایبرس (برس بارس = پلنگ ) بایقوش (= جغد در این مورد شاید استعمال بای برای تفأل و احتراز از آثار شوم این پرنده بنا به اعتقادات عامه باشد). در بعضی لهجه ها واژة بای به معنای قهرمان و سردار است ( رجوع کنید به رادلف ج 4 ص 1421) و گاهی در ترکیباتی همچون تومان بای قائد بای برسبای و خیربای به صورت لقب و عنوان به کار رفته است اما در ترکی جنوبی این کلمه هیچگاه به صورت عنوان و لقب دیده نمی شود و با واژة «بی » (از بگ ) که در اصل عنوان است نسبتی ندارد.
واژة «بی » ) â ¦ (b همانگونه که احمد وفیق پاشا نشان داده است (ص 198) در لهجه های قازان و قزاق و قره ییم به معنی حکمران و آقا و قاضی ( رجوع کنید به رادلف ج 4 ص 1737) با کلمة «بای » هیچگونه نسبتی ندارد و از کلمة «بگ » (= شاهزاده آقا ارباب ) گرفته شده است که در مناطق مختلف «بی » و «بگ » و «بیک » تلفظ می شود.
به استناد قانون شمارة 5290 مورخ 26 دسامبر 1934 (5 دی ماه 1313) استعمال القاب و عناوینی چون افندی بیگ پاشا در ترکیه ممنوع شد ( رجوع کنید به > روزنامة رسمی < ش 2867 مورخ 29 دسامبر 1934) و فقط استعمال کلمة «بای » در آغاز نام مردان و «بایان » در آغاز نام زنان مجاز شمرده شد و به این ترتیب این کلمه معنای جدیدی یافت . «بایان » که قانون استعمال آن را برای بانوان تجویز کرده در هیچیک از متون قدیم و جدید با چنین معنایی به کار نرفته است .
منابع : دده قورت علی لسان طائفة اغزان چاپ کیلیسلی رفعت استانبول 1335 محمدبن محمدسلطان ولد دیوان ترکی چاپ ولد چلبی و کیلیسلی رفعت استانبول 1341 عیبة الحقایق چاپ عاصم چاپ عکسی قوتادغوبیلیگ نسخة فرغانه محمودبن حسین کاشغری دیوان لغات الترک استانبول 1333/1914 احمد وفیق پاشا لهجة عثمانی استانبول 1306
W.Bang،v.Gabain،R.Rahmeti، TTVI، 024-025; K.Gronbech، Komanisches Worterbuch، Monumenta Linguarum Asiae maioris، subsidie، Kopenhagen 1942; Mehmed Fuad Koprulzade، Anatolische Dichter in der Seldschukenzeit، I. Seyyad Hamza، KCA، I، Budape í te 1992; J. Marquart، Uber das Volkstum der Komanen ، Berlin 1914; Radloff- Malov، Uigurische Sprach denkmaler ، Leningrad 1928; Resm ª â Gazete ، no. 2867، 29 Dec. 1934; V. Thomsen، Inscriptions de l'Orkhon dechiffres، MSFOU، 1896 IE 29.
) / د. ا. ترک / فاخرعز (
بای (2)،
(صورتی از بی معادل بیگ ترکی متداول در تونس ) نامی که تا 4 مرداد 1336 یعنی زمان خلع بای الامین نوزدهمین حاکم از سلسلة حسینیان و اعلام جمهوری به حکام تونس اطلاق می شد.
برای پی بردن به منشأ این عنوان باید به اواخر قرن دهم بازگردیم . در آن ایام عثمان حاکم تونس که خراجگزار سلاطین عثمانی بود بدون مشورت با باب عالی * منصب بی (بیگ ) را به وجود آورد و فرماندهی قبایل و حفظ نظم عمومی و تحصیل مالیات را به صاحب آن منصب تفویض کرد. پس از مدتی بای با چنین اختیارات وسیعی شخص اول کشور شد. هنگامی که حسین * بن علی «آغا»ی سربازان عثمانی و مؤسس سلسلة حسینیان * در 29 ربیع الاول 1117 در شهرتونس به حکومت انتخاب شد همان عنوان را برای خود اختیار کرد.
