Thursday, February 03, 2011

زبان‌ تركي‌ در دربار صفويه‌ در اصفهان‌

نوشته شده توسط تورخان گنجه ای تبريزي



شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ پس‌ از آن‌ كه‌ در سال‌ 907 در جنگ‌ شرور درحوالي‌ نخجوان‌ بر الوند ميرزاي‌ آق‌قويونلو غلبه‌ يافت‌، دولت‌ صفويه‌را بنيان‌ نهاد و تبريز را پايتخت‌ قرار داد. شاه‌ طهماسب‌ پسر و جانشين‌شاه‌ اسماعيل‌، ظاهراً به‌ سبب‌ فشار و حملات‌ عثماني‌ها، پايتخت‌ رابه‌ قزوين‌ منتقل‌ كرد (962). شاه‌ عباس‌ اول‌ نيز پايتخت‌ را از قزوين‌ به‌اصفهان‌ كه‌ مركزيت‌ داشت‌ انتقال‌ داد (1006). انتقال‌ پايتخت‌ ازمناطق‌ ترك‌نشين‌ به‌ اصفهان‌ طبعاً لطمه‌يي‌ سخت‌ به‌ اهميت‌ سياسي‌ وفرهنگي‌ تبريز بود. از سوي‌ ديگر اصلاحات‌ نظامي‌ شاه‌ عباس‌ نيز به‌طور كلي‌ از نفوذ و اهميت‌ طوايف‌ قزلباش‌ كاسته‌ بود.

اما عليرغم‌ اين‌ تغيير و تبديل‌، زبان‌ تركي‌ يعني‌ زبان‌ مادري‌ شاهان‌صفوي‌ و طوايف‌ قزلباش‌ كه‌ دولت‌ صفوي‌ را بنياد گذاشته‌ بودند، درپايتخت‌ جديد يعني‌ اصفهان‌ نيز، همچنان‌ كه‌ در تبريز و قزوين‌ بود،زبان‌ رايج‌ دربار و قشون‌ باقي‌ ماند. همچنين‌ زبان‌ ساكنان‌ محله‌ عباس‌آباد نيز طبعاً تركي‌ بود. اين‌ محله‌ در جانب‌ غربي‌ بيرون‌ شهر اصفهان‌جهت‌ سكونت‌ تبريزيان‌ احداث‌ گرديده‌ بود. سياحان‌ اروپايي‌ واروپائيان‌ مقيم‌ ايران‌ درباره‌ اهميت‌ اين‌ زبان‌ در دوره‌ صفويه‌ اطلاعات‌جالبي‌ به‌ دست‌ داده‌اند. اين‌ اطلاعات‌ اگرچه‌ در جاهايي‌ كه‌ به‌ مسايل‌نژاد و زبان‌ مربوط‌ است‌ خالي‌ از مسامحه‌ نيست‌، ولي‌ از لحاظ‌ نشان‌

زباني‌ تركي‌

دادن‌ اهميت‌ فوق‌العاده‌ زبان‌ تركي‌ در اين‌ دوره‌ شايان‌ ملاحظه‌ و مفيد است‌.

