Wednesday, October 10, 2007





بهادر


شکل فارسی و اردوی واژة مغولی «بغاتور» (باغاتور) به معنای قهرمان دلیر و شجاع که همان «با ـ آتور» مندرج در تاریخ سری مغولان (فصل 120 کوالفسکی ج 2 ص 1058) است . کلموکها این واژه را «باتر» تلفظ می کنند. قبیله ای از اویرات ها که هنوز هم وجود دارد «باتوت » نامیده می شود که جمع باتر است (رامشتت 1935). این واژه در لهجه های مختلف ترکی کنونی به صورت «باتور» «باتر» و «ماتور» (جغتایی قرقیزی قزاق قازان و باشقیر) پاتر (چوواشی ) «پتیر» و «متیر» (آلتایی ) در بین اوستیاق های ینی سئی به صورت «باها» در زبان مجاری به صورت «باتر» و در ترکی آناطولی به شکل «بهادر» به معنای شجاع به کار برده می شود.

از زمان تو ـ کیوها ] = ترکان باستان [ به واژة «بغاتور» در مقام اسم خاص یا به تعبیر درست تر در مقام لقب و عنوان برمی خوریم . در منابع چینی این لقب به صورت «مو ـ هو ـ تو » قید شده است . باز در همین منابع در بین اسامی پاره ای از حکمرانان تو ـ کیوی شمالی که عنوان مو ـ هو ـ تو داشتند به حکمرانی برمی خوریم که لقب بغاتور تودون داشته است . گذشته از حکمرانان ترکستان غربی به خاقانهای تاشکند «بغاتور یبغو» می گفتند (شاوان 1903 فهرست همو 1904 ج 5 ص 18 32 62). پلیو معتقد است که واژة مغولی «با ـ آتور» و «باتور» از طریق قوم آوار وارد زبان ترکی شده است (ص 55). در قطعه ای که ا. اشتین با خود از تون ـ هوانگ آورده است و به الفبای اورخون نوشته شده به این واژه در مقام اسم خاص برمی خوریم (تامسن ج 4 ص 12 نیز > تونگ پائو < ج 15 1914 ص 450 و بعد). مع هذا می توان حدس زد که این لقب خیلی پیشتر از آن نیز وجود داشته است .

به واژة بغاتور در مقام اسم خاص یا عنوان در بین بلغارهای نخستین (بلغارهای ترک دانوب ) نیز برمی خوریم . مارکوارت (ص 150) نام «آلوبغاتور» را که در 315/927 بر بلغارهای نخستین ریاست می کرد به شکل صحیح تر آن یعنی «آلپ بغاتور» توضیح داده است . به موجب تحقیقات مورخان حقوق اسلاو گروهی اصیل با عنوان «بغاتور» (قهرمان ) زیر فرمان خانهای بلغار بودند که بویژه در مرزها وظایف مهم نظامی داشتند و گاهی هم نزد خان می رفتند (کادلک ص 66). این واژه (بغاتور) به صورت «بغاتر» تحت تأثیر عناصر ترک ـ مغول که قرنها بر دشتهای اروپای جنوب شرقی مسلط بودند وارد حماسه های روسی نیز شده است . این حماسه ها با خصوصیت کلی خود قهرمانان حماسه ها و افسانه های ترک یعنی باترها و آلپها را به خاطر می آوردند. به گفتة برخی از دانشمندان روسی واژة بغاتور از کلمة «بگهادهارا» به معنای دارندة طالع و خوشبختی مشتق شده است اما این ادعا متکی به هیچ مدرک تاریخی نیست ازینرو اعتباری کسب نکرده است . به عقیدة پاره ای از علما این کلمه پس از استیلای مغول رایج و متداول شده و نخستین بار این عنوان در مورد رؤسای مغول به کار برده شده است . بنابراین لازم می آید که این کلمه در قرون هفتم و هشتم / سیزدهم و چهاردهم وارد زبان روسی شده باشد. «بهاتر» لهستانی نیز از زبان روسی گرفته شده است (لوکوچ ص 15). دربارة اشتقاق این واژه که کاربرد آن را از قرن اول / هفتم به بعد در بین «گوک ترک »ها (بلغارهای نخستین ) در قرن دوم / هشتم در میان حکمرانان ترک تاشکند و از قرن ششم / دوازدهم به بعد در بین مغولها مشاهده می کنیم و به نظر می رسد که از قدیم الایام در میان ترکها عنوانی عالی بوده باشد هنوز نمی توان نظر قطعی ابراز داشت فقط می توان حدس زد که بین لقب «بغا» (باغا رجوع کنید به شاوان 1904 همانجاها) که در آن عصر بین ترکان معمول بوده و «باغا ـ آتور» مناسبتی وجود داشته باشد.

