Thursday, December 20, 2007



تغار

ظرف سفالین بزرگ و نیز نوعی جوال واحد اندازه گیری غلات آذوقه و علوفة لشکر نوعی مالیات غیرنقدی در دورة مغول و ایلخانان نیز راتبه (مستمری ) غیرنقدی . این واژه به صورت تقار (رشیدالدین فضل الله چاپ بلوشه ج 2 ص 186) طغار (وصاف الحضره ص 556) تاغار (پاوه دوکورتی ذیل «تاغ ») تاقار ( رجوع کنید به دورفر ج 2 ص 517 به نقل از طالع امانی هراتی ) تغاره ( برهان ذیل واژه ) تغار و تیغار (مرتضی زبیدی ذیل «تغر») نیز ضبط شده است . هوبشمیت واژة تغار را ترکی بلوشه آن را ترکی بر گرفته از مغولی و رامشتت ریشة آن را ترکی ـ مغولی می داند ( رجوع کنید به دورفر ج 2 ص 516 ـ517). دزی (ذیل «تغر») آن را عربی و از ریشة تغر دانسته ولی دورفر (ج 2 ص 517) ریشة عربی همچنانکه ترکی این واژه را نپذیرفته است . او فارسی بودن آن را نیز بکلی مردود می داند زیرا در منابع قدیم ایرانی از جمله فارسی میانه و سغدی وجود نداشته است . به نظر وی توبره معادل فارسی تغار است .

در متون منظوم فارسی تغار معمولا به معنای «ظرف بزرگ » به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به ناصرخسرو ص 49 326 338 لامعی گرگانی ص 6 مولوی ج 2 ص 14 ج 3 ص 367). ظاهرا نخستین بار این واژه به این معنا در متون نثر فارسی در سفرنامة ناصرخسرو (متوفی 481 ص 108ـ 109) به کار رفته است . به نوشتة ناصرخسرو در مصر درختانی مانند سیب و نارنج و ترنج را در تغارهایی سفالی می کاشته و برای فروش بر بامها می نهاده اند. در فرهنگهای عربی تغار که به صورت تیغار و طیغار نیز ضبط شده به معنای ظرف بزرگ سفالین برای رنگرزی و شستشوی لباس است . مرکس و مخضب نیز معادل تغار و نیم خم یا نیم کوزه ای بوده است که در آن جامه می شسته اند ( رجوع کنید به شرتونی ذیل «تیغار» و «اجانه » دزی ذیل «تغر» و «طیغار» صفی پوری ذیل «تیغار»). از دیگر موارد استفادة این ظرف نگهداری مایعات و مواد غذایی مانند گندم جو آرد ماست و ترشی بوده است . غذای حیواناتی مانند اسب و سگ را نیز در تغار می نهاده اند. در فارسی تغار چوبین رختشویی را بیشتر لاوک / لاک می گویند (برهان دهخدا ذیل «تغار» و «لاوک » هدایت ذیل «تغار» و «لاک » نیز رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله چاپ روشن و موسوی ج 2 ص 976 افلاکی ص 69 671). در فارسی نیم خم و تغار کوچک را تغارچه می گویند (دهخدا ذیل واژه ). تغار در ترکی جوالی است که در آن گندم و جو و مانند اینها می ریخته اند (کاشغری ذیل واژه ). به جوال کوچکی که از توبره بزرگتر باشد و انبانچه ای که از پوست دوخته باشند «تغارجوق » می گویند (استرآبادی ص 104).

تغار در دورة مغولان و ایلخانان علاوه بر معنای لغوی ( رجوع کنید به جوینی ج 3 ص 112 رشیدالدین فضل الله چاپ روشن و موسوی همانجا) سه معنای دیگر نیز داشته است :

1) واحد وزن (بیشتر برای غله ) برابر با صد من تبریز (هر من تقریبا سه کیلوگرم ). از فرمان غازان خان (حک : 694 ـ703) در باب تعیین پیمانة معیار در ولایات پیداست که مقدار پیمانه ها از جمله تغار در جاهای مختلف یکسان نبوده است . بر اساس این فرمان هر کیله برابر با ده من تبریز و ده کیله (صد من ) برابر با یک تغار تعیین شد. نیز مقرر شد به جهت دقت بیشتر برای هر نوع غله تغار جداگانه ای ساخته شود ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله چاپ روشن و موسوی ج 2 ص 1461ـ1462 1465ـ 1466 خواندمیر ج 3 ص 175). در کتابی به نام شرح ایالت شکی (پطروشفسکی ج 2 ص 723 پانویس 3) واژة تغارخان به همین معنا آمده است .