پيترو دلاواله‌ جهانگرد ايتاليايي‌ كه‌ طي‌ دو سال‌ اقامت‌ در استانبول‌ زبان‌ تركي‌ را فراگرفته‌ بود،در نامه‌ مورخ‌ 18 دسامبر 1617 كه‌ از اصفهان‌ به‌ دوستش‌ ماريواسكيپانو نوشته‌ است‌، چنين‌مي‌گويد: در ايران‌ عموماً بيشتر به‌ تركي‌ سخن‌ گفته‌ مي‌شود تا فارسي‌، مخصوصاً در دربار و بين‌بزرگان‌ رجال‌... تكلم‌ به‌ زبان‌ تركي‌ دليل‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ايرانيان‌ براي‌ آن‌ ارزشي‌ بيش‌ از فارسي‌قائل‌اند. بلكه‌ بيشتر از اين‌ جهت‌ است‌ كه‌ تمام‌ قشون‌ از قزلباش‌ها تشكيل‌ يافته‌ است‌ كه‌ اصلاًترك‌ هستند. غلامان‌ شاه‌ هم‌ كه‌ از اقوام‌ مختلف‌اند بيشتر به‌ تركي‌ سخن‌ مي‌گويند و فارسي‌نمي‌دانند. از اين‌ رو نه‌ تنها امرا در امور مربوط‌ به‌ قشون‌ بلكه‌ خود شاه‌ هم‌ كه‌ بيشتر اوقاتش‌ را درميان‌ آنان‌ بسر مي‌برد، براي‌ تفهيم‌ مطالب‌ خود به‌ تركي‌ سخن‌ مي‌گويد. و در نتيجه‌ اين‌ زبان‌ درتمام‌ دربار و بين‌ زنان‌ و ديگران‌ رواج‌ يافته‌ است‌.

دلاواله‌ در اين‌ نامه‌ به‌ اهميت‌ زبان‌ فارسي‌ نيز به‌ عنوان‌ زبان‌ ادبي‌ كه‌ در مكاتبات‌ رسمي‌ وفرامين‌ شاه‌ به‌ كار مي‌رود اشاره‌ مي‌كند. در نامه‌ ديگري‌ هم‌ كه‌ در اوايل‌ ماه‌ مه‌ 1618 نوشته‌است‌، درباره‌ ملاقات‌ و گفتگوي‌ خود با شاه‌ مي‌نويسد: پس‌ از آن‌ كه‌ شاه‌ دستور نشستن‌ داد، به‌زبان‌ تركي‌ از علت‌ آمدنم‌ به‌ آن‌ نواحي‌ و ساير مطالب‌ استفسار كرد. من‌ بطور خلاصه‌ و به‌ نحوي‌كه‌ برايم‌ مقدور بود جواب‌ گفتم‌. همين‌ كه‌ جواب‌ها داده‌ مي‌شد، شاه‌ چنانكه‌ عادت‌ اوست‌، همه‌آنچه‌ را كه‌ شنيده‌ بود به‌ زبان‌ فارسي‌ برمي‌گرداند و نقل‌ مي‌كرد... يك‌ بار به‌ توضيح‌ مطلبي‌مشغول‌ بودم‌، چون‌ به‌ زبان‌ تركي‌ قسطنطنيه‌ كه‌ در ايران‌ عثمانلي‌ به‌ آن‌ مي‌گويند، و با تركي‌ اينجادر بسياري‌ از كلمات‌ متفاوت‌ است‌ سخن‌ مي‌گفتم‌، شاه‌ مطالب‌ مرا درست‌ نفهميد.

اين‌ مؤلف‌ كه‌ در طول‌ اقامت‌ خود در ايران‌ حتي‌ يك‌ شعر تركي‌ هم‌ گفته‌ است‌ در سال‌1620 كتابي‌ درباره‌ دستور زبان‌ تركي‌ تاليف‌ كرده‌ و در مقدمه‌ آن‌ درباره‌ اهميت‌ و فوايد فراگيري‌زبان‌، به‌ مناسبت‌ قدرت‌ امپراتوري‌ عثماني‌ در اروپا و آسيا و آفريقا و حكومت‌ قزلباش‌ها درايران‌ و ساير اقوام‌ ترك‌ در آسياي‌ ميانه‌، مطالب‌ جالبي‌ آورده‌ است‌.