واژة «بغاتور» یا به تعبیر درست تر : بهادر (فارسی شدة آن ) پس از استیلای چنگیز یعنی در قرن هفتم در کشورهای اسلامی و ترک آسیای میانه و آسیای غربی رواج یافته است . در متون ادبی و تاریخی قرون هفتم و هشتم مکرر به واژة «بهادر» به معنای قهرمان و شجاع و «بهادری » به مفهوم قهرمانی برمی خوریم (مثل تاریخ وصاف تاریخ رشیدالدین و غیره ). بنا به مندرجات یوآن ـ چائو ـ بی ـ شی یعنی تاریخ سری مغولان تحت فرمان چنگیزخان یک نیروی هزارنفری متشکل از برگزیده ترین قهرمانان بود که افراد آن لقب بهادر داشتند. البته می دانیم که این لقب را خود حکمران به قهرمانانی می داد که در جنگها منشأ خدمات مهمی می شدند. اباقاآن به یوسف شاه (672ـ688) اتابک لرستان که در جنگ با براق خان و نبرد گیلان او را یاری بسیار کرد لقب بهادر داده بود. ازینرو در حکومتهای مختلف که خاندان چنگیز تشکیل داده بودند (در منابعی چون تواریخ جوینی وصاف و رشیدالدین ) به شخصیتهایی برمی خوریم که عنوان بهادر داشتند و می بینیم که باز در همان عصر بعضی از رؤسای منسوب به قبایل ترک چون آقاچریها و بیجرها نیز این لقب را گرفته اند کسانی چون علی بهادر که در ] اثر [ ابن بی بی و تاریخ ابوالفرج نام او آمده است یا شمس الدین بهادر که مغولان «شمشاد» را به اقطاع به او داده بودند و نیز بهادربن حسام الدین بیجری (یالتقایا ص 156 158). در دوران حکومت ممالیک به سبب تأثیر شدید فرهنگ مغول به امرای بسیاری برمی خوریم که لقب بهادر داشتند (رجوع کنید به ضمایم منابع تاریخی چاپ شده دربارة دوران ممالیک چون النجوم الزاهرة ).

مخصوصا در حکومتهایی که اولاد چنگیز تشکیل دادند و نیز در بین دولتهایی که ادامه دهندة آداب و رسوم آنان بودند عنوان بهادر در مقام لقب اختصاصی فرماندهان نظامی اهمیت بسیاری یافت . در معزالانساب ضمن بحث از رجال دوران هر حکمرانی به طور جداگانه از بهادران نیز سخن به میان آمده است . جهانگردان اروپایی چون کلاویخو باربارو ژوسافات و هنوی نیز دربارة این بهادران بحث کرده اند. حتی کلاویخو تصریح دارد که در مجلس شرابخوری نیز آنان که بیش از دیگران قادر به نوشیدن بودند بهادر خوانده می شدند. در اکبرنامه نیز از جماعتی سخن به میان آمده است که بهادر نام داشتند (کاترمر ص 307 به بعد). می دانیم واحد نظامی ای که در اواسط قرن سیزدهم در ایران از مسیحیان تشکیل شده بود «بهادران » نام داشت . در 1301 نیز در بین نیروهای لشکری ایران واحدهای پیادة نظامی به همین نام وجود داشته اند (اعتمادالسلطنه بخش دوم ص 25). لقب بهادر که در هندوستان از قرن نهم متداول بود و بویژه در قرن دهم پس از تشکیل حکومت بابریها بسیار رایج شد پس از استیلای انگلستان بر هند نیز همچنان وجود داشت . باز در هندوستان به شعرایی برمی خوریم که تخلصشان «بهادر» بوده است (نهاوندی ج 3 ص 1378).

قرار گرفتن لقب بهادر در بین عناوین و القاب رسمی حکمرانان ترک از قرن هشتم با ابوسعید حکمران ایلخانی آغاز شد. وی در اثنای سرکوبی بعضی از امرای مغول که شورش کرده بودند چون شخصا در جنگ شرکت کرد و قهرمانیها نشان داد (718) این عنوان را گرفت و از آن پس در تمامی فرمانها و اسناد رسمی نام او با عنوان «السلطان العادل ابوسعید بهادرخان » ثبت شد (حافظ ابرو ص 103 میرخواند ج 5 ص 199 قزوینی ص 147). پس از آن می بینیم که حکمرانان جلایری تیموری و قراقوینلو آق قوینلو صفویه و تیموریان هند (بابریها) و نیز دیگر سلسله های مختلف ترک حاکم بر هندوستان و حکمرانان خوارزم و ماوراءالنهر و سایر حکمرانان ترک ترکستان شرقی این لقب را به کار برده اند. در همة منابع تاریخی مربوط به این خاندانها و در کلیة اسناد رسمی و کتیبه های حکمرانان منسوب به آنان و در نامه هایی که سایر حکمرانان برای آنان فرستاده اند استفادة مداوم از لقب بهادر دیده می شود. در بین القاب رسمی حکمرانان عثمانی هرگز به این عنوان برنمی خوریم فقط در کتیبه ای از زمان اورخان غازی در بورسه عبارت «بهادر زمان » وجود دارد ( بللتن ش 19 ص 280). توجه به این که عنوان بهادر را به هیچ وجه در بین عناوین و القاب عثمانی نمی توان یافت می توان به سادگی فهمید که کاربرد آن تنها جنبة ادبی داشته است . مع هذا اگر این امر را زاییدة تأثیر آداب و رسوم دورة ایلخانیان در آناطولی غربی بدانیم خطا نکرده ایم . در قرون هفتم تا نهم در بین ترکان آناطولی به این واژه در مقام اسم شخص برمی خوریم (اولیا چلبی ج 2 ص 267 اوزون چارشیلی ص 172).