تغار بعدها نیز کم وبیش واحد سنجش بوده هرچند مقدار آن همواره و در شهرهای مختلف در نوسان بوده است . امروزه نیز تغار در بصره 537 1 کیلوگرم و در دیگر مناطق عراق برابر با دو هزار کیلوگرم (آذرنوش ذیل «طغار») و در استان آزربايجان 2ر83 کیلوگرم (اوروجوو ج 1 ص 641) است (برای توضیحات بیشتر در بارة اوزان تغار رجوع کنید به دورفر ج 2 ص 515 هینتس ص 83 ـ84).

2) نوعی مالیات غیرنقدی که از رعایا اخذ و صرف آذوقة لشکر می شده است . به گفتة مؤلف تاریخ ارمنیان (به نقل پطروشفسکی ص 736) در زمان وی (نیمة اول قرن هفتم ) از هر فردی که نامش در فهرست مالیاتی بوده این مواد را به رسم تغار می ستانده اند: صد من غله پنجاه من شراب دو من برنج سه توپراق (؟) دو طناب یک تیر یک نعل اسب یک رأس دام از هر بیست رأس و بیست پول سفید (نقره ). این مالیات چون بخش اصلی آن در آغاز همان صد من (یعنی یک تغار) غله بوده به طورکلی تغار نامیده می شده است . برخی محققان با استناد به اصطلاح «سرتغار» در منابع دورة مغول (برای نمونه رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله چاپ روشن و موسوی ج 2 ص 1477) نتیجه گرفته اند که این مالیات سرانه بوده و از همة مالیات دهندگان گرفته می شده است (پطروشفسکی ج 2 ص 736 به نقل از عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ). این نظر خالی از اشکال نیست ظاهرا سرتغار (مانند سر بار) سهمی از محصول بوده که کارگزاران دیوانی در آغاز برداشت غلات به خود اختصاص می داده اند. مسئول اخذ این مالیات گاه بتکچی * نیز بوده است ( رجوع کنید به ناصرالدین منشی کرمانی ص 114). تغار مانند سایر اصطلاحات مالیاتی دورة مغول معنای روشنی ندارد. معلوم نیست که آیا مالیات علوفه * و تغار جداگانه دریافت می شده یا هردو یکی بوده است . با توجه به قراین می توان حدس زد که تغار به معنای غله برای لشکریان نیز به کار می رفته است . در این معنا اصطلاح تغار دادن مترادف با آش دادن و تهیة علوفة سپاه بوده است ( رجوع کنید به میرخواند ج 5 ص 405 رشیدالدین فضل الله چاپ روشن و موسوی ج 2 ص 1200 1225 حافظ ابرو بخش 1 ص 106 آقسرایی ص 68 145 وصاف الحضره ص 42).

3) راتبة غیرنقدی بیشتر از غلات که دولت علاوه بر مواجب نقدی سالانه به مستخدمان بویژه لشکریان می داده است ( رجوع کنید به تویسرکانی ذیل واژه وصاف الحضره ص 670). ظاهرا این جیره از زمان غازان خان برای عموم لشکریان تعیین شد. پیش از آن مقدار تغار ناچیز بوده و تعداد کمی از لشکریان را شامل می شده است ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله چاپ روشن و موسوی ج 2 ص 1476ـ1477 خواندمیر ج 3 ص 178 وصاف الحضره ص 413 شمس منشی ج 1 جزء 1 ص 199ـ 200). شکایت جمعی از جانورداران از ملک شمس الدین والی هرات به سبب قطع تغار سالانه (سیفی هروی ص 229) نشان می دهد که علاوه بر لشکریان برخی گروههای دیگر نیز از این جیره برخوردار بوده اند.