يكي‌ ديگر از اين‌ اروپائيان‌ آدام‌ اولئاريوس‌ آلماني‌ست‌ كه‌ از طرف‌ دربار فردريك‌ فن‌ هلشتاين‌به‌ عنوان‌ منشي‌ سفارت‌ به‌ روسيه‌ و ايران‌ فرستاده‌ شده‌ و از نوامبر 1636 تا فوريه‌ 1638 درايران‌ مقيم‌ بوده‌ است‌. اولئاريوس‌ در ضمن‌ توصيف‌ ضيافتي‌ كه‌ شاه‌ صفي‌ براي‌ سفرا داده‌ بود،مي‌گويد: وقتي‌ ضيافت‌ تمام‌ شد، ايشيك‌ آقاسي‌ باشي‌ به‌ تركي‌ فرياد زد: سفره‌ حقينه‌، شاه‌دولتيه‌، غازيلر قوتينه‌، الله ديلم‌ الله الله، و حاضران‌ كلمات‌ الله الله را تكرار كردند.

همين‌ مؤلف‌ مي‌گويد، ايرانيان‌ غير از زبان‌ خود، خصوصاً در ولايات‌ شيروان‌ و آذربايجان‌ وعراق‌ و بغداد و ايروان‌، به‌ كودكان‌ تركي‌ هم‌ ياد مي‌دهند. همو مي‌نويسد زبان‌ تركي‌ بقدري‌ دردربار اصفهان‌ اهميت‌ دارد كه‌ آنجا بندرت‌ يك‌ كلمه‌ فارسي‌ به‌ گوش‌ مي‌خورد. همين‌ مؤلف‌باز مي‌گويد كه‌ ايرانيان‌ آثار شعري‌ خوبي‌ به‌ تركي‌ و فارسي‌ دارند و اسامي‌ شعرايي‌ از قبيل‌نسيمي‌، نوايي‌ و فضولي‌ را در رديف‌ فردوسي‌ و حافظ‌ و سعدي‌ مي‌آورد.

شواليه‌ ژان‌ شاردن‌ كه‌ مدت‌ يازده‌ سال‌ (70 ـ 1664 و 77 ـ 1671) در ايران‌ بوده‌، مي‌نويسد: ازابهر به‌ بعد، در شهرها و روستاها تنها زبان‌ فارسي‌ به‌ گوش‌ مي‌خورد، در حالي‌ كه‌ تا آنجا عموماًزبان‌ تركي‌ است‌. ولي‌ اين‌ تركي‌ با زباني‌ كه‌ در تركيه‌ به‌ آن‌ تكلم‌ مي‌كنند اندكي‌ فرق‌ دارد. همين‌مؤلف‌ در فصلي‌ كه‌ راجع‌ به‌ زبان‌ها در سفرنامه‌اش‌ دارد، درباره‌ تركي‌ مي‌گويد «تركي‌ زبان‌ قشون‌و دربار است‌، و زنان‌ و مردان‌ منحصراً به‌ تركي‌ سخن‌ مي‌گويند، خصوصاً در خانواده‌هاي‌اشرافي‌. علت‌ اين‌ امر آنست‌ كه‌ خاندان‌ (صفوي‌) از مناطق‌ ترك‌ زبان‌ و از ميان‌ تركمانان‌ كه‌ زبان‌مادري‌شان‌ تركي‌ست‌ برخاسته‌اند.

سانسون‌ كه‌ به‌ نمايندگي‌ از طرف‌ پاپ‌ به‌ سال‌ 1683 به‌ ايران‌ آمده‌ و سه‌ سال‌ در اصفهان‌ مقيم‌بوده‌ است‌، ضمن‌ بحث‌ از اعتقاد ايرانيان‌ به‌ قدرت‌ معنوي‌ شاه‌ و منزه‌ بودن‌ وي‌ از معاصي‌مي‌گويد: آنان‌ در ضمن‌ هر صحبتي‌ عبارت‌ «قربان‌ اوليم‌، دين‌ ايمانوم‌ پادشاه‌، باشينا دونيم‌» رابكار مي‌برند.