لقب «باتر» تا این اواخر در میان قرقیز ـ قزاقها متداول بود و در بین برنته * ها به دلاورانی که از خود قهرمانی نشان می دادند اعطا می شد. پر بارترین زیباترین و اصیلترین ادبیات خلق قرقیز ـ قزاق را حماسة باترها تشکیل می دهد. در مناقب چوراباتر قوبلاندی باتر و بسیاری از باترها خصلت مشترک و عمومی این قهرمانان دشتهای بی آب و علف با قدرت تمام جان گرفته است . بین روحیات این باترها که عناوین «آلپ » «ار» و «جیگیت » را نیز به خود اختصاص می دادند و قهرمانان روایتهای قدیمی اغوز که آلپ و چاپار نامیده می شدند شباهت بسیاری به چشم می خورد. کار باتر در درجة نخست نبرد با دشمن غارت با خود بردن رمة چارپایان به اسارت گرفتن زنان و دختران و انجام عملیات انتقامی است که عرف و رسوم قبیله ای ناگزیرشان می کرد. باتر گاهی نیز در پی ماجرایی عاشقانه به جستجوی دختران زیباروست . چون باترها به یک زن بسنده نمی کنند ماجراهای عشقیشان نیز به همان نسبت افزوده می شود. علی رغم نظریات منفی لوشین (ص 350 382) محققان روسی روشن کرده اند که باتر شرور و ظالم و راهزن نیست . بهترین دوست باتر که چون شیر می جنگد و گاه نیز از نیرنگ زدن به دشمنان ابا ندارد و از جادو استفاده می کند اسب اوست . این اسب که نام نیز دارد خود یک قهرمان است . باتر بی او دست به هیچ کاری نمی زند با او مشورت می کند سخن می گوید و هم اوست که خطر را از همان آغاز احساس می کند و قهرمان را آگاه می سازد جادوگران را می یابد و باتر را که مرده است به یاری آنان زنده می کند. این حماسه ها با مرگ باتر بر اثر خیانت زن یا عروسش یا با ادامة زندگی او همراه با احترام و محبت مردم پایان می پذیرد.

منابع : محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه مطلع الشمس محمد ظلی بن درویش اولیاچلبی اولیاچلبی سیاحتنامه سی عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو ذیل جامع التواریخ رشیدی چاپ خانبابا بیانی تهران 1317 ش یحیی بن عبداللطیف قزوینی لب التواریخ چاپ جلال الدین طهرانی تهران 1314 ش محمدبن خاوندشاه میرخواند روضة الصفا عبدالباقی نهاوندی مآثر رحیمی کلکته 1931

E. Chavannes، Documents sur les Tou-kiue occidentaux ، Petersburg 1903; idem، "Notes additionnelles sur Tou- kiue (Turcs) occidentaux"، T'oung Pao ، v (1904); Karel Kadlec، Introduction ”بl'إtude comparative de l'histoire du droit public des peuples slaves ، Paris 1933، Fuad Kخprدlد، Zur Kenntnis der alttدrkischen titulatur، Kخrخsi Csoma - Archivum ، 1932، 342; A. de Levchine، Des cription des hordes et des steppes des Kirghiz Kazaks ، Paris 1840; Karl Lokotsch، Etymologisches Wخrterbuch ، Heidelberg 1927; J. Marquart، Osteuropجische und Ostasiatische Streifzدge ، Leipzig 1903; P. Pelliot، in JA ، CCXVII; M. Quatremةre، Histoire des Mongols de la Perse ، Paris 1836; Ramstedt، Kalmدckisches Wخrterbuch ، Helsinki 1935; V. Thomsen، "Dr. M. A. Stein's manuscripts. in Turkish "Runic"، script from Miran and Tun-Huang"، JRAS ، (1912); I smail Hakk ¦âUzun µar âíl â، Osmanl i devleti te íkila ªt i na medha ªl ، Istanbul 1941; ìerafeddin Yaltkaya، Baybars tarihi tercدmesi ، Istanbul 1941; Gombocz Zolta ¦n، Honfoglalؤselخtti Tخrخk Jovإnyszavaink، Budapest 1908، 12.

/ فؤاد کوپریلی ( د.ا. ترک ) /

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home