بعدها بنابر منشوری که در 14 شوال 1277 در قانون اساسی تونس گنجانده شد ترتیب جانشینی معین گردید. مادة اول این منشور مقرر می داشت که «حکومت تونس در میان امیران خاندان حسینی به ترتیب سن و مطابق قواعدی که در مملکت جاری است موروثی است ». بدین ترتیب سنتی که از زمان تأسیس این سلسله تنها با دو استثنا همواره در تونس رعایت می شد صورت قانونی یافت .
جلوس بر تخت با تشریفات و مراسمی دوگانه همراه بود: مراسم نخست خصوصی بود و تنها زعمای مملکت و خاصان و نزدیکان در آن شرکت می جستند و مراسم دوم عمومی و شرکت در آن برای رعایا آزاد بود. این روش رسم کهن بیعت دوگانه (البیعة الخاصة و البیعة العامة ) را تداعی می کرد. پس از برقراری نظام تحت الحمایگی نمایندة فرانسه در تونس نیز در مراسم جلوس بای شرکت می جست و از جانب دولت حامی (فرانسه ) به بای جدید منصب رسمی حکومت اعطا می کرد.
مواد سوم و چهارم فرمان 14 شوال 1277 مقرر می داشت که «بای رئیس کشور و در عین حال رئیس خاندان حاکم است . او بر شاهزادگان ذکور و اناث خاندان خود اختیار تام دارد و هیچیک از ایشان بدون موافقت وی مجاز به تصرف در مال و مختار در امور شخص خود نیست . وی نسبت به ایشان در حکم پدر است و ملزم به رعایت حقوق پدر فرزندی در حق آنان است . اعضای خاندان نیز موظف اند که چون فرزند از وی اطاعت کنند».
عناوین و القاب بای شامل تعبیراتی بود که صریحا نقش حاکمانة وی را باز می نمود. لقبی که وی در اسناد و مکتوبات رسمی بدان خطاب می شد عبارت بود از: «سیدنا و مولانا... باشا بای صاحب المملکة التونسیة ». بر این عناوین و القاب دیرین که بخشی از آنها از عهد حفصیان * و بخشی دیگر از اواسط قرن دوازدهم مرسوم شده بود لقب جدید «المشیر» (مارشال ) نیز که درحدود 1255 باب عالی آن را اعطا کرده بود افزوده شد اما تنها سه تن از بای های تونس به این عنوان خوانده شدند. با اینهمه در مورد بای ها بر خلاف روش حفصیان هیچگونه لقبی که بیانگر خصلت شخصی باشد معمول نبود.
از جمله نشانه های خاص حکومت علاوه بر تخت سلطنت یکی لباس رسمی بود که بای در مراسم رسمی عمده به تن می کرد دیگر برخی تشریفات عملی که آیین دست بوسی از عمده ترین آنها و بر همة اتباع تونسی فرض بود. از نشانه های دیگر سلطنت اینها را می توان یاد کرد: حاکم مقرری سالانه مخصوصی داشت یک دسته احترام در خدمت او بود بیرق ملوکانه داشت نشان اعطا می کرد (نشان الدم عهد الامان نشان الافتخار) و دارای مناصب نظامی افتخاری بود سکه به نام او ضرب می شد حق داشت کسانی را که دستگاه عدالت تونس محکوم می کرد عفو کند هر پنجشنبه مراسم توشیح ( حفل الخاتم ) برگزار می شد و طی آن بای مهر خود را به صورت فرمان رسمی بر مصوبات حکومتی می نهاد و بدین ترتیب به آنها قدرت اجرایی می بخشید.
ولیعهد به بای اردوگاه (بای الامحال ) ملقب بود. این عنوان از وظیفه ای که برعهدة ولیعهد بود ناشی می شد. وی موظف بود که سالانه دو بار در رأس نیرویی نظامی خواه برای تثبیت حاکمیت مرکزی و خواه برای ارعاب قبایلی که احیانا از دادن مالیات سر باز می زدند به شمال و جنوب کشور سفر کند. بای الامحال به همین لحاظ رئیس و فرمانده سپاهیان بود ولی این ریاست و فرماندهی با استقرار نظام تحت الحمایگی از میان رفت .
/ سمران ( د. اسلام ) /
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home