رافائل‌ دومان‌ رئيس‌ هيئت‌ كبوشين‌ در اصفهان‌ كه‌ به‌ سال‌ 1644 به‌ ايران‌ آمده‌ و همانجادرگذشته‌ است‌، در كتاب‌ «وضع‌ ايران‌ در 1660» ضمن‌ اشاره‌ به‌ اين‌ كه‌ فارسي‌ در ايران‌ زباني‌ست‌كه‌ عامه‌ مردم‌ به‌ آن‌ تكلم‌ مي‌كنند، و تركي‌ زباني‌ست‌ كه‌ در دربار رواج‌ دارد، شرح‌ مختصري‌ راجع‌به‌ ساختمان‌ اين‌ دو زبان‌ مي‌دهد. وي‌ كه‌ حسن‌ زبان‌هاي‌ يوناني‌ و لاتيني‌ را ناشي‌ از فراواني‌تصريفهاي‌ مختلف‌ و اهميت‌ خاص‌ هر يك‌ از آنها مي‌داند، مي‌نويسد: تركي‌ از اين‌ بابت‌، هيچ‌كمتر از آن‌ زبانها نيست‌. وانگهي‌ تركي‌ آنهمه‌ صرف‌ بي‌قاعده‌ و اختلاف‌ و تنوع‌ در تصريف‌ افعال‌و اسامي‌ هم‌ ندارد، بلكه‌ قواعد آن‌ همه‌ يكسان‌ است‌.

اين‌ مولف‌ در سال‌ 1684 رساله‌يي‌ راجع‌ به‌ دستور زبان‌ تركي‌ به‌ لاتيني‌ نوشته‌ است‌ كه‌ باوجود اختصار از لحاظ‌ نشان‌ دادن‌ بعضي‌ از خصوصيات‌ زبان‌ تركي‌ اين‌ دوره‌ مهم‌ است‌.

انگلبرت‌ كمپفر آلماني‌ كه‌ به‌ سال‌ 1684 همراه‌ هيئتي‌ با سفير سوئد به‌ ايران‌ آمده‌ و سمت‌منشيگري‌ و طبابت‌ را داشته‌ است‌، راجع‌ به‌ تركي‌ مي‌نويسد: «زبان‌ تركي‌ دربار بيشتر زبان‌ مادري‌خاندان‌ سلطنت‌ است‌ تا مردم‌ عادي‌... سخن‌ گفتن‌ به‌ اين‌ زبان‌ از طريق‌ دربار در ميان‌ خانواده‌هاي‌اعيان‌ و اشراف‌ بقدري‌ گسترش‌ يافته‌ است‌ كه‌ اكنون‌ ندانستن‌ آن‌ براي‌ كسي‌ كه‌ از امتيازي‌برخوردار باشد، اسباب‌ شرمندگي‌ست‌.

از همين‌ دوره‌ يك‌ لغتنامه‌ سه‌ زبانه‌ (ايتاليايي‌ ـ فارسي‌ ـ تركي‌) در دست‌ است‌ كه‌ در حوزه‌راهبان‌ كرملي‌ در اصفهان‌ تاليف‌ شده‌ است‌ و نشان‌ مي‌دهد كه‌ تركي‌ تا چه‌ حد براي‌ تبليغات‌ ديني‌نيز مهم‌ بوده‌ است‌. اين‌ لغتنامه‌ حاوي‌ كلمات‌ روزمره‌ زبان‌ محاوره‌ است‌ كه‌ با لغات‌ آثار ادبي‌فرق‌ دارد.