در اسناد دورة جلایریان (740ـ836) نیز از تغار یاد شده است (شمس منشی ج 2 ص 142ـ143 149) از جمله در فرمان قاسم آق قوینلو به تاریخ 903 و نیز آخرین فرمان رستم بهادر آق قوینلو ( رجوع کنید به دورفر همانجا طهرانی ص 448). در منابع مهم دورة صفوی گزارشی در بارة تغار به دست نیامده است . ظاهرا از این دوره به بعد به معنای ظرف بزرگ سفالی به کار رفته و معانی دیگر آن تقریبا متروک شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

از این ظروف سفالی هنوز در برخی مناطق به صورت محدود استفاده می شود مثلا در خراسان تغار خمیرگیری تغار رختشویی و تغارة پرهیزی (برای دست ورو شستن ) استعمال می شود (اکبری شالچی ص 92). در کرمان تغار در اندازه های مختلف ساخته می شود و کسانی چون شال بافان بقالان معماران نانوایان و لبنیات فروشها از آن استفاده می کنند. در کرمان تغار بزرگ را گوکی و کوچک آن را کشک ساب می نامند. برای پختن نان درون تغاری که غالبا لعاب دارد خمیر درست می کنند و به کاردکی که با آن خمیر اطراف تغار را می تراشند تغارتراش می گویند. خرمای خوب نرسیده را در تغار می ریزند و روی آن نمک می پاشند تا نرم شود. به این خرما تغارمال می گویند (پورحسینی ص 121ـ122). در سیستان به ظرف خمیرگیری تغار می گویند (افشار سیستانی ذیل واژه ). نیز به بیماریی که بر اثر آن شکم بیمار بسیار بزرگ می شود تغاره می گویند (محمدی خمک ذیل «تغاره »). در آزربايجان و کرمانشاه «تاغار» به معنای لاوک و ظرف خمیرگیری است (بهزادی درویشیان ذیل «تاغار»). در بیرجند اصطلاحات تقار تقارچه و تقاردس او (تغاری که در آن آب می کنند و دم دست شاطر می گذارند) رواج دارد و به آنچه در تغار درست می کنند تغاری می گویند مانند ماست تغاری (رضائی ص 142). امروزه در کردستان ایران تغار واحد اندازه گیری مساحت زمینهای مزروعی است . هر تغار مقدار زمینی است که استعداد برداشت یک تغار گندم یا جو را دارد. مقدار این واحد در شهرهای مختلف متفاوت است (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به دیانت ج 1 ص 122ـ123).

واژة تغار در برخی مثلهای فارسی نیز به کار رفته است مانند «تغاری بشکند ماستی بریزد/ جهان گردد به کام کاسه لیسان » و «سر تغار کسی پایین رفتن » کنایه از غذا یا روزی کسی دیر رسیدن (دهخدا ذیل واژه نجفی ج 2 ص 864 برای موارد دیگر رجوع کنید به شاملو فرهنگ بزرگ سخن ذیل واژه ). در تهران به کسی که در غذا حریص و طماع و پرخور باشد «شکم تغار» (به لهجة تهرانی : شیکم تاغار) گفته می شود. نیز در بیشتر مناطق ایران فرزند آخر خانواده را ته تغاری / ته تاغاری می گویند.

