Wednesday, October 10, 2007




ترخان


منصب و عنوانی تشریفاتی در میان ترکان بویژه در دورة مغول . این واژه در منابع به صورتهای طرخان طرخون (دینوری ص 60 یعقوبی تاریخ ج 2 ص 252 خوارزمی ص 120) طلخند طلخان طلخون (فردوسی ج 9 ص 348 پانویس 9) طرخان تورخان (سامی ذیل «طرخان ») و درخان (خاتمی ص 98 دورفر ج 2 ص 460) ضبط شده است . در بارة ریشة این واژه اختلاف نظر وجود دارد. برخی ( د.اسلام چاپ دوم ذیل ماده قریب ص 390ـ391) اصل آن را سغدی یا فارسی میانه و گروهی (سامی همانجا دورفر ج 2 ص 467 شریک امین ص 89) ترکی دانسته اند. به نوشتة کاشغری (ذیل ماده ) ترخان در ارغویی (از لهجه های ترکی گروه شرقی ) به معنای «امیر» است . ظاهرا این واژه از ترکی ارغویی / ارگویی به زبان مغولی و عربی وارد شده است (دولت آبادی ص 31).

در دورة ساسانیان (ح 226ـ ح 652 میلادی ) به امرای ترکستان و نیز شاهان محلی سمرقند ترخان می گفتند (ابوریحان بیرونی ص 101 دولت آبادی همانجا). در منابع تاریخی و جغرافیایی قرون نخستین اسلامی امرای بلخ و سمرقند و بادغیس و نیز حاکم خزران طرخان نامیده شده اند (برای نمونه رجوع کنید به یعقوبی البلدان ص 287 ابن خرداذبه ص 40ـ41 163 طبری ج 6 ص 403ـ404 406 462ـ463 473 مقدسی ص 362 حدودالعالم ص 193 بلعمی ج 2 ص 937 ابن اثیر ج 4 ص 506 509 ـ510 512 543 553 ـ 554 ج 5 ص 356 ج 6 ص 459). این عنوان به برخی از عارفان (ابن کربلائی ج 1 ص 493) و روحانیان نیز (لمتون فهرست ص 760) اطلاق می شده است . در شاهنامه سرداری چینی (ج 2 ص 181 پانویس 19) سرداری تورانی (ج 6 ص 200ـ201) و نیز پادشاه ترکستان (ج 9 ص 348) عنوان ترخان دارند. از دورة چنگیزخان (متوفی 624) ترخان لقب و مقامی تشریفاتی شد که پادشاه آن را به برخی شاهزادگان حاکمان امیران نظامی و مقربان درگاه و نیز به کسانی اعطا می کرد که خدمت شایسته ای انجام می دادند مثلا راهزنان را سرکوب می کردند یا خبری سری و مهم را می رساندند یا پرنده ای برای سلطان شکار می کردند ( رجوع کنید بهرشیدالدین فضل الله 1358 ص 99 149ـ150 280 341 وصاف الحضره ص 453 میرخواند ج 5 ص 182). ظاهرا اولین بار این عنوان را چنگیزخان به دو کودک داد که وی را از توطئة اونگ خان برای به قتل رساندن او آگاه کرده بودند (جوینی ج 1 ص 27 استرآبادی ص 102). نوادگان این دو تا مدتها در ماوراءالنهر عنوان ترخان داشتند و در دورة حیات میرخواند (838 ـ903) نیز کسانی از آنان با همین عنوان در هرات می زیستند (میرخواند ج 5 ص 39ـ40).

صاحب لقب ترخان در دورة مغول حقوق و امتیازات فراوانی داشت و گاه ممکن بود شخصی با دستیابی به این مقام از ثروت و اعتبار فراوان برخوردار گردد (همان ج 5 ص 182). به طورکلی در منابع تا نه امتیاز برای دارندة عنوان ترخان ذکر شده است : معافیت از مالیات و عوارض دیوانی تا نه نسل بعد بخشودگی جرم و مجازات تا نه بار معافیت غنایم جنگی از «عشر دیوانی » رفت و آمد به بارگاه سلطان بدون کسب اجازه اجازة نشستن در حضور سلطان بردن دختر هر کس (بجز دختر سلطان ) به حرمسرای خویش بدون اجازه گرفتن از اولیای وی پیشاپیش سلطان حرکت کردن در سفر داشتن استحقاق گرفتن نه جام شراب از دست سلطان و این امتیاز که صاحب لقب هر بار از دست سلطان جایزه می گرفت نباید از نه عدد کمتر می بود (جوینی ج 1 ص 27ـ 28 سیفی هروی ص 185 تاریخ شاهی قراختائیان ص 44 میرخواند ج 5 ص 39ـ40 استرآبادی ص 101ـ102 ابن کربلائی ج 1 حواشی سلطان القرائی ص 607 ـ 608 دورفر ج 2 ص 462 465 دولت آبادی ص 31ـ 32). با وجود این امتیازات گاه ممکن بود ترخان به سبب ستم و تعدی به مردم محاکمه و مجازات شود ( رجوع کنید بهرشیدالدین فضل الله 1358 ص 149ـ150). در این دوره امرای برخی ولایات نیز عنوان ترخان داشتند ( رجوع کنید به همان ص 23) اما مشخص نیست که از همان امتیازات برخوردار بودند یا نه .