محمد طاهر وحيد در ضمن‌ وقايع‌ سال‌ 1070 سلطنت‌ شاه‌ عباس‌ ثاني‌ مي‌نويسد: چون‌درويش‌ مصطفي‌ ارادة‌ مراجعت‌ به‌ وطن‌ مالوف‌ (الكاءروم‌) داشت‌، رقم‌ اشرف‌ به‌ خط‌ مبارك‌ به‌اسم‌ حاجي‌ منوچهرخان‌ بيگلربيگي‌ شيروان‌... در سلك‌ تحريربل‌ سمط‌ اعجاز كشيدند و سوادامان‌نامه‌ را كه‌ به‌ تركي‌ست‌ نقل‌ مي‌كند. زبان‌ و سبك‌ ساده‌ و بي‌تكلف‌ اين‌ امان‌نامه‌ نمونه‌زبان‌ احكام‌ و فراميني‌ است‌ كه‌ تركي‌ در دوره‌ شاه‌ اسمعيل‌ و شاه‌ طهماسب‌ صادر مي‌شده‌است‌. اين‌ زبان‌ حد وسطي‌ست‌ ميان‌ زبان‌ گفتار و گفتگوي‌ روزمره‌ و زبان‌ مطنطن‌ و پرتكلفي‌كه‌ در مكاتبات‌ و مراسلات‌ رسمي‌ بين‌ ايران‌ و اروپا از دوره‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ به‌ بعد، به‌ تقليد ازمنشيان‌ عثماني‌ رواج‌ داشته‌ است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌ مي‌توان‌ به‌ عناوين‌ دو نامه‌ زير اشاره‌ كرد: نامه‌شاه‌ صفي‌ به‌ فرديناند ثاني‌ امپراتور اتريش‌ و پادشاه‌ مجارستان‌. و نامه‌ شاه‌ سلطان‌ حسين‌ به‌فردريك‌ اكسدوس‌ (اوگوست‌) دوك‌ ساكسوني‌ و پادشاه‌ لهستان‌.

عبدالجميل‌ (عبدالجليل‌) بن‌ محمدرضا النصيري‌ طوسي‌ در مقدمه‌ كتابي‌ در لغت‌ تركي‌ كه‌نسخه‌ خطي‌ آن‌ در دست‌ است‌، مي‌گويد كه‌ چون‌ در شهر ذيقعدة‌الحرام‌ 1076 سال‌ سوم‌ جلوس‌شاه‌ سليمان‌ سمت‌ منشي‌ الممالك‌ به‌ پدرش‌ تفويض‌ شد «از آنجا كه‌ از بسياري‌ ورود مكاتيب‌پادشاهان‌ روم‌ و قلماق‌ و ساير سلاطين‌ تركي‌ زبان‌ به‌ آستان‌ آسمان‌ بنيان‌ كه‌ بايست‌ به‌ فارسي‌ترجمه‌ شود، احتياج‌ به‌ دانستن‌ لغات‌ مشكله‌ تركي‌ مي‌شد» پدر وي‌ مدت‌ بيست‌ سال‌ به‌جمع‌آوري‌ لغت‌ تركي‌ پرداخت‌ و كتابي‌ به‌ ابواب‌ و فصول‌ ترتيب‌ داده‌ بود. در اين‌ كتاب‌ لغات‌رومي‌ و قزلباشي‌ را ك‌ «كه‌ امتياز در ميان‌ ايشان‌ كمتر است‌» در بابي‌ جمع‌ كرده‌ و لغات‌ جغتايي‌ رادر بابي‌ ديگر و لغات‌ قلماق‌ را به‌ عنوان‌ خاتمه‌ كتاب‌ قرار داده‌ بود، و قصد داشت‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ رابه‌ نام‌ آن‌ پادشاه‌ مرتب‌ سازد، ولي‌ اجل‌ مهلت‌ نداد و كتاب‌ ناتمام‌ ماند. عبدالجميل‌ پس‌ از وفات‌پدر كتاب‌ را با تغييراتي‌ به‌ اتمام‌ رساند. كتاب‌ مورد بحث‌ حاوي‌ مقدمه‌اي‌ است‌ در متعلقات‌ زبان‌تركي‌ و چهار لغت‌نامه‌.