منابع : آذرتاش آذرنوش فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی تهران 1379 ش محمودبن محمد آقسرایی مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار چاپ عثمان توران آنکارا 1944 محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی سنگلاخ : فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری چاپ روشن خیاوی تهران 1374 ش ایرج افشار سیستانی واژه نامة سیستانی تهران 1365 ش احمدبن اخی ناطور افلاکی مناقب العارفین چاپ تحسین یازیجی آنکارا 1959ـ1961 چاپ افست تهران 1362 ش امیرحسین اکبری شالچی فرهنگ گویشی خراسان بزرگ تهران 1370 ش علی حیدرعباس اوغلو اوروجوو آزربايجان دیلی نین یضاحلی لوغتی ] برگردان از الفبای سیریلی به اهتمام [ بهزاد بهزادی تهران 1376 ش محمدحسین بن خلف برهان برهان قاطع چاپ محمد معین تهران 1361 ش بهزاد بهزادی فرهنگ آزربايجانی ـ فارسی = آزربايجانجا ـ فارسجا سؤزلوک تهران 1369 ش ایلیا پاولوویچ پطروشفسکی کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول ترجمة کریم کشاورز تهران 1357 ش ابوالقاسم پورحسینی فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان کرمان 1370 ش محمدمقیم تویسرکانی فرهنگ جعفری چاپ سعید حمیدیان تهران 1362 ش جوینی عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو ذیل جامع التواریخ رشیدی بخش 1 چاپ خانبابا بیانی تهران 1317 ش خواندمیر علی اشرف درویشیان فرهنگ کردی کرمانشاهی : کردی ـ فارسی تهران 1375 ش راینهارت پیتر آن دزی تکملة المعاجم العربیة ترجمة محمدسلیم نعیمی عراق 1978ـ دهخدا ابوالحسن دیانت فرهنگ تاریخی سنجش ها و ارزش ها تبریز 1367 ش رشیدالدین فضل الله جامع التواریخ چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی تهران 1373 ش همان : کتاب جامع التواریخ ج 2 چاپ ادگار بلوشه لیدن 1911 جمال رضائی واژه نامة گویش بیرجند چاپ محمود رفیعی تهران 1373 ش سیف بن محمد سیفی هروی تاریخ نامة هراة چاپ محمدزبیر صدیقی کلکته 1362/ 1943 چاپ افست تهران 1352 ش احمد شاملو کتاب کوچه حرف ت دفتر اول تهران 1379 ش سعید شرتونی اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد قم 1403 محمدبن هندوشاه شمس منشی دستورالکاتب فی تعیین المراتب چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده مسکو 1964ـ1976 عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری منتهی الارب فی لغة العرب چاپ سنگی تهران 1297ـ 1298 چاپ افست 1377 ابوبکر طهرانی کتاب دیار بکریه چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر آنکارا 1962ـ1964 چاپ افست تهران 1356 ش فرهنگ بزرگ سخن به سرپرستی حسن انوری تهران : سخن 1381 ش محمودبن حسین کاشغری نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی تهران 1375 ش محمدبن اسماعیل لامعی گرگانی دیوان چاپ محمد دبیرسیاقی تهران 1355 ش جواد محمدی خمک واژه نامه ی سکزی : فرهنگ لغات سیستانی تهران 1379 ش محمدبن محمد مرتضی زبیدی تاج العروس من جواهرالقاموس ج 10 چاپ ابراهیم ترزی کویت 1392/ 1972 جلال الدین محمدبن محمدمولوی مثنوی معنوی تصحیح رینولد آلن نیکلسون چاپ نصرالله پورجوادی تهران 1363 ش میرخواند ناصرالدین منشی کرمانی نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء چاپ جلال الدین محدث ارموی تهران 1338 ش ناصرخسرو دیوان چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق تهران 1353 ش همو سفرنامة حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی چاپ محمد دبیرسیاقی تهران 1363 ش ابوالحسن نجفی فرهنگ فارسی عامیانه تهران 1378 ش عبدالله بن فضل الله وصاف الحضره تاریخ وصاف چاپ سنگی بمبئی 1269 رضاقلی بن محمدهادی هدایت کتاب فرهنگ انجمن آرای ناصری چاپ سنگی تهران 1288 چاپ افست تهران ] بی تا. [ والتر هینتس اوزان و مقیاسها در اسلام ترجمه و حواشی غلامرضا ورهرام تهران 1368 ش

Gerhard Doerfer، Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen ، Wiesbaden 1963-1975; Abel Pavet de Courteille، Dictionnaire Turk-Oriental ، Amsterdam 1972.

/ نگار ذیلابی /

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

تخر در زبان سکایی لنگه بزرگ بوده است و آن نشانگر مه یوئه چی (مأجوج)در مقابل یوئه چی کوچک (یوئه چژی)که به معنی یوئه چی کوچک است همانکه اعراب یأجوج گفته اند.اینان مخلوطی از اقوام هندواروپایی ترکستان بودند که به افغانستان آمدند. ظاهراً یکی از دو نیاکان پشتوها هستند.

4:31 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home