بنا بر برخی اسناد و مدارک مقام ترخانی در ماوراءالنهر و ترکستان تا قرن دهم و در ایران تا اواخر دورة صفوی (ح 906ـ 1135) وجود داشت چنانکه بر اساس حکمی به تاریخ 1111 شخصی به نام عباسقلی به ترخانی شروان منصوب شد. با دادن این سمت به او برخی امتیازات به او اعطا گردید و وظایفی نیز به عهدة او گذاشته شد (دولت آبادی ص 34ـ 38 هیئت ص 354). بنا بر گزارش قلقشندی (ج 13 ص 48ـ53) داشتن مقام ولقب ترخان در مصر دورة ممالیک (ح 648ـ922) نیز مرسوم بود و دارندة آن از برخی امتیازات نه گانه برخوردار می شد. به گفتة وی در این دوره هر گاه یکی از نظامیان یا دیوانیان به سن پیری می رسید از سلطان مقام ترخانی دریافت می کرد. این مقام گاه به صورت موروثی به فرزندان وی منتقل می شد.

در روم شرقی نیز لقب ترخانی وجود داشت و به سپاهیانی که فرماندهی پنج هزار سرباز را بر عهده داشتند اطلاق می شد (خوارزمی ص 129).

واژة ترخان به معنای «شریف » ( رجوع کنید به همان ص 120) «آزاد و رها ساختن » ( رجوع کنید به رشیدالدین 1373 ش ج 1 ص 200 وصاف الحضره ص 669 افلاکی ج 1 ص 175 عبدالرزاق سمرقندی ج 2 جزء 3 ص 932) و نیز به معنای مجازی «مسخرگی » (آرزو ذیل «ترخانی » غیاث الدین رامپوری ذیل ماده ) آمده است . به نوشتة ابن بطوطه (ج 1 ص 379) این واژه را ترکان اردوی زرین به منطقه ای اطلاق می کردند که از مالیات و عوارض دیوانی معاف بود. ترخان همچنین عنوان سلسله ای بود که پس از تجزیه ارغونیان سند * از 962 تا حدود 1021 در تته * حکومت می کردند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به تتوی 1965).

منابع : سراج الدین علی بن حسام الدین آرزو چراغ هدایت در محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری غیاث اللغات چاپ منصور ثروت تهران 1375 ش ابن اثیر ابن بطوطه رحله ( تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار ) تحقیق علی منتصر کتانی بیروت 1395/1975 ابن خرداذبه ابن کربلائی روضات الجنان و جنات الجنان چاپ جعفر سلطان القرائی تهران 1344ـ1349 ش ابوریحان بیرونی آثار الباقیه محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی سنگلاخ : فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری چاپ روشن خیاوی تهران 1374 ش احمدبن اخی ناطور افلاکی مناقب العارفین چاپ تحسین یازیجی آنکارا 1959ـ1961 محمدبن محمدبلعمی تاریخنامة طبری چاپ محمد روشن تهران 1366 ش تاریخ شاهی قراختائیان از مؤلفی ناشناخته در قرن هفتم چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی تهران : بنیاد فرهنگ ایران 1355 ش میرمحمدبن جلال تتوی ترخان نامه : تاریخ سند در زمان ارغون و ترخان چاپ حسام الدین راشدی حیدرآباد سند 1965 جوینی حدودالعالم احمد خاتمی شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی : شامل معانی لغات و ترکیبات شرح اعلام ترجمة آیات و احادیث و اشعار و امثال عربی تهران 1373 ش محمدبن احمد خوارزمی کتاب مفاتیح العلوم چاپ فان فلوتن لیدن 1968 عزیز دولت آبادی «ترخان » مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز سال 39 ش 1ـ2 (بهار و تابستان 1375) احمدبن داوود دینوری الاخبار الطوال چاپ عبدالمنعم عامر قاهره 1960 چاپ افست قم 1368 ش رشیدالدین فضل الله جامع التواریخ چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی تهران 1373 ش همو کتاب تاریخ مبارک غازانی : داستان غازان خان چاپ کارل یان لندن 1358/ 1940 شمس الدین بن خالد سامی قاموس ترکی چاپ احمد جودت استانبول 1317 سیف بن محمد سیفی هروی تاریخ نامة هراة چاپ محمد زبیر صدیقی کلکته 1362/ 1943 چاپ افست تهران 1352 ش شمیس شریک امین فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول تهران 1357 ش طبری تاریخ (بیروت ) عبدالرزاق سمرقندی مطلع سعدین و مجمع بحرین ج 2 چاپ محمد شفیع لاهور 1365ـ 1368 محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری غیاث اللغات چاپ منصور ثروت تهران 1375 ش ابوالقاسم فردوسی شاهنامة فردوسی چاپ برتلس و دیگران مسکو 1963ـ1971 بدرالزمان قریب فرهنگ سغدی تهران 1374 ش قلقشندی محمودبن حسین کاشغری کتاب دیوان لغات الترک ] استانبول [ 1333ـ 1335 آن کاترین سواین فورد لمتون مالک و زارع در ایران ترجمة منوچهر امیری تهران 1345 ش مقدسی میرخواند عبدالله بن فضل الله وصاف الحضره تاریخ وصاف چاپ سنگی بمبئی 1269 جواد هیئت سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی تهران 1365 ش یعقوبی تاریخ همو البلدان

/ محسن معصومی و علی غفرانی /

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

اگر جزء اول ترخان را از ریشه دار یا تار به معنی محدود بگیریم آن وقت ترخان به معنی خان زیر دست خان بزرگ و امیر میگردد و این همان معنی است که برای آن اراده شده است.

5:35 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home