مطالب‌ مقدمه‌ اين‌ كتاب‌، چنانكه‌ عبدالجميل‌ مي‌نويسد، از منشآت‌ سليماني‌ ماخوذ است‌ وقسمت‌ تركي‌ عينا همان‌ رساله‌ دَوَران‌ است‌ در املاء و خط‌، نوشته‌ محمدرضا مجلس‌ نويس‌.كتاب‌ با وضع‌ حاضر نتيجه‌ مساعي‌ سه‌ تن‌، از خانواده‌يي‌ از منشيان‌ زبان‌ شعر و ادب‌ دوره‌صفويه‌ شاخه‌يي‌ست‌ از گروه‌ جنوب‌ غربي‌ زبان‌ تركي‌. آثار ادبي‌ اين‌ شاخه‌ ابتدا در محيط‌جلايريان‌ آذربايجان‌ و عراق‌ به‌ وجود آمد. بعداً در زمان‌ حكومت‌ سلسله‌هاي‌ قراقويونلو وآق‌قويونلو نضجي‌ تمام‌ يافت‌.

تذكره‌نويسان‌ عثماني‌ كه‌ درباره‌ فرق‌ اسلوب‌ و طرز شعر فضولي‌ (از شاعران‌ اوايل‌ دوره‌صفويه‌) با شاعران‌ عثماني‌ اشارات‌ مبهمي‌ كرده‌اند ، به‌ نظر من‌ به‌ اختلاف‌ ميان‌ دو لهجه‌ادبي‌ هم‌ توجه‌ داشته‌اند. فضولي‌ كه‌ از ايل‌ بيات‌ بود، زبان‌ خود را تركي‌ توصيف‌ مي‌كند و ازشعراي‌ عثماني‌ به‌ عنوان‌ بلغاي‌ روم‌، و از شاعران‌ دوره‌ تيموري‌ به‌ عنوان‌ فصحاي‌ تاتار يادمي‌كند صادقي‌ براي‌ نخستين‌ بار عبارت‌ متكلمين‌ قزلباش‌ را نيز به‌ اين‌ دو افزوده‌ است‌.قزلباش‌ اصطلاحي‌ بود براي‌ زبان‌ تركي‌ رايج‌ در دوره‌ صفويه‌ كه‌ پس‌ از انقراض‌ اين‌ سلسله‌، چون‌رنگ‌ سياسي‌ و مذهبي‌ داشت‌، از رواج‌ افتاد.

شاهان‌ صفوي‌ برخلاف‌ آنچه‌ مشهور است‌ حامي‌ شعر و ادب‌ بودند. اين‌ شاهان‌ و شاهزادگان‌كه‌ بعضي‌ خود شاعر ذواللسانين‌ بودند از شعر فارسي‌ و تركي‌ يكسان‌ حمايت‌ مي‌كردند. شاه‌عباس‌ كه‌ از طرفي‌ به‌ شفايي‌ و ديگران‌ دستور مي‌داد كه‌ كتاب‌ مخزن‌ شاعر جغتايي‌ حيدر را به‌فارسي‌ برگردانند، از صادقي‌ كتابدار هم‌ مي‌خواست‌ كه‌ مثنوي‌ مولوي‌ را به‌ تركي‌ درآورد.

در دربار صفويه‌ منصب‌ ملك‌ الشعرايي‌ مقامي‌ رسمي‌ بود و خدمت‌ او (ملك‌ الشعرا) اين‌ كه‌،هر سال‌ كه‌ تحويل‌ آفتاب‌ به‌ حمل‌ مي‌شود، بايد پيشتر قصيده‌يي‌ در مدح‌ و ثناي‌ پادشاه‌ يا درتعريف‌ بهار گفته‌ باشد، و آن‌ روز كه‌ عيد نوروز است‌ بياورد، و در مجلس‌ عام‌، در خدمت‌ اقدس‌بخواند، و به‌ جهت‌ ابنيه‌ و عمارات‌ پادشاهي‌ كه‌ تازه‌ احداث‌ مي‌شود تاريخي‌ بگويد، و مثنوي‌ وقصيده‌ كه‌ در هر باب‌ امر اشرف‌ صادر شود در سلك‌ نظم‌ كشيده‌ رساند

در ديوان‌ تأثير تبريزي‌ كه‌ مدتي‌ از مستوفيان‌ دربار بود، غير از غزليات‌ تركي‌، شعرهايي‌ ازقصيده‌ و مثنوي‌ و غيره‌ به‌ تركي‌ هست‌. از عناوين‌ منظومه‌هايي‌ كه‌ در زير نام‌ مي‌بريم‌ پيداست‌ كه‌در زمان‌ شاه‌ سليمان‌ و شاه‌ سلطان‌ حسين‌ وظيفه‌ ملك‌ الشعرايي‌ به‌ زبان‌ تركي‌ را هم‌ عملاً اين‌شاعر برعهده‌ داشته‌ است‌:

ـ قصيدة‌ (تركي‌) در مدح‌ نواب‌ اشرف‌ اقدس‌ اعلي‌ شاه‌ سليمان‌ الصفوي‌ كه‌ به‌ نظر اشرف‌رسيده‌.

ـ قصيدة‌ (تركي‌) تاريخ‌ جلوس‌ شاه‌ سلطان‌ حسين‌ الموسوي‌ كه‌ به‌ نظر انور رسيده‌.

ـ ترجيع‌ تركي‌ كه‌ به‌ عرض‌ نواب‌ طوبي‌ آشيان‌ رسيده‌.

ـ مثنوي‌ عيديه‌ (تركي‌) كه‌ حسب‌ الامر الاعلي‌ به‌ نظم‌ درآمده‌ و به‌ عرض‌ رسيده‌ است‌.

ـ غزل‌ (تركي‌) مذيل‌ به‌ تاريخ‌ ورود شاهزاده‌ سلطان‌ اكبربن‌ اورنگ‌ زيب‌ كه‌ به‌ نظر مبارك‌ اشرف‌رسيده‌ شرف‌ استحسان‌ يافت‌.

در تذكره‌هاي‌ اين‌ دوره‌ اسامي‌ و نمونه‌ شعرهاي‌ تركي‌ عده‌ زيادي‌ از شعرا آمده‌ است‌. شاعراني‌را كه‌ از آنها ديوان‌ يا تعداد قابل‌ ملاحظه‌يي‌ شعر تركي‌ در دست‌ است‌، و فعاليت‌ ادبي‌ آنها دراصفهان‌ با دربار صفويه‌ رابطه‌ نزديك‌ داشته‌ است‌ به‌ ترتيب‌ زير مي‌توان‌ گروه‌بندي‌ كرد:

الف‌ ـ شاعراني‌ كه‌ منحصراً شعر تركي‌ گفته‌اند، مانند مسيحي‌ (ورقه‌ و گلشاه‌)، قوسي‌ (ديوان‌)،ملك‌ بيك‌ آواجي‌ (ديوان‌)، مرتضي‌ قلي‌ خان‌ ظفر (ديوان‌).

ب‌ ـ شاعراني‌ كه‌ به‌ فارسي‌ و تركي‌ ديوان‌ دارند: مانند اماني‌، و صادقي‌.

ج‌ ـ شاعراني‌ كه‌ به‌ فارسي‌ شعر سروده‌اند ولي‌ تعدادي‌ شعر تركي‌ هم‌ دارند: مانند صائب‌ (هفده‌غزل‌ تركي‌)، واعظ‌ قزويني‌ (نه‌ غزل‌ تركي‌)، تاثير تبريزي‌ (بخش‌ تركيات‌ شامل‌ 447 بيت‌، دركليات‌ اين‌ شاعر كه‌ حاوي‌ قصايد و غزليات‌ و غيره‌ است‌).

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home